پنجاه متفكر تربيتي معاصر
سيدحسن اسلامياردكاني
به تازگي كتاب «پنجاه انديشمند نوين علوم تربيتي از پياژه تا عصر حاضر» (ويراسته جوياي. پالمر، ترجمه جمعي از مترجمان، تهران، سمت، 1396، 540 صفحه) را خواندم و از آن بسيار آموختم. در اين كتاب پنجاه متفكر و صاحبنظر تربيتي كه عمدتا امريكايي هستند، معرفي و كارشان ارزيابي ميشود. همه اين متفكران معاصر هستند و مرور آراي آنها نشان ميدهد كه عرصه تربيت چه عرصه بالندهاي است و در جامعه ما چگونه تصوير كژ و كوژي از آن وجود دارد. هنگامي كه در پي متفكران تربيتي كشورمان گشتم و ديدم از معاصران جز دو نفر به ذهنم نميآيد، كمي از حافظه ضعيف خودم ناراحت شدم. تا جايي كه ميدانم در ايران معاصر دو نفر به شكل مشخص و ممحض در مسائل تربيتي انديشيده و قلم زدهاند، يكي مرحوم دكتر غلامحسين شكوهي است و ديگري مرحوم دكتر علي شريعتمداري. اولي عمدتا متاثر از كانت بود و دومي غالبا از ديويي ميگفت. از اين دو و از اشارات خاص مرحوم مطهري در عرصه تربيت كه بگذريم بايد ديد كه متفكران تربيتي ما اينك در چه فضايي و با چه سمت و سويي در حال فعاليت هستند.
از اين نكته كه بگذريم، خواندن اين كتاب از دو جهت مشخص برايم لذتبخش بود. يكي انديشهها و ايدههايي كه اين متفكران عرضه ميكردند و هر يك چشمانداز مرا نسبت به عرصه تربيت گسترش ميداد و ديگري كه مهمتر از اولي است آنكه زندگي برخي از اين شخصيتها خود نماد تعليم و تربيت است و مرور مختصر زندگي آنها براي معلمان و استادان درسآموز. براي مثال، مايكل دبليو. اپل با مشكلات مالي دست به گريبان بود و همزمان با تحصيل، حروفچيني ميكرد و راننده كاميون بود. در عين حال مدرس و مروج اميد در جامعه خود به شمار ميرفت و معتقد بود: «وقتي كه چونان افراد مأيوس يا درمانده مبارزه ميكنيم، مبارزه ما مذبوحانه خواهد بود.» (ص492)
ديگري، هري برودي است كه تا نود سالگي شاداب بود و مسير خانه تا دانشگاه را پياده طي ميكرد و پس از بازنشستگي نيز فعاليت خود را در عرصه عمومي ادامه داد. سومي رالف وينفرد تايلر است كه در سال 1992 در حالي كه 90 ساله بود (يعني دو سال قبل از مرگش) دعوت شد تا درباره مباحث تربيتي در دانشگاه استنفورد سخنراني كند. پس از بحث دانشجويي پرسيد: فكر ميكنيد موفقيت اصلي شما تاكنون چه بوده است؟ تايلر مكثي كرد، به دانشجو نگاه كرد و گفت: «زندگي كردن تا سال 1992.» (ص 109) سرانجام تورستن هوسن بر اين باور بود كه هيچ روزي بدون نوشتن سپري نشود. لذا در اوج خستگي نيز عصرها دو ساعت يكسره مينوشت. او با شعار «هيچ روزي نبايد بدون نوشتن سپري شود» پس از بازنشستگي نيز فعاليت خود را ادامه و حتي گسترش داد و يكي از ويراستاران دايرهالمعارف بينالمللي تربيت شد. او متفكري ميانرشتهاي و پركار بود و «جمعا پنجاه و پنج كتاب و حدود هزار و پانصد مقاله نوشت». (ص 185)
در كنار درسهايي كه از زندگي شخصي اين متفكران تربيتي ميتوان آموخت، درسهاي نظري و يافتههايشان نيز بسيار ارزنده است كه در اينجا به چند نمونه آنها اشاره ميكنم. از نظر جان وايت، پرسش از تعليم و تربيت، به واقع پرسش از آن است كه چه نوع جامعهاي ميخواهيم داشته باشيم. در نتيجه به تعبير پائولو فرره تعليم و تربيت و «آموزش عملي سياسي است»، نه صرفا گردآوري و انباشت اطلاعات. هنري ژيرو به ما يادآوري ميكند كه «عقلانيت» خودش از ايدئولوژي تهي نيست و بيطرفي ارزشي پنداري خام است. (ص 526)
ايزرئل شفلر تعليم و تربيت را ماهيتا فعاليتي اخلاقي ميشمرد كه مستلزم توجه به يادگيرندگان و احترام به آنهاست. (ص 262) همين ايده را تئودور آر. سايزر به شكل ديگري بسط ميدهد تا نتيجه بگيرد كه «تعليم و تربيت ذاتا و عميقا فعاليتي اخلاقي است». (ص 452)
كارل برايتر با تحليل فرآيند نوشتن، آشكار كرد كه دو مدل براي نوشتن داريم: مدل بازگويي دانش كه در آن شخص به شكل خطي آنچه در ذهن دارد، بيان ميكند. دوم مدل ارتقاي دانش كه در آن نويسنده خلاقانه ايدههاي خود را به شكل مناسبي سازمان ميدهد. حال آنكه مراكز آموزشي عمدتا مدل اول را تعليم ميدهند. (ص 415)
همين اشارات مختصر كافي است كه اين كتاب را به دست بگيريم و فارغ از برخي كاستيهاي ترجمهاي آن به دقت بخوانيم و از آن بياموزيم و به كار گيريم.