مجهولات معادله سوريه
صباح زنگنه
به نظر ميرسد چند متغير تازه در اوضاع سوريه وارد شده است كه بايد آنها را براي ارزيابي معادله چند مجهولي 8ساله اين كشور، در نظر گرفت. سياست پرنوسان امريكا در قبال مساله سوريه، از عمدهترين متغيرهاي ناشناخته در آينده سوريه است. واشنگتن روزگاري سياست حمايت نظامي و سياسي از گروههاي كرد را در پيش گرفتهبود، اما بعد از مدتي از اين سياست دوري گرفت و به تركيه براي حمله به مناطق تحت كنترل آنها چراغ سبز نشان داد. در هفتههاي گذشته، واشنگتن در مورد آينده روابطش با كردها، مواضع متضادي را بيان كرده است...
اما اين ابهام، بيش از هر زمان اعتماد كردها به واشنگتن را تضعيف كرده است. هرچند كردها هنوز موضع قطعي خود را اعلام نكردهاند، اما به تدريج گرايش آنها به دولت مركزي سوريه، افزايش يافته است. گرايش گروههاي مسلح كرد به اتحاد با دولت دمشق، كمكم ميتواند وزنه را به نفع دولت بشار اسد سنگينتر كند و وضعيت مناسبتري براي دولت دمشق در شمال شرق سوريه ايجاد شود. در چنين شرايطي، ارتش سوريه مي تواند با خيال راحتتري به مسائل شمال غرب اين كشور و تسلط مجدد بر استان ادلب بپردازد.
همزمان با امريكا، موضع آنكارا در مورد گروههاي تروريستي درگير در سوريه نيز در حال تغيير است. دولت تركيه، به تدريج اثرات قدرت گرفتن گروههاي مسلح در مرزهاي خود را در درون خاك خود تجربه ميكند و فشار امنيتي بر دولت، براي حل و فصل مساله گروههاي تروريستي در مرزهاي جنوبي افزايش مييابد. اين امكان وجود دارد كه سياست تركيه در قبال ادلب تغيير كند. اين احتمال وجود دارد كه دولت تركيه براي خلاص كردن موقتي خود از فشار گروههاي تروريستي، تلاش كند تا آنها را به جنگ در ادلب مشغول كند، تا از مواجهه با اين گروهها در خاك خود دست كم براي مدتي خلاص شود. در چنين شرايطي موقعيتي تازه براي دولت سوريه ايجاد ميشود، تا تلاش براي بازپسگيري ادلب را از تسلط گروههاي مسلح تشديد كند.
در كنار اين متغيرها، بايد ديد روسها تا چه اندازه در مورد وضعيت پاكسازي ادلب از گروههاي تروريستي، جدي هستند. مسكو تاكنون بارها به تركيه در مورد ناتواني يا فقدان اراده آنكارا در جداسازي گروههاي تروريستي از گروههاي مخالف دولت، تذكر و هشدار داده است. توافق مسكو و آنكارا براي گشت مشترك و اعزام دژبان ارتش روسيه در مرزهاي شمالي سوريه با تركيه، گامي است كه ميتوان آن را تسهيل مسير تسلط دوباره دمشق بر ادلب دانست.
متغير تازه ديگر، موضع كشورهاي عربي خليج فارس در مقابل سوريه است. كشورهاي متحد عربستان سعودي در اقدامي هماهنگ، دو مسير موازي را همزمان پي گرفتهاند، از يك سو اقدامات ديپلماتيك براي از سرگيري روابط معلق با دولت مركزي سوريه و اعزام ديپلماتهايشان به سوريه بعد از 8 سال، ميتواند يك گام اساسي در تغيير تعادل به نفع دمشق باشد. اما از سوي ديگر، اين كشورها وعده دادهاند كه براي جبران خروج نيروهاي امريكايي از خاك سوريه، نيروهاي خود را براي كنترل امنيت اين كشور اعزام كنند. واقعيت اين است كه چنين اقدامي، در واقع با هدف نهايي مهار نفوذ تركيه در خاك سوريه انجام ميشود و حضور احتمالي نيروهاي نظامي امارات متحده عربي و عربستان سعودي و شبهنظاميان تحت حمايت آنها در خاك سوريه، ميتواند اقدامي براي كاهش تفوق نظامي تركيه در مساله سوريه باشد. مجموع اين تغييرات در كنار ضرورت تسلط سوريه بر همه سرزمينهاي خودش، عامل جدي است و بعد از مدتهاي طولاني ارتش سوريه هم قدرت بيشتري دارد كه ميتواند به انجام عمليات تشويق شود. فضاي بينالمللي و مشغول شدن دونالد ترامپ به مسائل داخلي از جمله استيضاح و انتخابات سال آينده و ابهام در مورد سياستهاي او در مورد سوريه، باعث ميشود كه ارتش سوريه دست به اقداماتي بزند و از اين فرصت بهرهبرداري كند.
