پيامدار حيات شيعه
علي اصغر شعردوست
با درآمدن به ماه محرم، نام و ياد اباعبدالله الحسين(ع) و خاندان و ياران وفادارش در روح و جان دوستداران خاندان پيامبر زنده ميشود. فاجعه جانسوزي كه در عاشوراي محرمالحرام سال ۶١ هجري در صحراي آتشخيز كربوبلا جاري شد، منشأ تفكر ماندگاري بود كه امام راحل از آن به عنوان عامل بقاي اسلام نام ميبردند. در حقيقت تاريخ حادثه خونبار كربلا، تاريخ حيات يك تفكر است كه هرساله پر طراوت و جوشان پيام انقلاب بزرگ عاشورا را در سطح جهان تكرار ميكند و جهان بشري را به آزادي و آزادگي ميخواند. گذر روزگاران را بر اين نهضت بزرگ در طول تاريخ دستي نيست. هرچه زمان ميگذرد پيام عاشورا روشنتر به گوش جهانيان ميگذرد و حوادثي كه طي قرنها بر جامعه مسلمين گذشته است نتوانسته سيماي آفتابي و روشن اين نهضت عظيم را در تاريكي و محاق قرار دهد. جهانيان مشتاق اين حادثه را چون كيمياي زندگي درمييابند و ترجيعبند زندگي را در شهادت آن بزرگمرد تكرار ميكنند. عاشورا قبل از آنكه روايت يك از دست رفتن و مرگ باشد، حكايت زندگي است و تجديدعهدي مجدد است با زندگي، البته زندگي توام با آزادي و آزادگي، از اين رو حضرت اباعبدالله الحسين(ع) روايتگر زندگي است. امام مرگ را برگزيد تا زندگي، زنده بماند و سيماي حيات انساني از پس غبار استبداد و استحمار جلوهگر شود. بانيان اين استبداد ديني و فاجعه انساني همانها بودند كه پس از آن نهضت عظيم كه حيات آنان را در معرض زوال قرار داد، اينبار به لباس دين درآمدند و حكم به قتل آموزگار آزادگي دادند، زيرا او سيماي تابناك زندگياي را ترسيم ميكرد كه روشني و عزت و سربلندي و احترام به حقوق انساني مولفههاي اساسي آن بودند. به ديگر سخن در فاجعه كربلا حضرت اباعبدالله خواهان تكامل دايمي انسان در پرتو انقلاب بزرگ حضرت ختميمرتبت(ص) بود و دشمنانش خواهان تسلط بر جامعه مسلمين و...
حفظ وضع موجود و بسنده كردن به افقهاي تنگ و تاريك انديشه، به ديگر سخن اگر بخواهيم با ادبيات سياسي امروز جهان فلسفه نهضت عاشورا را مورد تحليل قرار دهيم حضرت امام حسين(ع) خواهان اصلاح امور جامعه بودهاند.
فرمايش حضرتش كه خروج خويش از مدينه به مقصد كربلا را در جستوجوي اصلاح امور جامعه مسلمين ميداند، به واقع مويد همين مدعاست. به عبارتي حضرت امامحسين(ع) بزرگترين اصلاحطلب عصر خويش بوده است و اصلاح چيزي جز سپردن حقوقي كه خداوند براي بندگان خويش تعيين كرده، به صاحبان آن يعني مردم، معنايي ندارد. اين حادثه شگفت سرشار از درسهاي بزرگ است. شايد بزرگترين اين درسها را بتوان در چند نكته خلاصه كرد كه به مثابه قطرهاي از درياست. رويارويي حضرت امام حسين(ع) با دستگاه جائر يزيد، رويارويي آزادگي و حرمتگذاري انساني با عوامفريبي و دروغ و سياهكاري بود و حضرت امام براي دست يافتن جامعه به حقوق خويش تمامت هستي خويش را در كف ايثار نهاد و از پرداختن بهاي آزادي تن نزد. در اين قيام و مقابله حضرت امام، هيچكس يا گروهي را به اجبار به همراهي خويش در اين سفر پر بلا فرانخواند. «......... ياراني وفادارتر و بهتر از ياران خويش نميشناسم و نيز خانداني نيكوتر و حقگزارتر از خاندان خود. خداوند پاداش شما را از جانب من بدهد، شما را اجازه دادم و روا داشتم كه باز رويد و اينك ديني به من نداريد، شب تاريك شما را فراگرفته، پس همچون مركبي راهوار او را گرفته برويد.....» اين سخنان حضرت امام درس بزرگي است كه به تعبير نويسندهاي امروزين «با انگشتان خون آلود، راه آسمان را نشان ميدهد» دست يافتن به فلاح و رستگاري جز در سايه آگاهي و آزادي محقق نميشود و با زور و اجبار نميتوان ملتي را به جاده ترقي و رستگاري راند. به ديگر سخن هيچ دگرگونيي در احوال مردمان پديد نميآيد، مگر آنكه آنان خود، تحول را در درون خويش احساس كنند.
خلاف اين نظر كه گروهي از نهضت عاشورا، حادثهاي خشونتبار ترسيم ميكنند حضرت اباعبدالله الحسين(ع) همواره به پرهيز از خشونت تاكيد داشتند و در واقعه عاشورا نيز خشونتطلبان دشمنان حضرتش بودند كه جنگ را آغاز كردند، و آموزگار آزادي، كوشش بسيار كرد تا شايد اصلاحگري او با خشونت توام نگردد، اما دشمنان تاب چنين روشي را نداشتند و به شيوه معهود جاهلي شمشير بركشيدند تا زبان حقيقت را به تيغ خشونت قطع كنند.