فضاي مجازي و دگرگوني در چهرههاي مرجع
حميد كارگر
خوانندهاي هنجارستيز و گريزان از كشور فراخوان ميدهد و هوادارانش كه پيشتر با ثبت پيام «بغبغو» وفاداري خود را اعلام كرده بودند، حالا لبيكگويان ركورد كامنتها در اينستاگرام را ميشكنند و از 16 ميليون كامنت نيز فراتر ميروند. خواننده ديگري «جنتلمن»گويان نظام آموزش و پرورش كشور را به آساني به هماوردي ميطلبد و آنچه خوانده است اينبار نه در يك يا چند مدرسه بلكه در گسترهاي وسيع شنيده و تكثير ميشود. ديگري كه «تيستر» بودن را حرفه خود ساخته و از چشيدن خوراكهاي گونهگون نام و نان ميجويد، به مدد چندصد هزار دنبالكننده خود حريف ميطلبد و ميكوشد كارتونيستي را از فضاي مجازي به در كند. از اين نمونهها فراوانند. فرماندهاني كه در فضاي مجازي و با اتكا به قدرتي كه تعداد دنبالكنندگانشان به آنها داده است فرمان ميرانند. پيام ميدهند، حكم ميكنند، سمت و سو ميدهند، امر و نهي ميكنند، تبليغ ميكنند و بالا ميبرند، تخريب ميكنند و بر زمين ميكوبند؛ گويي مريداني چشم و گوش بسته و رام و مطيع در حلقه دارند كه به اذن آنان خريد ميكنند، در كار خير و كمكهاي مالي شركت ميكنند، هنجارسازي يا هنجارشكني ميكنند، خوراك و پوشاك انتخاب ميكنند و سبك زندگي برميگزينند. اين پديده را از نعمات فضاي مجازي بدانيم يا از نقمات آن، اين ماجرا را يك معضل و اختلال اجتماعي بدانيم يا يك فرصت و بستر مساعد براي تاثيرگذاري، اين مقوله را تلاش براي هويتيابيهاي تازه بدانيم يا اخلاقستيزي، هويتگريزي و هنجارشكني، اين موضوع را تجاري شدن اصول و ارزشها بدانيم يا گريز از اسلوب و ساحتهاي سنتي و متصلب، اين واقعه را پيامد دافعه شديد دنياي واقعي بدانيم يا حاصل جاذبه بيحد دنياي مجازي، اين حكايت را راوي چربش هيجان بر عقلانيت بدانيم يا غلبه سطح بر عمق، اين شرايط را بهانه نقد دگماتيسم و جزمينگريهاي حاكميتي بدانيم يا سرمايه جديد اجتماعي، اين رخداد را نمايشگر ميل به لذتجويي و خشونتورزي كمهزينه بدانيم يا بهرهگيري از راحتي و آسودگي اظهار وجود در فضاي مجازي، اين ميدان را پر و بالدهنده به كممايگان بدانيم يا بستري براي متوهم ساختن كساني كه قدرتشان با كرشمه ديگري فرو خواهد ريخت، هر چه كه باشد از منظر دانش ارتباطات يك پيام را به روشني اعلام ميدارد: «رهبران افكار و چهرههاي مرجع در حال تغييرند». در حوزه ارتباطات، نظريهپردازان و كنشگران متعددي بر نقش رهبران افكار در تاثيرگذاري بر مخاطبان تاكيد داشتهاند. از جمله لازارسفلد و همكارانش كه جرياني دو مرحلهاي را براي ارتباط برشمردند و معتقد بودند كه حلقهاي واسط براي رساندن و تقويت پيام رسانهها به مخاطبان وجود و حضور دارد و اين حلقه را چهرههاي مرجعي تشكيل ميدهند كه دريافتكنندگان پيام از آنها حرف شنوي دارند. پيش از اين چنين چهرههاي مرجعي را كساني صاحب قوه درك و تحليل بالا تشكيل ميدادند كه اغلب از سطح دانش و تحصيلاتي فراتر از همگروهان خود بهرهمند بوده و صاحب تخصص و فن به شمار ميآمدند. اينان داراي خبرگي و دانشي بودند كه دستاويزي براي اتكاي عموم به آنها شده و به اينان مرجعيت فكري ميبخشيد. اين راهنمايان فكري، فيلتري در مسير پذيرش و تقويت يك پيام ارتباطي به شمار آمدهاند. حالا ماجرا متفاوت شده است. با ظهور و گسترش فزاينده فضاي مجازي و در هم ريختگي بسياري از چارچوبها و قواعد پيشين، جايگاه رهبران فكري پيشين نيز متزلزل شده و چهرههاي ديگري مرجعيت يافتهاند كه صفات و ويژگيهاي پيش گفته را ندارند. نسل جديد و فرزندان دهههاي 80 و 90 زيستي متفاوت از نسلهاي پيشين را تجربه ميكنند و در معرض دنياي مجازي و متاثر از فضاي رسانهاي تازهاي مبتني بر پيامدهاي توسل به اينترنت هستند. اين نسل كنجكاو و ماجراجو -كه اغراق نيست اگر بگوييم از گلاويز شدن با سنتهاي نامنعطف پيشين لذت ميبرد- رهبران فكري خود را لزوما از ميان متخصصان و صاحب نظران برنميگزيند و ...
گاه پيشروها و بيپرواها را- حتي بيبهره از دانش و سواد(!)- خوبتر ميدارد.اين نورسيدگان كه در بستر فضاي مجازي اقتدار سنتي را به سخره گرفتهاند، رها از تقيد به قيد و بندها و تقدسهاي پيشين، ساز خود را كوك ميكنند و مراجع فكري و زيستي خود را برميگزينند. با پذيرش اين گزاره ناگزير كه چهرههاي مرجع در تغييرند، حال اين پرسش را بايد پاسخ جست كه از اين پديده بايد ترسيد يا بايد به آن تن داد؟ و پرسش مهمتر اينكه كدام يك نگراني و دغدغه بيشتري ميزايند؟ فرماندهان فضاي مجازي - از جنس تتلو و مستر تيستر- يا دنبالكنندگان پرتعدادي كه كوركورانه از آنان تبعيت ميكنند؟!