تماشاي چرخه خشونت از پشت شيشههاي غبارگرفته
مريم پاپي
چراغ سبز شد. خودروي 206 حركت كرد درحالي كه يك نفر مقابل آن ايستاده بود. كودكي سعي داشت مانع حركت خودرو شود. خودرو اما تندتر رفت و كودك را تا وسط چهارراه كشاند.
شبيه يك توهم بود؛ در تاريكي شب پاييزي كه دود و غبار همه شفافيت هوا را گرفته بود، كودك سياهپوش سعي داشت با دو دستش خودروي سفيد را خلاف جهت هل دهد. خودرو حركت كرد. پسرك در حالي كه دستهايش را روي آن گذاشته بود، سعي ميكرد مانع شود. خودرو سرعتش را بيشتر ميكرد و كودك گامهاي معكوس خود را تندتر برميداشت. هرلحظه ممكن بود پاي كودك به زير سپر گير كند و زمين بخورد. صداي بوق بقيه خودروها ميآمد؛ معلوم نبود به ايجاد اختلال در حركت اعتراض داشتند يا خواستار پايان اين نبرد بودند. آن جسم آهني سفيد، پيروز شد.
اين نبرد توهم نبود؛ چهارراهي در شمال شهر تهران به ميدان نبرد يك تن نحيف سياه پوش با يك ماشين آهني سفيد تبديل شد. همين پنجشنبهاي كه گذشت. براي معدود افرادي كه شاهد صحنه بودند، تعامل جامعه و كودكان كار ميتواند به قبل و بعد از اين واقعه تقسيم شود.
در آن چهارراه بزرگ، نميشد به خوبي از پيادهرو صحنه را دنبال كرد. به نظر رسيد كه كودك كوتاه آمد و خودروي ۲۰۶ به مسيرش ادامه داد. دوربينهاي شهري در چهارراه مسجد بلوار دريا، حتما آن صحنه را بين ساعت 19:30 و ۲۰ ثبت كردهاند. ميتوان صحنه را بازبيني كرد و به دليل آن پي برد. ميتوان راننده 206 را تنبيه كرد. ميتوان كودك را گوشمالي داد. هرچند اينها چيزي را عوض نميكند. چون واقعيتي كه آن كودك و راننده را مقابل هم قرار داد، در روزها و سالهاي قبل اتفاق افتاده بود. آن واقعيت پنهان، در زورآزمايي تلخ آن شب پاييزي متجلي شد. براي اتفاقي كه افتاده نميتوان كاري كرد، اما آن زورآزمايي كه در يكي از بهترين ويترينهاي شهر رخ داد شايد چيزي را در آينده تغيير دهد. يكي از بزرگترين چهارراههاي تهران و زير سايه مجتمع تجاري رويال سنتر و مسجد قدس، جاي خوبي براي ديده شدن است. حالا بعد از آن تقابل، كودكاني كه شيشه خودروها را پاك ميكنند و خودروهايي كه ترجيح ميدهند شيشه غبارگرفتهشان پاك نشود، به كدام مسير ميروند؟
بسياري بر اين باورند كه حضور كودكان كار در خيابان آزاردهنده شده است. حتي گاهي تجمع تعداد زيادي از آنها، موجب احساس ناامني در رانندگان ميشود. يك سناريوي احتمالي براي اتفاق آن شب پاييزي اين است كه كودك، بدون رضايت راننده شيشه خودرو را پاك كرده و راننده قصد نداشته پولي به او پرداخت كند. اين تجربهاي آشنا براي شهروندان تهراني است.
آنچه آشنا نيست، تقابل تنهاي نحيف و ماشينهاي آهني و عريان شدن شكاف بين بخشهاي مختلف جامعه است؛ شكافي كه در اين مرحله، ديگر پنهان نميماند. چه در ذهن آن راننده گذشت كه با احتمال خطر بسيار بالا براي كودك، تصميم گرفت حركت كند؟ چه در ذهن كودك گذشت وقتي آن جسم آهني را ديد كه بيرحمانه به سمتش ميآيد؟
بيرحميهايي از اين جنس، ميتواند احساس خطري را كه به دلايل مختلف در وجود كودكان كار نهادينه شده، افزايش دهد. طبيعي است كه اين كودكان مكانيسم دفاعي جديتري براي محافظت از خود به كار گيرند. مكانيسم دفاعي، ممكن است به جاي تاكتيك دفاع، از حمله استفاده كند و به توليد چرخهاي از خشونت بينجامد.
وقتي شكاف اجتماعي، ميدان نبردي نابرابر را فراهم ميآورد، بروز رفتار خشونتآميز به عنوان راهي براي جبران ضعف در ميدان مبارزه به كار گرفته ميشود. كودكان خياباني كه در چهارراهها با دستفروشي يا پاك كردن شيشه خودروها، توقع درآمد آسان دارند، آموختهاند چطور ميتوان با وارد آوردن آسيبهاي كوچك به خودروها، رانندگان را تهديد كرد. آنها آموختهاند راننده خودرويي كه پشت چراغ قرمز ايستاده، نميتواند پياده شود و آنها را تنبيه كند. كودكان كار و خيابان ميدانند ترافيك شهري، مثل قطاري در حال حركت است كه براي توقف، بايد بهاي سنگيني بپردازد.
در سالهاي نهچندان دور، شيشه قطارها پر از جاي سنگ بود. كودكان به قطارهايي سنگ ميزدند كه ميدانستند هرگز سوار آنها نميشوند. تجربه چندين دهه اجراي طرحهاي ساماندهي كودكان كار و خيابان نشان داده كه جمعآوري آنها پاك كردن صورت مساله است. حل آسيبهاي اجتماعي هم جز خيالي خام نيست. پس شايد بهتر باشد نگاه به كودكان كار تغيير كند. شايد بهتر باشد گاهي به كودكان كار اجازه داد شيشه خودروها را پاك كنند. شايد بهتر باشد از آنها درخواست كرد كارشان را درست انجام دهند تا هم رانندگان با شفافيت بهتري مسير پيش روي خود را ببينند و هم كودكان ياد بگيرند كه پول در مقابل كاري پرداخت ميشود كه درست انجام شود.