جعفر قنادباشي، كارشناس مسائل آفريقا در گفتوگو با «اعتماد»:
هيچ يك از بازيگران دنبال پايان بحران در ليبي نيستند
شهاب شهسواري
بحران ليبي بعد از 8 سال از سقوط حكومت معمر قذافي همچنان ادامه دارد و به تدريج ابعاد تازهتري پيدا ميكند. در شرايطي كه خليفه حفتر، فرمانده شبهنظامي تحت حمايت دولتهاي عرب متحد عربستان سعودي، روسيه و برخي دولتهاي غربي، تهديد كرده است به زودي پايتخت ليبي را در آخرين مرحله از عمليات خود تصرف ميكند و حكومت تشكيل ميدهد، دولت تركيه اعلام كرد كه تمام قد از دولت به رسميت شناختهشده بينالمللي در طرابلس حمايت ميكند و آمادگي اعزام نيرو و اسلحه به ليبي براي مقابله با شبهنظاميان تحت فرمان خليفه حفتر را دارد. جعفر قنادباشي، كارشناس مسائل آفريقا، معتقد است كه بهرغم تحولات اخير، دورنمايي از پايان جنگ داخلي در ليبي وجود ندارد و هيچ اجماع جهاني براي حل و فصل اين بحران شكل نگرفته است. به اعتقاد اين كارشناس، بحران ليبي ممكن است سالهاي سال به همين شكل ادامه پيدا كند و بازيگران خارجي، فقط براي منفعت اقتصادي اجازه ميدهند كه جنگ داخلي اين كشور ثروتمند آفريقايي ادامه پيدا كند. در ادامه متن كامل گفتوگوي «اعتماد» را با جعفر قنادباشي، كارشناس مسائل آفريقا مطالعه ميكنيد.
بعد از 8 سال بحران داخلي، با تحولاتي كه اخيرا رخ داده است آيا طرابلس در حال نزديك شدن به يك نقطه پايان و تسلط يكي از طرفهاي درگير بر قدرت است؟
به نظر ميرسد در ميانمدت در ليبي شاهد ادامه كشمكش ميان شرق و غرب ليبي خواهد بود. بازيگراني كه در بحران ليبي مشاركت دارند، از يك سو منفعت خود را در ادامه درگيريهاي داخلي ميبينند و از سوي ديگر به اتفاق نظر در مورد آينده ليبي نرسيدهاند. از يك سو، اروپاييها، به ويژه فرانسه و ايتاليا كه با نفوذترين كشورهاي اروپايي در شمال آفريقا و نزديكترين قدرتهاي بينالمللي به خاك ليبي هستند، هر يك از يك طرف مناقشه حمايت ميكنند. امريكاييها به عنوان قدرت جهاني كه خود را متولي جهان ميدانند، بيميل نيستند كه به نفت ليبي تسلط داشتهباشند، بارها هم تلاش كردهاند كه نفوذ خود را در خاك اين كشور افزايش دهند، اما به دليل تلاقي سياستهايشان با اروپا، كمتر موفق شدهاند كه تسلط كاملي بر شرايط ليبي پيدا كنند. از سوي ديگر، بازيگر عمده اين بحران، كشورهاي متحد عربستان سعودي هستند. بعد از كودتاي مصر، جبهه عربستان سعودي با همكاري مصر و امارات متحده عربي از يك طرف مناقشه ليبي و جبهه اخوانيها از جمله تركيه و قطر، از طرف مقابل حمايت ميكنند. در واقع در ليبي در حال حاضر هيچ طرفي به روشني دست بالا ندارد كه بتواند يكجا تمام قدرت را به نفع خودش مصادره كند. به صورت مشخص در ليبي، جنگ منطقهاي ميان جبهه وهابيت و سلفيگري به رهبري عربستان سعودي و جبهه اخوانالمسلمين به رهبري اردوغان و قطر، در قالب غيرايدئولوژيك بروز كرده و به يك بحران داخلي سياسي از طريق نيروهاي نيابتي تبديل شده است.
اروپاييها چرا نميتوانند به يك توافق در مورد ليبي برسند؟ آيا اروپاييها از نتايج دخالت نظامي پيشين در ليبي احساس سرخوردگي ميكنند يا دليل ديگري دارد كه موضع مشتركي در مورد مسائل جاري نميگيرند؟
نميتوان گفت كه اروپاييها از مساله ليبي پا پس كشيدهاند. فرانسويها مستقيما از خليفه حفتر و شبهنظاميان وابسته به او حمايت ميكنند و ايتالياييها رسما پشت سر دولت وفاق ملي به رياست فائز سراج هستند. تلاش فرانسه براي دخالت سياسي و نظامي در ليبي بيسابقه نيست، سال 2011 هم كه مساله حمله ناتو به ليبي مطرح شد، هر چند ابتدا امريكاييها قرار بود فرماندهي عمليات را بر عهده داشتهباشند، اما نهايتا فرماندهي به فرانسه واگذار شد. ايتاليا دهههاست كه چندان تمايلي به حضور نظامي فرامرزي نداشته است، اما ليبي به دليل سابقه تاريخي و مجاورت جغرافيايي استثنا محسوب ميشود. به گمان من بريتانيا هم به صورت غيرمستقيم در مسائل نقش بازي ميكند و امارات متحده عربي به عنوان نيروي نيابتي بريتانيا از خليفه حفتر و نيروهاي او حمايت ميكند.
