مجازهاي دنياي مجازي
غلامرضا طريقي
نميدانم ما در اين سالها قافيه تخصص و حرمت و اخلاق را با هم باختهايم يا قبلا هم اينطور بوده و ما خبر نداشتيم.
خبر نداشتيم چون امكان شنيدن نظرها را نداشتيم. در هر صورت فعلا آنچه براي من محسوس است اين است كه جامعه دچار نوعي پرخاشگري عجيب و غريب شده است و اين پرخاش در دنياي مجازي هر روز دارد بيشتر و بيشتر ميشود.عرض كردم شايد قبلا هم وجود داشته اما ما خبر نداشتيم به اين معنا كه اين حرفها به عنوان بخشي از غرولندهاي خالهزنكي در جمعي خصوصي و كوچك مطرح ميشده و از بين ميرفته و درنهايت اثري نداشته اما حالا به گمان من وحشتناك شده است.مثلا فلان شاعر كه 60 سال است در فضاي شعر مملكت زحمت ميكشد و در جايگاه يكي از بهترين شاعران معاصر است چيزي در صفحه شخصياش مينويسد يا عكسي منتشر ميكند يا به فرض در برنامه يا جشنوارهاي حاضر ميشود و در كمال ناباوري بخشي از مخاطبان به خودشان اجازه ميدهند بدون رعايت هيچ نسبت و تناسبي هر چه دلشان ميخواهد بگويند و بنويسند.
از نظر دادن درباره اينكه چرا اين لباس را پوشيده است تا به سخره گرفتن مدل لباس و اينكه چرا درباره فلان سيل و فلان زلزله مطلبي نوشته يا ننوشته است.آنچه در اين ميان آزاردهندهتر است اين است كه نسبت و تناسبي وجود ندارد. مثلا آدمي كه
20 سال دارد و نهايتا دو، سه سالي در راه شعر قدم زده و اولين مشقهايش را دارد، مينويسد به كسي كه دستكم سهبرابر كل حيات او در اين عالم تجربه دارد، ميگويد كه چه كار بايد بكند و چه كار نبايد بكند.اينهايي كه عرض كردم منافاتي با نقد كردن ندارد، يعني ممكن است وقتي كتاب همان آدم بزرگ منتشر شد كسي نقدي بنويسد و اصلا بگويد كه كل كتاب ارزش چنداني ندارد اما كسي كه آن كار را ميكند بايد دستكم آداب نقد نوشتن را بلد باشد.آنچه اين روزها اتفاق ميافتد بيشتر به تخممرغ پرتاب كردن به طرف ماشين كسي است كه از خيابان ما ميگذرد و ماشينش بهمراتب گرانتر از خودروي ماست.ناسزايي گفتن و پنهان شدن پشت نامي كه اصلي نيست يا اگر هم اصلي باشد سابقه و ارزشي ندارد كه مخاطب از نابود شدنش بترسد.اين را هم اضافه كنم كه اين مساله عجيب فقط مربوط به اهالي هنر نيست، بلكه حالا به يك رفتار رايج تبديل شده است. مثلا براي كسي كه درباره شيميدرماني مطلبي نوشته و عكسي منتشر كرده است كسي مينويسد: جون! تو الان اينجوري هستي قبلا چي بودي! شماره بده!