وگانِ كباب دوست
مهدي نيكوئي
تصوري كه در مورد گياهخواران وجود دارد، اين است كه گوشت دوست ندارند. بله. شايد 5 درصد از اين جامعه كوچك اينگونه باشند و از كودكي گوشت نخورده باشند اما بقيه شايد همان طور كه صادق هدايت تعبير ميكند، ذائقهشان با طعم گوشت فاسد شده است. عجيب نيست وگاني را ببينيد كه بعد از 5 سال هنوز هم بوي كباب وسوسهاش كند. شايد هم بتوانيد پاي خاطراتش بنشينيد. زماني را به ياد ميآورم كه مشكل مالي داشتم. 110 هزار تومن ته حسابم مانده بود و بايد تا آخر ماه با آن پول سر ميكردم. با اين حال فقط توانستم بر وسوسه ورود به اولين كبابي غالب شوم. وارد دومي شدم و 80 هزار تومن ناقابل را صرف يك شيشليك و مخلفات كردم. زماني ديگر يك تور گردشگري به شاهرود را صرفا براي امتحان يك كباب چنجه خاص و تازه همراهي كردم. 2 سيخ 400 گرمي به همراه چند نان و گوجه و ماست محلي و دوغ محلي و نوشابه در يك وعده، دستاورد من از آن سفر بود. در سفري كاري به قزوين از كباب يك رستوران به قدري خوشم آمد كه ميخواستم تمام دوستانم را روزي جمع كرده و به آن رستوران برويم. از اين مثالها بسيار است. از 3 وعده كباب خوردن در يك روز تا هر شب رستورانگردي و ترجيح غذا و رفقا به بليت اتوبوس و... . نقطه عطف داستان آنجا بود كه يك روز متوجه شدم تمام اقدامات ما بر ديگران اثر دارد. هزينهها يا اثرات جانبي به معناي آن است كه من تمام هزينهها و اثرات خريدهاي خود را قبول نميكنم. درست است كه من 80 هزار تومن از آخرين پولهايم را صرف شيشليك ميكردم اما ديگراني هم بودند كه براي آن غذاي من هزينه ميدادند: حيواني كه آزار و كشته شده، جامعهاي كه محيط زيستش را تخريب ميكردم و به هزينه درمان هر نفر افزوده ميشد، كودك آفريقايي قطحيزدهاي كه غذايش را به گاو مورد علاقه من ميدادند، حيوانات وحشي مختلفي كه زيستگاههايشان زير كشت علوفه ميرفت و بيخانه ميشدند، سيلزده يا كشاورزي كه از گرمايش جهاني آسيب ميديد و در نهايت فرزندم كه قرار بود در جهاني خشك و آلوده و بيرمق زندگي كند. گاه شايد بتوانم 800 هزار تومن هم براي يك شيشليك پرداخت كنم؛ اما اگر بدانم كه تمام هزينهاش با خودم است.