زمستان سال گذشته در تالار مولوي اجرايي به كارگرداني سعدي محمدي به روي صحنه رفت كه از سويههاي مختلف مورد توجه و بررسي قرار گرفت، «تابستان» با تاكيد بر حذف ديالوگ و به كارگيري ويژه بدن بازيگر، درونيات، رخوت و چالشهاي خلوت يك انسان را روايت ميكرد. اجراهايي چنين تجربهگرا و دروني، در برخورد با مخاطب نمودي چالشبرانگيز پيدا ميكنند، از سويي مخاطباني را جذب كرده كه به تاويل كار از جنبههاي مختلف ميپردازند و از سويي مخاطباني هم هستند كه پشت دري بسته ميمانند و به جهان اثر پا نميگذارند. كار ديگر سعدي محمدي كه هماكنون در تالار مولوي روي صحنه است، در سي و هفتمين جشنواره بينالمللي تئاتر فجر جايزه كارگرداني برتر را دريافت كرده و اثر برگزيده بيست و يكمين جشنواره تئاتر دانشگاهي نيز بوده است، «مقدس» از جنبههاي مختلف به اجراي قبلي سعدي محمدي شباهتهايي بصري و اجرايي دارد، همينطور در مواجهه با متن و استفاده از ديالوگ نيز متفاوت عمل ميكند. «مقدس» تامل برانگيزتر از «تابستان» به امري گروهي، اجتماعي ميپردازد. همانطور كه از نام آن پيداست بر لبه تيز چيزي حركت ميكند كه هم شديدا برنده مينمايد و هم آسيبپذير. گاهي نمادي از نهاد قدرت است، گاهي خانواده و گاهي چون فقدان حقيقت عمل ميكند. «مقدس» اجرايي است مضطرب. طراحي صحنه به گونهاي است كه تماشاگر همچون شاهدي گرداگرد يك جنايت، يك اعتراض جمعي يا برشي از زيست خانوادهاي ايراني قرار گرفته كه اگر هر يك از شخصيتها فرياد سر دهد، يا سويي بدود و شيون كند، بيننده نيز چون قاب عكسي بيكنش، بيحركت و ثابت مانده در زمان نمايش تنها يك نظارهگر است، چون داناي كل و شاهدي تمام كمال و نمادين. از همين رو با سعدي محمدي گفتوگويي داشتهايم در محور چگونگي شكلگيري اين اجرا، به صحنه آوردن و مشكلاتي كه بر سر راه چنين آثاري قرار ميگيرد.
با توجه به تشابهات فرمي در اجراي قبليتان «تابستان» و نمايش «مقدس» كه اكنون بر صحنه اجرا داريد، از چگونگي شكلگيري ايده اوليه تا اجراي نهايي بگوييد.
در مورد دو نمايش مورد اشاره شما، فارغ از تشابهاتي كه در نتيجه نهايي و آنچه به صحنه آمده شاهد هستيم (كه احتمالا به خاطر نگرش بنده به مقوله اجرا است) تفاوت بزرگي در پروسه شكلگيريشان وجود دارد. در نمايش «تابستان» هنگامي كه فكر اوليه (كه از مكان واقعي زندگي خودم نشات گرفته بود) آغاز شد، تا شروع اولين جلسه تمرين، همهچيز با دقت تمام به نگارش درآمد و با شروع تمرينات عملي، من و گروه يك دستورالعمل اجرايي داشتيم كه در آن همهچيز از كوچكترين كنشهاي بازيگران گرفته تا ميزانسن و نور و لباس و حتي كارهايي كه بايد پشت صحنه انجام شود، از پيش نوشته شده بود. چيزي كه در اين دو نمايش مشترك بود آن بود كه ايده هر دو از «مكان» رخدادها شروع شد. اما در مورد نمايش مقدس ابتدا يك نمايشنامه مفصل 38 صفحهاي نوشته شد و پر بود از مكالمات بين كاراكترها كه اصلا به چيزي كه دست آخر روي صحنه رفت شباهت نداشت. در همان جلسههاي ابتدايي تمرين، بنا به دلايلي، كلا متن را كنار گذاشتم و به صورت بداهه با بازيگران و پيشنهاداتي كه برايشان ميبردم شروع كرديم. در پايان وقتي يك روز شوراي نظارت از من خواست تا متن مكتوب را برايشان بفرستم، متوجه شدم كه از آن 38 صفحه تنها 3 صفحه باقي مانده و بقيه را به خاطر ايجاز كنار گذاشتهايم.