همانگونه كه گفتيد اروپاييها مستقيم يا غيرمستقيم در اين بحران نقش دارند. اما ليبي به هاب پناهجويان آفريقايي براي اروپا تبديل شده است، با توجه به تهديد مشتركي كه از طريق موج پناهجويان اروپا را تهديد ميكند، چرا اراده جمعي براي حل بحران ليبي در ميان اروپاييها شكل نميگيرد؟
اروپاييها نگراني ديگري هم دارند كه مساله اسلامهراسي است. بحران ليبي تنها با ايجاد دموكراسي در اين كشور پايان مييابد، اما ليبي يك كشور مسلمان است و خواهناخواه در صورت برقراري دموكراسي در اين كشور، حكومتي اسلامگرا در ليبي تشكيل ميشود، حتي معمر قذافي هم كه قدرت بلامنازع در اين كشور داشت، دست كم در ظاهر براي حفظ قدرتش ادعا ميكرد كه قانون اساسي ليبي قرآن است. اما نهايتا اگر كار دست مردم ليبي بيفتد، قطعا يك حكومت اسلامي بر ميگزينند كه اروپا از اين مساله هم احساس تهديد ميكند. تجربه نشان ميدهد كه امريكا و كشورهاي غربي فروشنده سلاح، اصولا علاقهاي به پايان بحران در ليبي ندارند، چرا كه ليبي يك كشور ثروتمند، صاحب منابع عظيم نفت است كه ميتواند سالهاي سال، بهرغم بحران و فقدان حكومت، همچنان با فروش دست و پاشكسته نفت يك مشتري دست به نقد در بازار اسلحه باقي بماند. ليبي مجموعا 6ميليون و 500 هزار نفر جمعيت دارد، اما ذخاير نفتي آن معادل نيمي از كل ذخاير اثباتشده كل نفت قاره آفريقاست. تجربه دولتهايي مانند فرانسه، بريتانيا و امريكا، از جنگ در يمن اين بود كه چنين بحرانهايي ميتواند براي آنها منافع مالي زيادي داشتهباشد، هر سه كشور تا جايي كه ميتوانستند اسلحه به كشورهاي بازيگر در جنگ يمن فروختند، خلبان اجاره دادند، مستشار و نظامي فرستادند و ميلياردها دلار پول به جيب زدند. در مورد ليبي هم صادركنندگان سلاح، علاقهاي به صلح در ليبي ندارند. الان هم حفتر بخشي از منابع نفتي ليبي را تحت تسلط خود دارد، هم دولت وفاق ملي به تازگي بر بخشي از منابع نفت تسلط پيدا كرده است و همچنين از درآمدهاي بنادر تجاري برخوردار است. ليبي با توجه به جمعيت كم و منابع سرشار طبيعي، پتانسيل اين را دارد كه سالهاي سال اين جنگ داخلي را ادامه دهد بدون اينكه گلولهاي به سمت اروپا شليك شود. اگر جمعيت ليبي زياد بود، ممكن بود كه نگرانيهايي براي اروپاييها ايجاد شود. به نظر من اروپاييها سبك سنگين كردهاند و به نتيجه رسيدهاند فوايد بحران در ليبي از مضرات آن براي اروپا بيشتر است. آنها با ادامه اين بحران از يك سو درآمد سرشار صادرات سلاح را حفظ ميكنند و از سوي ديگر از تشكيل يك دولت اسلامگرا در ليبي جلوگيري ميكنند، در برابر بحران پناهجويان را هم با اقداماتي همچون رها كردن مهاجران بيپناه روي دريا مديريت ميكنند.
