به مناسبت انتشار كتاب «زان تشنگان»
شرح منثور سوم شخصهاي عاشق
فرهاد بيان
عنوان كتاب «زان تشنگان» كه به تازگي به دبيري نفيسه مرشدزاده در نشر اطراف منتشر شده، برگرفته از بيتي از تركيببند معروف محتشم كاشاني، همان «باز اين چه شورش است...» معروف است. بيتي كه با همه كوتاهياش انگار پيشاپيش از نگاه جاري در كتاب پرده برميدارد:«زان تشنگان هنوز به عيّوق ميرسد/ فرياد العطش ز بيابان كربلا». بيتي- بهطور مشخص- در بيان همان ظلم معروف اشقيايي كه حتي آب را از اولياي مظلوم واقعه كربلا دريغ كردند. با تورق كتاب ميبينيم از ميان آثار ادب فارسي در باب واقعه كربلا، منظوم يا منثور، بيت بالا انتخاب بيمسمايي نيست. چه گزارشهايي كه بناست روايتگر «اتفاقها و شخصيتهايي» اندر نسبت نويسندگانشان با «رخداد سال 61 هجري» باشند، چندان سوداي ورود به تحليل فلسفي نهضت عاشورا ندارند. چنانكه عنوان فرعي كتاب هم به ما ميگويد، بيشتر ميخواهند نوشتههايي باشند اندر احوالات «روضههايي كه زندگي ميكنيم». از اين رهگذر بنا به خواستي كه در پايان يادداشت گشايش كتاب طرح شده، نويسندگان مجموعه بناست دستي برسانند به نسبت ميان فرهنگ شيعي و رويداد عاشورا تا «نثر فارسي فرصت از دست رفته خود را باز يابد» و كتاب نمونه منثوري باشد در برابر شمار بالايي از آثار منظوم در اين باب. اينكه اين مدعا چقدر محقق شده، نقل نوشته كوتاهي از اين دست نيست و آن را به قضاوت خواننده كتاب وا ميگذارم. در سطرهاي آغازين از يادداشت آغازين كتاب ميخوانيم:«در خاطرات خيلي از ما يك سومشخص پنهان هست كه بخش زيادي از نسبت امروزمان با محرم و عاشورا را به او مديونيم. سومشخصهاي پنهان گاهي مادر و مادربزرگ و پدر و پدربزرگاند، گاهي استاد و غريبهاي رهگذر. شخصيت پيچيده، فن بيان قوي يا توانايي منحصر به فردي ندارند و مهارت و شگردشان همين صداقتشان است. تنها ويژگي خارقالعاده آنها همين است كه سومشخص عاشقاند و خيلي عاشقاند. در هياهوي روزمرگي ميزان دلبستگي و حرارت محبت حسيني كه به ما منتتقل كردهاند را فراموش ميكنيم ولي وقت نوشتن متني درباره ارتباطمان با روضه، خاطرات اين اثرگذاران بيادعا برميگردد و علاقه و نشانههايي كه در ما جا گذاشتهاند، متن را پر ميكند. بيشتر روايتهاي كتابي كه در دست داريد، ماجراي سرايت همين دلبستگي است و...» «زان تشنگان» شامل نوشتههاي بيست و چهار نفر از كساني است كه مدعياند، معاشرت و محشور شدن آنها با آن «سومشخص عاشق» كه در مقدمه كوتاه كتاب شرح آن رفت «نسبت آنها را با رخداد سال 61 هجري تغيير داده...» و حالا به صرافت تسهيم شرح ماوقع اين تحول و رسيدن به نسبتي تازه با رويداد عاشورا با خواننده فارسيزبان افتادهاند.
در نوشتههاي كتاب كوششي براي نزديك شدن به زبان قصه ديده ميشود. گرچه زبان قالب نوشتهها بيشتر خاصيتي ژورناليستي دارد تا ادبي اما تلاش براي استفاده از عناصر داستاني به ويژه لحن و زاويه ديد در قالب نوشتهها مشهود است. در آغاز «نخل چيذر/ روايت بيستم» از كتاب ميخوانيد:«نخل همان گوشه سمت راست حسينيه آرام گرفته و سر و رويش تميز و آراسته است. دور تا دورش پارچه مشكي كشيدهاند كه چوبش معلوم نباشد. بالاي نخل را پارچه سبز انداختهاند و به كنارهها پرچم يا اباعبدالله الحسين دوختهاند. نخل همان جاي هميشگي است. درست سمت راست كنار در ورودي حسينيه قائم چيذر...»