گمان ميكنيد تا چه حد «مقدس» براي مخاطب اين روزهاي تئاتر ايران قابل درك است؟
راستش اين را كسي قبلا در مورد اجراي «تابستان» هم از من پرسيده بود و حسابي هم از اين بابت نگران شدم. اما در اجراي عموم نتيجه برايم حيرتانگيز بود. چون كار اتفاقا در مواجهه با مخاطب (عموما غير تئاتري) اقبال حتي بهتري نشان داد. بنابراين اگر پيش از شروع اجراي عمومي «مقدس» اين سوال از من ميشد، احتمالا ميگفتم نگران نيستم و كمابيش مطمئن بودم كه بيشتر مخاطبان با اين اثر ارتباط خواهند گرفت. اما با شروع اجراي عمومي و ديدن و شنيدن برخي نظرها از سوي مخاطبان غيرتئاتري متوجه شدم كه بخشي از مخاطبان در كشف يا حدس روابط و مناسبات ميان شخصيتها سردرگم هستند، البته كه اين گنگي تعمدا و به خاطر اين در كار گنجانده شده بود كه تماشاگر بخشي از اجرا شود و آن حفرههاي خالي را با ذهنيت خود پر كند. اما براي عدهاي از تماشاگران، اين مساله خوشايند نبود كه خب قابل درك است.
نمايشهايي چون «مقدس» كه گويي بيشتر بر ايده اتكا دارند تا متن نمايشي، در مراحل اخذ مجوز چه سختيهاي مضاعفي را متحمل ميشوند؟ به عبارتي گمان ميكنيد قدرت مميزي و سانسور در رابطه با اين آثار چگونه عمل ميكند؟
بهطور طبيعي چون در چنين نمايشهايي ايده بيشتر به چشم ميخورد، از همين نقطه هم ضربه خواهد خورد. يعني در بيشتر مواقع همان ايدهها مورد مميزي قرار ميگيرند كه اين بسيار ويرانگر است، چون بعضي اوقات كنار گذاشتن يك ايده حتي به ظاهر كوچك ميتواند كل يك اثر را دستخوش آسيب كند و كارگردان باهوش قطعا تن به چنين آسيبي نخواهد داد. نمونهاش نمايش «فرانكشتاين» علي كرسيزر را ميتوان نام برد كه خوشبختانه او به حذف ايدههايش تن نداد و زير بار تغييرات پيشنهادي آقايان نرفت. جالب اينجاست كه انگار به او گفته شده باشد كه «حالا از كار چيزي حذف كنيد و دست خالي برنگرديد!» من بارها شاهد اين بودهام كه فلان كارمند شوراي نظارت وقتي چيزي براي حذف كردن پيدا نكرده يك كلمه را در نمايش تغيير داده و بعضا كلمه ناجورتري (از نظر مميزي) به جايش پيشنهاد داده است!
فكر ميكنيد ميتوانيم حرفه كارگرداني تئاتر را حرفهاي با مشغلههاي اجتماعي و تاثيرگذار در جامعه فعليمان محسوب كنيم؟ و اين تاثير را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
قطعا بله. كار تئاتر به نظر من، اساسا و ذاتا كنشي سياسي است. بگذاريد اينطوري به مساله نگاه كنيم: عدهاي از مردم در مكاني (معمولا در بسته و طراحي شده براي اينكه صدايشان بيرون نرود!) جمع ميشوند و راجع به چيزي (كه اغلب در اجتماع با آن سر و كار دارند) حرف ميزنند! بنابراين به نظر من هويت تئاتر يك هويت سياسي و دخيل در اجتماع است. تئاتر، نظردهنده و نظرگيرنده و كنشگر (در مقابل بيكنش) است بنابراين سياسي است. حال اين تاثير ميتواند يك تاثير آني و هيجاني باشد (مثل بسياري از تئاترهاي خياباني در دنيا كه منجر به يك اعتراض مدني شدهاند.) يا بلندمدت و عميق. همين كه تماشاگر يك نمايش با سوالي از اجرا خارج شود، يا اعصابش از چيزي در نمايش به هم بريزد يا تصويري در ذهنش باقي بماند، يعني تئاتر دارد كاري و تغييري در اجتماع پديد ميآورد.