تركيه اخيرا اعلام كرده است كه تمام قد از دولت وفاق ملي در طرابلس حمايت ميكند، فكر ميكنيد كه نقش تركيه تا چه حد جدي باشد و دولت تركيه تا چه حد توان دخالت در اين مساله را دارد؟
در پاسخ به سوالات قبلي عرض كردم كه بازيگران بينالمللي در مساله ليبي به يك اتفاق نظر نرسيدهاند و هر يك طرف گروهي را گرفتهاند. بهطور كلي جبهه قطر و تركيه، از دولت وفاق ملي مستقر در طرابلس حمايت ميكنند. به تصور من حمايت تركيه هم چند انگيزه دارد. بخشي از اين انگيزهها مالي و برخي سياسي است، من تصور نميكنم كه مساله جهان اسلام و نجات يك كشور اسلامي از بحران مدنظر آنكارا باشد. انگيزههاي اردوغان را ميتوان در سه عنوان خلاصه كرد. اول مساله مالي و اقتصادي است. دخالت تركيه در ليبي، بيشباهت به دخالت در سوريه و عراق نيست، آنكارا علاقهمند است كه به منابع انرژي منطقه دسترسي داشتهباشد. در سوريه هم آنكارا از تجارت نفت سوريه از خاك خود منفعت ميبرد، ليبي به مراتب نفت بيشتري نسبت به سوريه دارد. انگيزه دوم، مساله عثمانيگرايي و توسعهطلبي است كه به هر حال به عنوان عارضهاي بر قدرت اردوغان مطرح ميشود، اين توسعه طلبي لزوما به معناي كشورگشايي و تصرف سرزميني نيست، بلكه مساله نفوذ سياسي و اقتصادي است، به هر حال ميراث حكومت تركيه از امپراتوري عثماني است و اين تصور وجود دارد كه ليبي و سوريه كه دوران تحت حاكميت عثماني بودهاند، امروز هم فرصتي براي استمرار قدرت منطقهاي تركيه هستند. اما سومين انگيزه اردوغان از دخالت در ليبي كه كمتر مورد توجه قرار ميگيرد، مساله قدرت سياسي و دور نگه داشتن ارتش تركيه از مسائل سياسي داخلي است. اردوغان به تجربه دريافته است كه اگر ارتش جايي سرگرم نباشد، موي دماغ دولت آنكارا ميشود. به همين سبب آنكارا از هر فرصتي براي به كار گرفتن ارتش در مسائل فرامرزي، چه در عراق، چه در سوريه و چه حالا در ليبي بهرهبرداري ميكند تا نظاميان به كار جنگ مشغول باشند تا به فكر قدرت سياسي نيفتند. اين يك مساله نهادينه در تركيه است كه وقتي ارتش تركيه از مسائل نظامي فارغ ميشود، تمايلات قدرتطلبانه و احتمال كودتا عليه دولت بالا ميرود. علاوه بر اينها، به اعتقاد من يك توطئه غربي هم وجود دارد كه تلاش ميكند تا بخشي از توان تركيه را به عنوان يك كشور قدرتمند اسلامي به جنگهاي بيپايان صرف كند تا از يك سو خطر تبديل يك كشور اسلامي به قدرت اسلامي را بگيرند از سوي ديگر جريان فروش سلاح خود را به تركيه حفظ كنند. نبايد فراموش كرد كه كسي تصور نميكرد جنگ يمن 5 سال طول بكشد، رياض مطمئن بود كه حداكثر در عرض چند هفته اين عمليات را تمام ميكند، اما به نظر ميرسد كساني كه برنامهريزي بلندمدتي براي فروش سلاح و كسب درآمد از اين جنگ كردهبودند، براي ادامه مديريت شده اين جنگ هم نقشه كشيدهبودند، در ليبي هم اينچنين خواهد بود، فرقي نميكند تركيه يا عربستان با چه تواني وارد اين عمليات شوند، مديريت بحران از سوي غرب به شكلي خواهد بود كه سالهاي سال درگير جنگ بمانند و تا خشك شدن كيسه پولشان اسلحه خريداري كنند.
روسيه با چه منافعي در ليبي حضور دارد و چرا خليفه حفتر را به عنوان متحد برگزيده است؟
به گمان من حضور روسيه در ليبي چندان جدي نيست. روسيه به هر تقدير به سرنوشت ليبي علاقهمند است. در پايان دوران قذافي، آنها احساس كردند ليبي را كه يك متحد بلوك شرق محسوب ميشد، به اروپا و امريكا باختهاند و حالا هم بدشان نميآيد كه اين منبع درآمد سرشار از نفت را از طرف غربي بازپسبگيرند. روسيه به هر حال در رقابت با غرب براي حضور در كشورهاي عربي و منطقه غرب آسياست. الان در مصر هم رقابت شديدي ميان امريكا و روسيه براي اتحاد با عبدالفتاح سيسي وجود دارد. سيسي، عملا دستنشانده غرب و متحدان عرب واشنگتن است، اما مسكو تمام تلاش خود را ميكند تا او را جذب كند. نه سيسي و نه حفتر، مهره مسكو نيستند، اما روسها علاقهمند هستند كه اگر تعهد كامل آنها را ندارند، دستكم بخشي از منافع خود را در مصر و ليبي از طريق اين افراد به دست بياورند. اما حمايت از حفتر، اشتباهي بزرگ و سرمايهگذاري غلطي است. روسيه نبايد با يك نيروي ضدمردمي متحد شود چرا كه نهايتا مردم ليبي جايي نخواهند رفت و چنين اتحادي بر خلاف منافع هر دولتي است كه قصد حضور بلندمدت در ليبي داشتهباشد. حفتر يك فرد پرطرفدار نيست، اگه در بخشهايي از ليبي قدرت يافته است به خاطر حمايت مردمي از او نيست، بلكه به دليل وحشت مردم از جنايات اوست. البته طرف مقابل و دولت وفاق ملي هم چندان از پشتيباني مردمي برخوردار نيست. اگر طرابلس تاكنون در مقابل سقوط مقاومت كرده است به خاطر اجماع گروههاي مردمي براي دفاع از طرابلس در مقابل شبهنظاميان است نه توانايي بسيج افكار عمومي توسط دولت فائز سراج.