جعفر كاشاني، چهره شاخص شاهين و پيشكسوت پرسپوليس درگذشت
روحت شاد فوتباليست ديپلمات
حبيبالله اسماعيلي
دردناك است، اگر نخستين ديدار با كسي آخرين ديدار باشد و دردناكتر آنكه به كسي از دور علاقهمند باشي و شوق ديدارت به غم فرو نشيند.
اولين و آخرين ملاقاتم با جعفر كاشاني چهره شاخص شاهين و پيشكسوت پرسپوليس دو روز قبل يعني سهشنبه نهم مهرماه در دفتر باشگاه شاهين ممكن شد، جايي كه خانه اميد كاشاني بود. اگر لطف مهدي حدادپور نبود، اين آخرين گفتوگو ممكن نبود. به اقتضاي گفتوگوي تاريخ شفاهي بايد اول يخ رابطه را ذوب ميكرديم. در همان قدم اول با مردي سرسخت، سرد و گرم چشيده روزگار و زيرك اما مثل اغلب نسل پيشين صادق روبهرو شدم.
حالش نامساعد بود. از معالجات صبح گفت. تلفنش چندبار زنگ خورد و دخترش احوال او را پرسيد. ابتدا منصرف شدم. حال جعفرخان خوب نبود و واسطه ديدار هم نرسيده بود. بهتر ديديم از هر دري سخني بگوييم. هنوز به گروه فيلمبرداري هم اجازه نداده بود صحنه را آماده كند. گپ و گفتمان طول كشيد. از هدف پروژه تاريخ شفاهي فوتبال پرسيد. از اينكه نتيجه كار چه كاربردي دارد. از اينكه مديران امروز بايد از تجربه گذشتگان عبرت بگيرند. لابهلاي صحبتها سربهسر ما گذاشت و سواد تاريخي ما را سنجيد. حس كردم براي گفتوگوي تاريخ شفاهي آمادگي ندارد. تصميم قطعي گرفته بوديم رفع زحمت كنيم، برايش مهم بود كه كدام وجه شخصيتياش هدف گفتوگوي ماست. توافق كرديم گرانيگاه گپوگفتمان بشود، فوتباليست ديپلمات. اين را گفتيم و يكي از همراهان به ماجراي درگير شدنش با خلخالي و پايان كارش در وزارت خارجه اشاره كرد. گل از گل پيرمرد شكفت. تعجب كرد كه ما از كجا خبر داريم و ما توضيح داديم كه فرق گفتوگوي تاريخ شفاهي با گفتوگوي ژورناليستي همين است. پرسشها را هم نشانش داديم و كسب اجازه كه گروه فيلمبرداري ... آرامآرام يخ رابطه ذوب شده بود و سهم ما از تقدير همين بود. گفتوگويي ناتمام. آخرين گفتوگو با استاد جعفر كاشاني. گفت اين جلسه نيم ساعت گپ بزنيم بقيه بماند براي جلسه بعد. در اثناي گفتوگو گفت كه خيلي فن زد كه نشود، اما... اي كاش...
گفتوگو را از خودش شروع كرديم و از پدرش كه تذهيبكار بود و كارمند وزارت معارف و صنايع مستظرفه. از موقعيت طبقاتياش پرسيديم. از درآمد و چگونگي سكونتشان در چارصد دستگاه. گفت كه چارصد دستگاه را به كارمندان عايلهمند دولت به قيد قرعه ميدادند و نصيب آنها شده بود.
از دبستاني كه ميرفت گفت و از دليل اختلاف نقل تاريخ تولدش. از دو تيم فوتبال آن زمان چارصد دستگاه گفت و از سياست دولت وقت براي گسترش فوتبال بين خانوادههاي تحصيلكرده شهري. از بيژن آشنا و حسن حبيبي. از دبيرستان ابنسينا گفت و اينكه دكتر اكرامي را نميشناخته و چگونه با او آشنا شده و آن تعبير «باباجان» مشهور دكتر اكرامي. رفتيم سراغ فضاي سياسي زيربار نرفت و گذر كرديم.
ميدانستيم كه مهمترين قسمت گفتوگوي ما، روايت جعفر كاشاني از انحلال تيم شاهين است. جعفر كاشاني نزديكترين فرد به دكتر اكرامي و به تعبيري در همه موارد مرتبط با تيم شاهين، مورد اعتماد ويژه اكرامي بود. در حين توصيف شخصيت دكتر اكرامي شيفتگي كاشاني به او كاملا آشكار بود و گفت كه با همين نيت باشگاه شاهين را احيا كرد و از بيتوجهي مديران تربيتبدني گلايهمند بود. سبك و سياق كار ما رديابي كرنولوژيك در منابع شفاهي تاريخ فوتبال است. اما كاشاني عنان سخن را به سمت ماجراي بازي با آرارات و اينكه مقدمه انحلال شاهين بود، هدايت كرد. با وجود ديگر گفتوگوها، ما هم با او همراه شديم. يك لحظه به چهرهاش خيره شدم. درد ساعت پيش را فراموش كرده و آثار خرسندي از اينكه ما كمك ميكرديم خاطراتش به تاريخ تبديل شود در چهرهاش هويدا بود.
گفت و گفت تا به ماجراي ديدارش با دري سردبير كيهان ورزشي رسيد. گفت شب قبل از ديدار با دري خوابش نبرده بود؛ چراكه هم حامل پاكتي براي دري به نشانه اعتماد دكتر اكرامي بود و هم با كسي ديدار ميكرد كه براي فوتباليستهاي آن دوره ملاقاتش آرزويي محال بود. اما تلخكامي از ديدارش با دري را پنهان نكرد و از توهين دري به اكرامي گفت و از تعصب و پاسخ به دري كه تهديدش كرده بود آرزوي رفتن به تيم ملي را فراموش كند و از اشكي گفت كه در راه دبيرستان ريخته بود. البته تقدير بود كه به تيم ملي برود و بدرخشد...
گفتوگوي ما ناتمام ماند و ما مانديم و مواجهه با پارادوكسي ديگر از بينهايت پارادوكسهاي عبرت برانگيز حيات آدمي. مثل همه موارد ميماني متحير و نميداني كدامش را توصيف كني.
هر چه شد ديدار نخست ما آخرين ديدارشد تا با همين ديدار اينگونه در تاريخ فوتبال بماند و سينهاي سرشار از ناگفتههاي تاريخ در سينه خاك آرام گيرد.
روحت شاد قهرمان. رضوان و رحمت الهي نصيبت باد فوتباليست ديپلمات.
پژوهشگر تاريخ شفاهي فوتبال