راهپيمايي نمازگزاران تهران در سوگ شهادت سردار قاسم سليماني
خداحافظ سردار
گروه اجتماعي
«در اين زمانه كه جايي براي آدم نيست/ اميرلشكر خدا شدن كم نيست/ لباس سرخ شهادت مباركت باشد/ كه اين هديه به آسودگي فراهم نيست.» يك چشم اشك است و يك چشم خون، بغض اگر ياري كند فرياد «راهت ادامه دارد» از دهان زن و مرد بلند ميشود، نماز جمعه روز 13 دي ماه 1398 نماز عزا بود و سوگواري، نمازگزاران پس از برگزاري نمازجمعه اقدام تروريستي امريكا را با اشك و فرياد خود محكوم كردند، پرچمهاي سرخ و سبز در دست زنان و مردان خبر از سوگ و فغان در شهادت مردي ميداد كه همواره در سخنرانيهايش آرزوي شهادت به زبان آورده و اشك ريخته بود، روز جمعه مردم ايران پاسخ خون و اشكهاي او را با سيل اشك و خروش فرياد زدند. جمعه همه بهت بود و حيرت و سرگشتگي اما اين بهت چندان نپاييد؛ مردم تهران، قزوين، قم، مشهد و كرمان همراه با ساير مردم كشور عكس سردار شهيد را در دست گرفتند و يكصدا اعلام كردند كه راه او را ادامه خواهند داد، اينكه ثمره خون شهدا، استواري و پايداري در راه شهيد است. خروش نمازگزاران جمعه نشان ميداد از دل خاكستر اين خبر، ققنوس خشم و خروش به پا خاسته است.
نام پسرم: قاسم
در ميانه نمازگزاراني كه سجده نماز آدينه را با سجده بر ايثار و شهادت بزرگمرد ايران دنبال كردند، مهيار دورتر از جمعيت داخل پرايد نشسته است؛ با گوشه چفيه سفيد اشكهايش را پاك ميكند، ميگويد كه كلامش در رثاي اين شهيد، ابتر است و ناتوان: «شهيد سليماني يك مرد واقعي بود؛ يك مرد تمام عيار. حرف او و عمل او يكي بود، شهادت سردار گواه حقانيت راه اوست.» اشك مجال بيشتري براي سخن به اين سرباز بسيجي را نميدهد، عذرخواهي ميكند و شيشههاي ماشين را بالا ميكشد، همرزم و همپيمانش سخن او را ادامه ميدهد؛ رد اشك همچنان لاي محاسن پيمان نمايان است، 20 سال دارد و ميگويد از همان روز اولي كه پا به صف سربازان سپاه گذاشت، اسوه و الگوي عملش سردار شهيد بود. پيمان همصدا با نامش به راهپيمايي آمده تا پيمانش را با «مرد بزرگ ميدان» تجديد كند: «از صبح بغض راه گلويم را گرفته است، من اين آرزو را به گور ميبرم كه يك بار در محضر ايشان بنشينم، از نزديك با صفاي باطنش عجين شوم، ما همه در شوك و ماتم هستيم، ما حرفهاي نگفتهاي با سردار داشتيم، ما نتوانستيم حق پدري ايشان را ادا كنيم، حالا مبهوتيم و به انتظار انتقام.» پيمان بغضش را فرو ميخورد و ميگويد كه در شرف ازدواج است و ميخواهد نام پسرش را بگذارد «قاسم»: «قاسم به ياد پسر مولايمان حسن مجتبي (ع)، قاسم به بركت نام قاسم سليماني.» پيمان بند كفشهايش را از نو ميبيند و ميگويد از حالا آماده انتقام است؛ از اين روز تاريخي تا فردا و فرداهاي ديگر تنها يك خواسته دارد: «انتقام سخت». پيمان ميگويد كه سردار هميشه در معرض خطر بودند، پيمان و همپيمانانش ميدانستند كه سردارشان هميشه در معرض چنين فجايعي است اما هرگز فكرش را نميكردند كه بايد روزي به سوگ اين عزيز بنشينند: «ما فرزندان كربلا هستيم، ما فرزندان امام خامنهاي هستيم، ايشان اسطوره پايداري هستند، ما هم پا به پاي ايشان پايداري خواهيم كرد.»
