درباره «بنيادگراي ناراضي» نوشته محسن حميد
به خانه برميگرديم
نيلوفر صادقي
آنچه در يازدهم سپتامبر 2001 رخ داد، روياي امريكايي چنگيز، راوي اول شخص رمان «بنيادگراي ناراضي» اثر محسن حميد را در هم شكسته است. چنگيز پاكستانيالاصل كه تغيير عظيمي را در زندگي تجربه كرده حالا از دل دنياي پارانويازده پسا - يازده سپتامبر به گذشتهاش مينگرد و در لاهور براي شنوندهاي غريبه كه در طول روايت بيصداست از زندگياش پيش و پس از يازده سپتامبر در امريكا ميگويد. در اصل مكالمهاي بين چنگيز و شنوندهاش (امريكايي غريبه كه به پاكستان آمده) درنميگيرد اما تكنيك قاببندي و روايت دروني چنگيز خواننده را درگير اين دغدغه ميكند كه چنگيز مهمان (در امريكا) و چنگيز ميزبان (در پاكستان) تا چه حد از هم دور و به هم نزديكند و اساسا چه رابطهاي دارند. چنگيز مهاجر تا اندازه قابل قبولي روياي امريكايي را در كشور ميزبان زيسته بوده، راضي از شغل و زندگي، و عاشق زني به نام اريكاست. (محسن حميد نام زن را هوشمندانه انتخاب كرده، (AM ERICA) ) روياي امريكايي چنگيز اما ديري نميپايد و يازده سپتامبر 2001 زندگي او و بسياري ديگر را دگرگون ميكند. امريكاييها ديگر اعتماد خود را به امنيت ملي به ظاهر خدشهناپذيرشان از دست دادهاند و روايتهاي شمول و پذيرش سخاوتمندانه ديگري به عنوان يكي از ما جاي خود را به روايتهايي ميدهد كه بدبينانه از حذف آن ديگري كه از ما نيست ميگويد. اريكا به شكلي مرموز ناپديد ميشود و وضعيت سياسي هم دنياي چنگيز را زيروزبر ميكند. مهاجر عاشق و راضي از خانه جديد حالا به خانه قبلي خود برميگردد تا با ميزبان سابقش كه در پي حذف مهمان است مبارزه كند، شكي نيست كه دوست ديروز دشمن خوني امروز است و استراتژي زدي ضربتي، ضربتي نوش كن به خوبي پياده ميشود.
محسن حميد «بنيادگراي ناراضي» را با شش سال فاصله از يازدهم سپتامبر نوشته و رمان تحسين شده او در ميان نمونه كارهاي ادبيات جهان كه از نگاه ديگري (نه نگاه بومي امريكايي) به رخداد يازده سپتامبر و مسالههايي مانند خشونت و هويت در جهان پسا ـ يازدهم سپتامبر ميپردازند از بسياري جهتها برجسته است. ايريس مرداك رمان موفق را خانهاي ميداند كه براي زندگي شخصيتهاي آزاد طراحي شده. «بنيادگراي ناراضي» محسن حميد اما خانهاي است كه نميخواهد به شخصيتهاي آزاد مورد نظر مرداخ پناه دهد يا اگر از زبان هومي بابا بگوييم، مامن شخصيتهايي شود كه موفق شدهاند مرزهاي فضا و مكان را بشكنند و به درك ناخانگي (بينيازي از تعلق به خانه) برسند. بنيادگراي ناراضي درهاي خود را روي شخصيتي چون چنگيز ميگشايد، چنگيزي كه پس از يازده سپتامبر احساس در خانه نبودن ميكند و چاره را در برگشت ميبيند. از نگاه محسن حميد اما خانه و حس تعلق و درد در خانه نبودن در مرتبه دوم قرار ميگيرد و مساله اصلي ميزبان و مهماننوازي مشكلدار و مشكلزاي اوست كه با چرخش ناعادلانه رويه از شمول به حذف و در ظاهر بيتوجه به تبعات رويه جديدي كه پيش گرفته مهمان را از خود ميراند و در سطحي ديگر از او ميزباني چون خود ميسازد. چنگيز كه به خانه برگشته تا شايد احساس در خانه بودن كند براي امريكايي غريبه كه در لاهور پاي روايت او نشسته چگونه ميزباني خواهد بود؟