سختي سخن با محرومان!
جعفر گلابي
سخن گفتن با محرومان و فقرا كاري به غايت مشكل است، يعني چيزي براي گفتن وجود ندارد جز اينكه حق را به آنها داد. آيا ميشود آنان را به صبر و شكيبايي فرا خواند؟ اگر سوال كنند تا كي بايد صبر كنيم؟ آيا جواب مشخصي ميتوان به آنها داد؟ آيا تضميني بر اين پاسخ وجود دارد؟ سوال مهمتر اين است كه تا آن زمان، يعني تا سررسيد وعدهها چه كنند؟ چگونه گرسنگي خود را چاره كنند؟ بيماري فرزندان خويش را درمان كنند؟ اجارهبها بدهند؟ و هزار درد بيدرمان كه دارند و امانشان ربوده شده است را تحمل كنند؟ آنان سخن نميخواهند، عمل ميطلبند. اگر اميرمومنان بر اين مهم قادر بود براي پاپوش وصلهداري بود كه داشت، بهخاطر نان جويني و زمختيبود كه تناول ميكرد و از همه مهمتر شدت عدالتي كه برقرار ساخته بود. اكنون و هنگام بيشتر شدن فاصله فقير و غني و
سر برآوردن برجهاي مجلل در قسمت اعياننشين شهرها و رژه خودروهاي لوكس در خيابانها و ناكارآمدي سيستمهاي تامين اجتماعي بيش از هر زمان ديگري سخن گفتن با اقشار آسيبپذير مشكل شده است. اگر شكاف طبقاتي تا اين حد عظيم نشده بود چهبسا اعتراضهاي آبان ماه رخ نميداد يا لااقل از عمق و گستره بسيار كمي برخوردار ميشد. واقعيتهاي موجود نشان ميدهد كه زيانهاي اصلي همين اعتراضها متوجه اقشار پايين جامعه است، چه اينكه خسارات مستقيم ناشي از اغتشاشها به بودجه عمومي كشور فشار وارد ميكند و آسيبهاي بلندمدتتر و غيرمستقيم باز هم محرومان را هدف قرار خواهد داد. التهاب و بحران به روند سرمايهگذاريها آسيب ميزند و بيكاري را تشديد ميكند. پيش از تحريمهاي امريكا دولت از طريق درآمدهاي نفتي ضمن داشتن امكان رسيدگي به دهكهاي پايين، تورم را مديريت و با سرمايهگذاري در پروژههاي عمراني افزايش بيكاري را تاحدودي مهار ميكرد...
اما در حال حاضر با محدوديت درآمدهاي نفتي نقش دولت در مديريت اقتصادي جامعه كاهش پيدا ميكند و اولين گروههايي كه در برابر موج مشكلات و نارساييهاي اقتصادي بيپناهتر از گذشته ميشوند، محرومان جامعه هستند. دلسوزان جامعه كاملا متوجه معادلات فوق هستند و بهخوبي لمس ميكنند كه چگونه محرومان مظلوم حتي هنگام اعتراض بيش از هر كس ديگري به خويش آسيب اقتصادي ميزنند و بهرهاش را بدخواهترين گروهها و جريانات سياسي كه اغلب خارجنشين هستند، ميبرند. نگاهي گذرا به شبكههاي ماهوارهاي فارسيزبان برانداز و سايتها و كانالهاي اينترنتي نشان ميدهد كه طرفداران آشوب و بلوا و برهم خوردن نظم جامعه ايراني سر از پا نميشناسند و در تشويق و تحريك مستمندان تمركزي بيسابقه كردهاند. آنان همين الان هم منفعت دلاري تحريكات خود را ميبرند و آشكارا رهبري آشوبها را به خود نسبت ميدهند تا پول بيشتري از امريكا و عربستان دريافت كنند. بايد شكرگذار بود كه اپوزيسيون مذكور بهواسطه فساد و عدم التزام به تماميت ارضي كشور و منافع مردم اعتبار چنداني در ميان تودههاي ايراني ندارند و همه طول و عرض ادعاهايشان در تبليغاتي خلاصه ميشود كه علنا با پولهاي كثيف تامين ميشود. كاملا آشكار است كساني كه رسما به دولت امريكا و شوراي امنيت سازمان ملل نامه مينويسند تا مقدمات تحريمهاي بيشتر و حمله نظامي فراهم شود كوچكترين دغدغهاي از رنج محرومان ايران ندارند و حاضرند بدترين مصايب متوجه مستمندان ايران شود تا ايشان به اهداف سياسي و اقتصادي خود برسند.
با همه اين احوال و آگاهيهاي موجود در ايران نبايد از خطرهاي پيشبينيناپذير غفلت كرد. اگر فشارهاي معيشتي بر طبقات پايين جامعه همچنان رو به تزايد رود و مردم اختلافات سياسي براي كسب قدرت بيشتر خصوصا از سوي يك جناح پرمدعا را مشاهده كنند، ممكن است دفتر حساب و كتاب خود را ببندند و خويش و كشور را به حوادث بسپارند. اقشار متوسط جامعه كه در هر صورت نظر به داخل دارند و داراي نمايندگاني مشخص هستند، همواره راه گفتوگو را باز ميگذارند، همچنان از خود خويشتنداري نشان ميدهند و به تحولات داخلي و رفع تدريجي مشكلات اميدوارند. بايد قدر اين اميدواري را دانست و با كمك همين متوسطين جامعه با محرومان سخن گفت و روي آنها تاثير گذاشت و به مديريت اوضاع پرداخت. كافي است كه مردم ابتدا تغيير و تحول را لمس كنند، مسلما در اين صورت همه رشتههاي بيگانگان پنبه خواهد شد و ثبات و تعادل و آرامش واقعي و نشأت گرفته از بطن جامعه خود را نشان ميدهد و زمينه كارآمدي سيستم و رفع مشكلات را فراهم خواهد ساخت.