سياستهاي اجرايي اين دولت را در وضعيت تئاتر نسبت به دولت قبلي چگونه ميبينيد؟ آيا پيشرفتي در راستاي مطالبات اهالي فرهنگ داشتهايم؟
به نظر من پيشرفت كه هيچ، كلي هم پسرفت داشتهايم. البته اين را بگويم كه انتخاب تركيب «وضعيت تئاتر» كه فرموديد آنقدر كلي و مفصل است كه بايد راجع به آن يك كتاب نوشت! ولي خب در بيشتر پارامترها چه در آزادي بيان هنرمندان، چه در وضعيت معيشتي و كمكهاي دولتي و اسپانسرينگ شركتهاي بزرگ و كوچك و حمايتهاي اقتصادي از تئاتر، چه در تنگتر شدن و شديدتر شدن وضعيت مميزي و چه خطوط قرمز، چه در رشد قارچگونه تئاترهاي بيكيفيت و گيشهمحور و سلبريتيساز و... و خلاصه در بيشتر پارامترهايي كه ميتوان ذيل «وضعيت تئاتر» قرار داد، قطعا در دهه 90 عملكرد رو به عقبي را شاهد بودهايم.
فكر ميكنيد شرايط تئاتر كار كردن براي نسل جديد متقاضي فعاليت در اين حوزه چه تفاوتهايي نسبت به قبل كرده است؟
نميتوانم به سوالتان جواب دقيقي بدهم چون اطلاعات كافي ندارم اما آنچه از ورود به عرصه حرفهاي تئاتر در دهههاي پيشين شنيدهايم و نتايج برخي را هم ديدهايم حاكي از دو نكته است: اول اينكه ورود فارغالتحصيلان دانشگاهها به تئاتر حرفهاي سادهتر اتفاق ميافتاد، انگار اعتبار دانشگاه و تحصيلات دانشگاهي از يك جايي به بعد خدشهدار شد كه احتمالا بخشي از اين مساله به افزايش تعداد دانشگاهها و تعداد دانشجوهاي وروديشان و باب شدن دانشگاههاي پولي و غيرانتفاعي و پرديس بينالملل و غيره و ذلك مربوط ميشود. مساله دوم خود كيفيت آثار توليدشده در اين نسل است كه به نظر ميرسد تفاوت آثار توليدشده نسل كنوني با قبلتريها به دو گونه است: يكي عدهاي از تازهواردها به اين عرصه كه از همان بدو ورود به دانشگاه يا آموزشگاهها دنبال ارتباط با سلبريتيها و ستارههاي سينمايي و توليد آثار بيكيفيت و فستفودي اما ستارهمحور و گيشهمحور هستند. دسته دوم كه بسيار اميدواركننده به نظر ميرسد، عدهاي از دانشجويان و فارغالتحصيلان و فعالان جديد تئاتر هستند كه در آثارشان زبان بسيار برندهتر و راديكالتري در قبال مناسبات سياسي و اجتماعي و در نهايت قدرت اتخاذ كرده و محافظهكاري نسلهاي پيش از خودشان در اين عده بسيار به ندرت به چشم ميخورد.
اگر احساس ميكنيد در شيوه كارگرداني و تئاتري كه خلق ميكنيد از هنرمند يا فضاي ويژهاي تاثير گرفتهايد درباره آن توضيح دهيد.
راستش آنقدر زيادند كه نميدانم كدام را اسم ببرم!