ادغام مجدد ادلب بعد از سالها تسلط گروههاي تروريستي و مخالفان در اين منطقه، يك فرآيند بسيار طولاني و مشكل است. حتي نيروهايي كه سالهاست ادلب را تحت كنترل خود دارند، اختلافات بسيار زيادي دارند و بارها در مقابل يكديگر سلاح كشيدهاند. اگر تركيه بخواهد به صورت جدي وارد بشود و اختلافات گروههاي مختلف افراطي در اين استان را مهار كند، مسالهاي است كه هم هزينه سياسي براي اين كشور در پي دارد و هم هزينه امنيتي. در نتيجه آنكار هم كمكم ترجيح ميدهد اين لانه زنبور را هر زمان بتواند به دامن دمشق بيندازد. در كنار گروههاي مسلح حاكم بر ادلب، بايد نقش مردم را در نظر گرفت كه بعد از سالها بحران داخلي، از جنگ خستهشدهاند و مايل هستند كه به مام ميهن بازگردند و مجددا سوريه يكپارچه و امن را تجربه كنند. حتي اگر تصور كنيم كه در آينده نزديك ادلب تحت تسلط دولت مركزي سوريه قرار گيرد، همچنان مسائل سياسي، امنيتي، اعتقادي و امنيتي در سوريه جاري است و دامنگير دولت سوريه است و دمشق بايد براي فرآيند اجتماعي و سياسي بعد از ادلب برنامهاي مشخص داشتهباشد. صرف اجراي عمليات فراگير براي تسلط بر ادلب يا هضم كردن گام به گام بخشهايي از اين استان در دولت مركزي، به تنهايي به معناي راهحل دراز مدت براي مساله شمال سوريه نخواهد بود. در كنار همه اينها، اختلافهاي مرزي و ارضي ميان تركيه و سوريه، اختلافاتي كهن و تاريخي هستند. واقعيت اين است كه حتي اگر بحران داخلي سوريه هم به پايان خود برسد، مسائل جاري ميتواند محل اختلاف تازهاي باشد كه نه تنها ابعاد منطقهاي در پي دارد بلكه ابعادي بينالمللي خواهد داشت. اگر مقامهاي آنكارا بخواهند با سياستهاي امپراتوري عثماني با مساله سوريه برخورد بكنند، اين رويكرد به سرعت ميتواند عراق و ديگر همسايگان تركيه را هم تحت تاثير قرار دهد و بحران منطقهاي تازهاي را رقم بزند. پيمانهاي جاري ميان تركيه و سوريه، تا حدودي شرايط متضاد و متناقضي را در مناقشات مرزي دو كشور ايجاد كرده است. بازگشت به برخي از اين پيمانها و كنار گذاشتن برخي ديگر، ميتواند باعث ايجاد اختلافات حقوقي تازه ميان دو كشور و پيامدهاي ژئواستراتژيك و ژئواكونوميك منطقهاي شود. يكي از مسائل جاري ميان دو كشور، مساله استان نواري ختاي، در غرب ادلب است. استاني كه دمشق با عنوان استان اسكندرون نسبت به آن ادعاي ارضي دارد و مورد مناقشه دو طرف است. شهروندان عرب استان ختاي تركيه، بعد از دههها حاكميت تركيه بر اين منطقه، هنوز بر ريشههاي زباني، فرهنگي و جغرافيايي خودشان افتخار ميكنند. كردهايي كه از تركيه به خاك سوريه مهاجرت كردهاند و عربهايي كه در استان اسكندرون يا ختاي ساكن هستند، مسائل نژادي، زباني و اجتماعي گستردهاي دارند. نگراني كه در مورد آينده سوريه وجود دارد، اين است كه راهحل جامع در مورد شمال سوريه، قرار است بر اساس چه پيمان و چه مبنايي اتفاق بيفتد. بازگشت به هر يك از پيمانهاي پيشين ميان تركيه و سوريه، ميتواند پيامدهاي گستردهاي براي منطقه در پي داشتهباشد كه نه تنها سوريه و تركيه، بلكه قبرس، ارمنستان و يونان را تحت تاثير قرار دهد. بازگشت به تاريخ نميتواند مبناي خوبي براي حل مشكلات جغرافيايي كنوني در سوريه تلقي شود.