مسوولان و اينستاگرام
محمد ذاكري
چند روز پيش در اينستاگرام، پيامي براي دنبال كردن دريافت كردم كه به نام صفحه رسمي هواداران يكي از فوتباليستهاي نسبتا معروف دهه ۶۰ و ۷۰ فوتبال ايران نامگذاري شده بود. حالا اينكه اين روش افزودن فالوئر، يعني ارسال درخواست دنبال كردن و حذف نام فرد پس از دنبال كردن متقابل چندان روش زيبا و اخلاقي نيست اما متاسفانه بسيار متداول شده به كنار، گذشته از آن كمي به اين فكر افتادم كه آيا واقعا يك فوتباليست ايراني معمولي دهه 60 و 70 واقعا بايد صفحه رسمي هواداري ايجاد كند، يا به نامش ايجاد كنند، يا خودش يك صفحه شخصي در اين شبكه داشته باشد و با هوادارانش كه قاعدتا بايد متولدين دهه 60 و قبل از آن باشند كه خاطرهاي از بازي اين فرد در ذهنشان است، ارتباط مستقيم برقرار كند؟
برخورد با اين مورد، كلا ذهنم را مشغول اين موضوع كرد كه اصولا فلسفه اينستاگرام و حضور و فعاليت در آن چيست و مدلهاي رفتاري و كاربري متفاوتي كه در اين شبكه ميبينيم چقدر با روح و اصالت آن انطباق دارد؟ البته در اين شكي ندارم كه اينستاگرام هم مثل هر شبكه ديگري يك ظرف است و مظروف آن ميتواند متناسب با كاربرش تغيير كند.
البته ميگويند اينستاگرام شبكهاي عكسمحور است و بيشتر با هدف به اشتراكگذاري عكس طراحي شده ولي باتوجه به محدوديت شبكههاي ارتباطي در ايران و خصوصا مغضوب و فيلتر شدن فيسبوك، بار آن هم بر دوش اينستاگرام افتاد و به شبكهاي محتوامحور تبديل شد. حالا هر كسي از ظن خود يارش شده است. بعضي از آن براي كسب و كار استفاده ميكنند، برخي براي نمايش زندگي لاكچري و درآوردن چشم بقيه، برخي براي بازنشر گفتارها و نوشتارهايشان در رسانهها و مجالس ديگري كه احتمال ميدهند مخاطب محدودي داشته باشد، بعضي براي معرفي نمونه كارهاي هنري و فرهنگيشان و برخي هم آن را به عنوان بخشي از روابط عمومي رسميشان
به كار ميبرند و گزارشهاي بسيار رسمي و خبري فعاليتهايشان را در صفحهشان نشر ميدهند. در اين يادداشت ميخواهم كمي به اين دسته آخري بپردازم و قبليها را واگذارم براي فرصتهاي ديگر. اين دسته آخر، عموما شخصيتهاي سياسي و اجرايي در سطوح مختلف هستند. از مقامات بگيريد تا وزرا و نمايندگان مجلس و مديران سطوح پايينتر مثل فرمانداران و بخشداران و مديران كل ستادي و استاني و
قس عليهذا. صفحه اين بزرگواران معمولا
در اختيار يك ادمين است كه حالا يا كارمند روابط عمومي سازمان متبوع ايشان است يا مشاور رسانهايشان و معمولا در قسمت معرفي صفحه ذكر ميشود كه صفحه توسط ادمين و با نظارت يا اشراف عاليه فرد مذكور اداره ميشود.
حالا برميگردم سراغ آن سوال اصلي و اولم و آن هم پرسش درباره فلسفه و اصالت و روح اينستاگرام است. تذكر اين نكته را هم به خودم ضروري ميدانم كه اينستاگرام ابزاري عمومي است و
هر كسي حق دارد هر طور دلش ميخواهد
تا جايي كه از محدوده قوانين و هنجارهاي اخلاقي جاري كشور و قوانين آن شبكه تخطي نكند از آن استفاده كند و به كسي هم مربوط نيست و ميتوان اگر روش و محتواي صفحه و رويكرد كسي را در استفاده از صفحهاش نميپسندي آن را ترك كني. ولي عرضم چيز ديگري است. مقامات و مسوولان كشور عموما ابزارها و ظرفيتهاي گستردهاي براي روابط عمومي و خبررساني دارند. از سايتهاي شخصي تا سازماني (كه معمولا آب خوردن مقام اول سازمان را هم در اسرعوقت پوشش خبري ميدهند) تا روزنامه و جرايد و سايتهاي خبري غيرشخصي كه آمادگي پوشش همه اخبار مرتبط با اين بزرگواران را دارند. حالا با وجود اين همه ظرف و ابزار رسانهاي گسترده كه معمولا هم يكطرفه است چه اصراري است كه از شبكهاي كه براي ارتباطات اجتماعي غيررسمي و راحتتر و صدالبته دو و چندطرفه شكل گرفته بازهم به عنوان يك كانال ارتباطي يكسويه استفاده شود؟
به بيان ديگر خيلي از كاربران كه مثل حقير، شهروندان عادي جامعه هستند اين شبكه را محملي ميدانند براي آنكه ارتباط مستقيم و بيدردسرِ منشي و مسوول دفتر و دستك و... با يك مدير و مسوول كشوري يا محلي برقرار كنند؛ آن لايه عادي و غيررسمي و اتونكشيده زندگي او را ببينند و اگر حرف و نقد و نظر و دردي دارند بيواسطه با او در ميان بگذارند و در حد امكان پاسخ بگيرند. البته اين شامل هنرمندان و نويسندگان و ورزشكاران و ساير اقشاري كه مخاطب و هوادار دارند هم ميشود ولي آنها تعهد و الزامي براي پاسخگويي و در دسترس و مردمي بودن ندارند، اگرچه شايستهتر است كه چنين باشند، ولي از مدير در تراز جمهوري اسلامي قطعا چنين انتظاري هست. خلاصه اينكه بد نيست آقايان و خانمهاي مسوول كمي در بهرهگيري از اينستاگرام تجديدنظر كرده، حسن سليقه بيشتري به كار برند و از ظرفيت آن براي ارتباط بهتر با هموطنانشان بهره گيرند.