افراط در عشق
مهدي نيكوئي
همه خانوادهشان را دوست دارند؛ شايد خواهر، برادر، مادر يا پدرشان را بيشتر. برخي به فاميليشان افتخار ميكنند. عدهاي دوستان عزيزي دارند. گاهي همسر مانند جان ميشود. هر از گاهي جز فرزندت هيچكس برايت مهم نيست. ممكن است تعدادي باشند كه همسايههايشان را هم محترم بدانند. ديگراني هستند كه علاوه بر خانواده و فاميل و دوستانشان، براي شهر و همشهريانشان هم حاضرند كشور را به هم بريزند. عده ديگري براي قوم و نژادشان يا همجنسهايشان حاضرند هر كاري بكنند. فراوانند كساني كه به خاطر كشورشان جان بدهند. ديگراني هم هستند كه حيوانات را هم دوست دارند؛ البته معمولا سگ و گربهها را. در نهايت عده انگشتشماري پيدا ميشوند كه در عشق خود حد و مرزي ندارند؛ كساني كه خانواده، فاميل، همسايهها، همشهريها، همقوميها، همنژاديها، همجنسها، هموطنها، تمام انسانها و حتي حيوانات و گياهان برايشان محترم هستند. آنها كساني هستند كه بشقابشان را از گوشت و محصولات حيواني شستهاند؛ چراكه نميتوانند ديگر چشمان خود را به درد و رنج آن گوسفند يا گاو ببندند. برخي از آنها توان كشتن مگس را هم ندارند و براي آنها محترمانه پنجره را باز ميكنند. زنبور را كه ميبينند، به وجد ميآيند و نگران جهاني ميشوند كه زنبوري در آن براي گردهافشاني نمانده است. آنها گاه مراقب هستند كه لاستيك دوچرخهشان، جان شيرين مورچهها را نگيرد. گاه به شكل شاعري درميآيند كه نگران آب نوشيدن كفتر پايين رود است. گاهي اوقات به شكل سرخپوستي درميآيند كه در فصل بهار، آهسته راه ميرود تا پيكر آبستن زمين آزار نبيند. براي آنها مرزها، جنسيت، نژادها، آشنا و غريبه بودن، همگونه يا غيرهمگونه بودن معنايي ندارد. گاه آنقدر غرق در عشق الهي ميشوند كه دل هر ذره را كه ميشكافند، آفتابياش در ميان ميبينند. آنها در جهان هنوز تاريك امروز، متهم به افراط هستند؛ شايد افراط در عشق.