اعترافات كشكولي
سيدحسن اسلامياردكاني
اعترافنويسي از گونههاي ادبي جذابي است كه مخاطبان خاص خود را دارد. خواندن اعترافات آگوستين يا ژان ژاك روسو و معاصراني كه از زندگي پنهان و آشكار خود ميگويند، اين پرسش را هميشه برايم پيش آورده است كه چرا ما در سنت اسلامي ژانري در اعترافنويسي نداريم. گويي بزرگان ما ترجيح ميدادند از زندگي خصوصي خود چيزي نگويند و اگر هم دست به قلم ميبردند، عمدتا از زندگي و تحصيلات عمومي خود و نهايتا از تحولات فكري خويش مينوشتند، مانند المنقذ من الضلال (رهاينده از گمراهي) غزالي كه گاه به غلط «اعترافات غزالي» ترجمه شده است (ترجمه زينالدين كيايينژاد، تهران، عطايي، 1349).
واقع آن است كه در مجموع به سختي ميتوان آثاري در سنت اسلامي يافت كه منطبق با ژانر اعترافنويسي رايج اروپايي باشد. خوب اين كار دلايل متعددي ميتواند داشته باشد، يكي آنكه اصولا شايد متفكران ما براي مسائل شخصي خود و نقش آنها در كار علمي اهميتي قائل نبودند و نميخواستند وقت شريف خوانندگان را با گزارش احوال شخصي بگيرند. شايد هم حالت خودسانسوري و نگراني از پيامد نشر چنين اعترافاتي مانع از آن ميشد كه آنها دست به خودآشكارسازي بزنند. اگر هم كسي تن به مخاطره ميداده و مسائل شخصي خود را منتشر ميكرده، ظاهرا بازماندگان و ذينفعان ترجيح ميدادند آنها را سانسور، اصلاح، ترميم و رفو كنند (نك: دفترچه خاطرات و فراموشي و مقالات ديگر، محمد قائد، تهران، طرح نو، 1389، ص 201-220).
با اين همه، از آنجا كه «پريرو تاب مستوري ندارد» در همين سنت كساني بوده و هستند كه به شكل غيرمستقيم اعتراف كرده و اعمال و اميال خود را به نام ديگران ثبت و گزارش ميكردند. لذا اگر هم آثار مستقيم اعترافي نداشته باشيم، ميتوان اين سنت را در قالب ديگري پي گرفت. براي نمونه، مرحوم مطهري به نوع خاصي از اعترافات اشاره ميكند كه دستكم قابل توجه است. او ضمن اشاره به اينكه سنت اعترافنويسي در غرب براي بيان خويشتن و گريز از نفاق و پنهانكاري است، كشكولنويسي در فرهنگ اسلامي را گونهاي اعترافنويسي ميشمارد و بر آن ميرود «كساني كه كشكول نوشتهاند و در آن همه چيز حتي حكايتهاي خلاف شرع را ذكر كردهاند، بهطور غيرمستقيم براي بشر اعترافات نوشتهاند. كتاب زهر الربيع سيد جزايري و كشكول شيخ بهايي و خزائن نراقي، نوعي اعترافات است» (يادداشتهاي استاد مطهري، تهران، صدرا، 1381، ج6، ص 305). نميدانم آيا مجاز هستيم اين سبك تحليل روانشناختي را درباره نويسندگان و گردآورندگان مجموعههاي كشكولي به كار ببريم يا نه و آيا اين آثار به واقع سيماي فكري گردآورندگانشان را نشان ميدهند يا نه؟ چهبسا عوامل ديگري در اين قضيه دخيل بودهاند و بيش از آنكه اين آثار را آينه روح گردآورندگانشان بدانيم، آنها را زاده نياز بازار و ذائقه مصرفكنندگان قلمداد كنيم. در هر صورت اين نكته شايسته بررسي است. حال در اين قحطي اعترافنويسي هنگامي كه كسي مانند ناصر ايراني اعترافات گرگ تنها را مينويسد و «ظاهرا» نگران خودسانسوري نيست، اين نوشته بيش از هزار صفحهاي، به نوشته محمد شريفي، پشت مميزي ارشاد گير ميكند و هنوز جواز نشر نگرفته است. (اعترافات گرگ تنها: ياد ناصر ايراني، فصلنامه فرهنگبان، شماره يك، بهار 1398، ص 214) . اينجاست كه لازم است كمي در نگرش خود درباره جايگاه اين ژانر علمي-ادبي تامل كنيم و راهي براي برونرفت از آن بيابيم و زمينه رشد اينگونه خواندني را فراهم كنيم.