اشك كودكان يتيم
سيداصغر در ضلعي از مصلاي تهران همراه با همسرش ايستاده و اشكهاي او را پاك ميكند، حرف امروز مردم را «حرف دل ملت» ميخواند و ميگويد: «قاسم سليماني عزيز دل مردم ايران بود.» حاجآقا شصت سال دارد و ميگويد حاج قاسمهاي زيادي در ايران هستند، حاجقاسمهايي كه پاداشي جز شهادت از خداوند نميتوانند بگيرند، حاج قاسمهايي كه اسطوره ايران و انقلاب اسلامياند و از هر قطره خون آنها صدها سردار رشيد ديگر خواهد روييد. همسر سيداصغر در تاييد سخنان همسرش ميگويد: «دشمنان از اين حركت سيلي سختي خواهند خورد، هر اسطورهاي كه از ايران پرپر شود، مردم آگاهتر و بيدارتر خواهند شد.» رد اشك كه پاك ميشود، همسر سيداصغر گلو تازه ميكند و به صفي ميپيوندد كه ميگويد: «سردار با صلابت، راهت ادامه دارد»، «اين همه لشكر آمده، به عشق رهبر آمده»، «فرمانده كل قوا، تسليت تسليت»، «اي رهبر آزاده، آمادهايم آماده»، «خون سليماني ما ميجوشد»، «حاج قاسم مزدش را گرفت». همگام با زنان و مردان و كودكاني كه مسير مصلاي تهران تا خيابان وليعصر را ميپيمايند، مريم همراه با همكلاسيهايش پلاكاردي را در دست دارد كه ميگويد «من هم قاسم سليماني هستم»، مريم بين همراهي با شعارهايش ميگويد با اينكه فردا امتحان داشتند اما با همكلاسيهايش تصميم گرفتند به راهپيمايي بيايند، او روز جمعه را روزي تاريخي ميخواند و ميخواهد كه تا سال بعد ماجراي شهادت سردار قاسم سليماني به كتابهاي درسي راه پيدا كند: «ما مثل بچههاي يتيم اشك خواهيم ريخت، پدر ما امروز شهيد شد.» مريم و دوستانش همراه با ساير مردم به سمت خيابان وليعصر حركت ميكنند و ميگويند: «گر پدر مرد، تفنگ پدري هست هنوز، گرچه مردان قبيله همگي كشته شدند، توي گهواره چوبي، پسري هست هنوز». پيرمرد ديگري تكهاي روزنامه به دست گرفته است كه ميگويد: «ملتي كه حماسه 9 دي ميآفريند به دشمن باج نميدهد.» چندان تمايلي براي گفتوگو با «اعتماد» ندارد، كنار ورودي مصلاي اما چشمهاي زهرا خانم چنان به اشك خو كرده است كه «اعتماد» و «كيهان» برايش چندان تفاوتي ندارد: «حرف زدن واقعا سخته، احساسات ما گفتن نداره، پدر ما شهيد شد، ما هم مثل بچههاي يتيم اشك ميريزيم. درد سختي است و تا انتقام نگيريم دل ما راضي نميشود.»
كاش خبر دروغ بود
دختر جواني ليوان آبي دست زهرا خانم ميدهد اما هيچ آبي بغض او را نميشكند: «امروز مردم آمدند اما حق سردار ادا نشد، ميليونها نفر هم كه به خيابان بيايند حق سردار ادا نخواهد شد، ما اينجا نيامديم كه حق ايشان را ادا كنيم، در توان ما نيست، فقط ميخواهيم ارادت خود را به ايشان نشان دهيم.» زهرا خانم چند دقيقهاي زمان ميخواهد تا بغض راه نفسش را باز كند تا بگويد: «صبح كه اخبار را ديدم دلدل ميكردم اين خبر غلط باشد، دروغ گفته باشند، تكذيب شود، حتي شبكه خبر را هم كه ديدم باز هم اميدوار بودم خبر دروغ باشد اما نبود، نبود و ما فهميديم شهادت پدرمان چقدر دردناك و سخت است.» زهرا خانم ميداند كه مردم بصيرت دارند و خودشان همهچيز را ميدانند: «سردار شهيد شد اما از همين امروز هزاران سردار ديگر از خون او به پا خواهند خاست.» زهرا خانم اشكهايش را با گوشه چادر پاك ميكند و دخترش را در آغوش ميگيرد: «امروز هم من و هم دخترم با هم يتيم شديم، اما ما از پا نميافتيم، شهادت سردار را به امام زمان تبريك ميگوييم و منتظر آن آخرين خداحافظي با سردارمان هستيم.»
خروش توييتري
توييترنشينان هم پا به پاي نمازگزاران و ديگر مردم از اولين ساعت پخش خبر بساط سوگ و انتقام را به پا كردند. تا آخرين لحظه تنظيم اين گزارش، هشتگ انگليسي سليماني #Soleimani با حدود 210 هزار توييت، هشتگ فارسي #انتقام_سخت با 159 هزار توييت، هشتگ فارسي #سردار_سليماني با 24.6 هزار توييت، و هشتگ انگليسي ايران #iran با 2 ميليون و 47 هزار توييت به ترندهاي جهاني پيوستهاند و راه همچنان ادامه دارد. «سال آينده كاخ سفيد را نخواهي ديد.» «سردار سليماني نشان وطنپرستي و دفاع از خاك مقدس ايران بود.» «سردار سليماني نماد غرور ملي ما بود.» «انتقام سختي در پيش است هم از امريكا و هم يارانش.» «تا گريههام قطع ميشه، لبخندش بنزين ميشه رو آتيشم.» «ايران سرباز بزرگي را از دست داد.» «خداحافظ سردار... همواره قدردان سركوب داعش توسط شما بوده و هستيم.» «دشمنان ايران بدانند كه اگر سردار را از ما گرفتند ما سردارها تربيت خواهيم كرد.» «از اون خبرهايي كه هي ميخوني و باور نميكني، شايد به خاطر اينه كه گفته شهدا هرگز نميميرند.» «شهادت جامهاي بود كه جز آن برازنده حاج قاسم نبود.» «تا كسي شهيد نبود، شهيد نميشود.» اينها تنها گوشهاي از هزاران صحبتي است كه در شبكههاي مجازي پيرامون شهادت سردار ميچرخد، پيش از آنكه نوبت وداع با پيكر مطهر سردار قاسم سليماني برسد، مردم خود پيمانهايشان را با سردار تجديد كردهاند، چه در خيابان، چه سر نماز و چه در شبكههاي مجازي گفتهاند كه منتظر انتقام سخت هستند و اين خون را به ثمر خواهند نشاند.