كتابخواني و تجربه ارزنده توران ميرهادي
محمدرضا نيكنژاد
24 آبان و هفته چسبيده به آن، روز و هفته كتابخواني است. در بيش از دو دهه معلمي و دوره دانشآموزيام هرگز نديدهام كه مدرسهاي اين روز را گرامي بدارد و برايش برنامه ويژهاي داشته باشد؛ بيگمان اين بيتوجهي تلخ پيامد بيتوجهي جامعه و سياستگذاران آموزشي- فرهنگي است كه كتاب و كتابخواني از دغدغههاي اصليشان نيست و شايد هم نبوده است! اما در اين بيتوجهي تاريخي تجربه توران ميرهادي در مدرسه فرهاد شگفتآور و بسيار آموزنده است. هر اندازه كه تجربه ميرهادي در جهان آموزشي آن دوران شگرف و پيشرو بود به همان اندازه در كشور مورد بيتوجهي و بيمهري رنجآوري قرار گرفت و همچنان قرار دارد!
ميرهادي در مدرسه فرهاد، پايهگذار سبك ويژهاي از كتابداري بود. گسترش گام به گام كتابخانه در مدرسه، به كارگيري خانوادهها در اداره آن، برگزاري نشستهايي در راستاي آشنايي خانوادههاي كمتر درگير با فرهنگ كتاب و كتابخواني، برنامهريزي ويژه در راستاي پايهگذاري عادت به مطالعه براي پايههاي گوناگون آموزشي، برگزاري نمايشگاه و جشنوارههاي كتاب و كتابخواني به شكل سالانه، گنجاندن زنگي به نام كتابخواني در برنامه درسي مدرسه و سفارش به معلمان براي بهرهگيري از زمان هر درس براي مطرح شدن دانستههايي كه دانشآموزان از كتابهاي غيردرسي دريافتهاند، تشويق بچهها براي داستاننويسي و تبديل آن به كتاب براي ديگر دانشآموزان و... تنها بخش اندكي از كار بزرگ اين انديشمند آموزشي در مدرسهاش بود.
ميرهادي در پيشگفتار كتاب «كتابخانه آموزشگاهي» كه درباره تجربه راهاندازي كتابخانه مدرسه فرهاد نوشته است، ميگويد:«طي ۲۳ سال گذشته در نظام آموزش و پرورش ايران، كتاب درسي به صورت محور درآمد و معلم و دانشآموز تنها شيوه تكيه بر محتواي كتاب را به كار گرفتند و از همه روشهاي قديمي شده و كماثر مانند امتحان، تشويق و تنبيه، انگيزه نمره، رتبه و رقابت براي سپردن محتواي كتاب درسي به حافظه دانشآموزان استفاده كردند. محور شدن كتاب درسي در زماني اتفاق افتاد كه دانش بشري در سراسر جهان با شتاب متحول ميشد و با سرعت گرفتن نظامهاي اطلاعرساني، اثرات آن به سراسر جهان ميرسيد. دانشآموزان ما نيز با اين تغيير و تحول شتابان تا حدودي از طريق رسانهها آشنا ميشدند و كتابهاي درسي را براي كسب اطلاعات و اندوختن دانشهاي لازم ناكارآمد ميديدند. آنها چون به سوي مطالعه كتابهاي غيردرسي هدايت نشده بودند، ارزش كتابخانه را كمتر ميشناختند يا در دسترس نداشتند، روشهاي مطالعه را از كودكي ياد نگرفته بودند و چون طرز استفاده از منابع و مراجع را نميدانستند، دچار سردرگمي شدند و نسلي پديد آمد بيعلاقه به كتاب و مطالعه. آرزوي ما در مدرسه فرهاد اين بود كه دانش در كتابهاي درسي زنداني نشود و دانشآموزان بنابر علاقه، كنجكاوي و هدفهايي كه دارند به منابع ادبي، هنري و اطلاعاتي دسترسي داشته باشد. از كودكي لذت مطالعه را تجربه كنند و با گستره دانش و هنر بشري در همه ابعاد آن آشنا شوند و بدانند چه تجربه و چه اطلاعاتي را در كجا و چگونه ميتوانند بيابند. نسلي را در نظر داشتيم كه همراه زمان خود حركت كند و در تحول سرزمين خويش و نيز جهان، نقشي فعال و پويا را برعهده بگيرد.» اگر تجربه مدرسه فرهاد در زمينه كتابخانه و سخنان زندهياد توران ميرهادي در بند بالا را در كنار وضع فلاكتبار كتاب، كتابخانه و كتابخواني در مدرسههاي كنوني بگذاريم، داستاني پر ز آب چشم خواهيم داشت. كتابخانههاي بيكتابدار، كتابهاي تلمبار شده و خاك گرفته، معلماني كتاب نخوان و دانشآموزاني متنفر از كتاب و كتابخواني، شعار فراموش شده «زنگ كتابخواني» رييس دولت در نخستين سال رياستش، تلاش شبانهروزي دستاندركاران آموزشي براي صرفهجويي، ناديده گرفتن پرورش دانشآموزان يادگيرنده در همه عمر، دامن زدن به نگاه كمي و حافظمحور در آموزش... همه و همه نشانههاي نااميدكنندهاي است براي بنبست خطرخيز كتاب و كتابخواني در مدرسهها!
آموزگار