نبرد سالاميس
مرتضي ميرحسيني
سال 480 قبل از ميلاد، در چنين روزهايي نبردي ميان پارسها و يونانيان درگرفت كه از آن به نبرد سالاميس ياد ميكنيم؛ نبردي كوچك در جنگي بزرگ كه در دوره فرمانروايي خشايارشا روي داد.
خشايارشا در آغاز پادشاهي خود شورشهاي مصر و بابل را يكي پس از ديگري، آن هم با شدت و خشونت سركوب كرد و مخالفتهايي را كه از سال آخر فرمانروايي پدرش داريوش به ميراث مانده بود در خون فروشست. داريوش البته جنگ با يونانيها را نيز براي پسرش باقي گذاشته بود و خود خشايارشا هم حتي پيش از جانشيني به انتقام و تنبيه آنان فكر ميكرد. شاه پارسها با سپاهي بزرگ، گويا بزرگترين سپاهي كه كسي تا آن زمان نديده يا دربارهاش نشنيده بود، راهي يونان شد و كاري را كه احساس ميكرد در ماراتن نيمهتمام مانده دوباره از سر گرفت.
بعدها درباره بزرگي اين سپاه و شمار سربازاني كه خشايارشا به جنگ با يونانيها برد، افسانههاي زيادي ساختند و بخش زيادي از اين روايات اغلب عاميانه را نيز در تاريخ به عنوان حقيقت ثبت كردند.
مثلا هرودُت مينويسد: «يك بومي سادهدل منظره عبور اين سپاه عظيم و جلال و شوكت شاهانه خشايارشا را طي اين جريان مشاهده كرد و پيش خود انديشيد كه خشايارشا بايد خدا باشد و از اين رو حيرت كرد كه خدا براي تسخير يونان چرا رعد و برق نميفرستد و بيهوده اين همه زحمت بر خود هموار ميكند.» در مسير پيشروي اين سپاه بزرگ، برخي شهرها بدون جنگ تسليم شدند و چند شهر ديگر هم بعد از مقاومتي بيفايده دروازههاي خود را به روي پارسها گشودند، اما شهرهاي ديگر يونان با هم متحد و آماده جنگآزمايي با شاهنشاه هخامنشي شدند. حتي اين تصميم به ظاهر حماسي يونانيان هم تفاوت چنداني در روند حوادث ايجاد نكرد. پيشروي پارسها ادامه يافت، تنگه ترومپيل نيز درنورديده شد و سرانجام آتن هم بدون درگيري به زانو درآمد. خشايارشا خود شخصا قدم به آتن گذاشت و با به آتش كشيدن بخشي از شهر، از دشمنانش انتقام گرفت.
بيشتر آتنيها پيش از ورود پارسها آنجا را ترك كرده و به جزيره سالاميس در جنوب شهر گريخته بودند.
به نظر ميرسيد كه درگيريها تمام شده و يونانيها نيز مغلوب و تسليم شده باشند، اما در گذرگاه سالاميس، نيروي دريايي ايران و كشتيهاي يوناني با هم مواجه شدند و خسارتها و آسيب هاي زيادي به هر دو طرف تحميل شد.
يونانيها اين درگيري را چنانكه دوست داشتند به ياد سپردند و نتيجه آن را پيروزي بزرگ خود بر سپاه پارس تلقي كردند، اما خود خشايارشا كه بعد از تسخير آتن و ويران كردن معبد بزرگ آن، جنگ را پايان يافته ميديد تصميم به بازگشت گرفت. بخش كوچكي از سپاهش را با فرماندهي يكي از نزديكانش در يونان باقي گذاشت و از مسير آسياي صغير به پارس برگشت.
بعد از بازگشت شاه -كه يونانيها آن را عقبنشيني و حتي فرار ثبت كردند- چند درگيري ميان مهاجمان و مدافعان درگرفت و
اين بار سپاه پارس مغلوب و فرمانده آن نيز در يكي از زدوخوردها كشته شد. به اين ترتيب، چنانكه يونانيان ميگويند جنگ با شكست نهايي پارسها به پايان رسيد. شايد هم حق با آنها باشد، زيرا خشايارشا در تسليم قطعي آنان ناكام مانده بود.