همسر و فرزند حامد اسماعيليون در حادثه سقوط هواپيما جان باختند
آرزوي صبر براي يك دوست
رسولآباديان
با كمالتاسف باخبر شديم كه در سقوط بوئينگ اوكرايني درخاكايران، چند تن از هموطنانمان جان باختهاند كه غمي جانفرساست، خاصه آنكه دختر نوجوان و همسر دوست فرهيخته و نويسندهمان، حامد اسماعيليون هم درميان جانباختگان هستند. حقيقتاين است كه نميتوان با هيچزباني اين ضايعه بزرگرا كه دركنار غمهاي ديگر، انبوهي از تالم به جانمان ريخته را تسليتگفت. بوئينگ اوكرايني چند دقيقه پس از پرواز، در حوالي پرند و شهريار در استان تهران، سقوط كرد و نويسنده «گاماسياب ماهي ندارد» در صفحه فيسبوك خود به اين شرحاعلام كرده است كه همسر و دخترش در اين هواپيما بودهاند: «براي به خاك سپردنِ آرزوهاي پريسايم و چشمهاي ريرايم عازم تهرانم. در ميان ما سه نفر عاشقانههاي زيادي هست كه تا مرگم پيش من ميماند و آن را عريان نخواهم كرد. اميدوارم آن روز زودتر برسد. هيچ از چند و چونِ پروازِ اوكراين نميدانم و ميروم كه آن چشمهاي درخشان را به خاك بسپارم. توانِ پاسخگويي به هيچ پيغامي را ندارم و راهي هيچستانم. مرا ببخشيد» هيچتسليتي براي خودم و ديگران شايد گوياتر از اين حكايت زيباي در مثنويمعنوي نباشد كه مرگ را امري حق و ناگزير پنداشته و خواندنش ممكناست اندكي از تالماتمان بكاهد: «مردي بامدادان به سراي سليمان نبي(ع) درآمد در حالي كه از ترس رنگ از رويش پريده بود. سليمان (ع) پرسيد: چرا اين همه هراساني؟ مرد پاسخ داد: اينك كه ميآمدم، عزراييل را ديدم كه نگاهي پر كين و خشم به من انداخت، سليمان(ع) گفت: آيا چارهاي از من ساخته است؟ مرد گفت: به باد دستور بده تا مرا بر دوش خود سوار كند و به سرزمين دوردست هندوستان ببرد باشد كه عزراييل نتواند بدانجا بيايد و جانم ستاند. سليمان(ع) به باد دستور داد اين مرد را شتابان به هندوستان ببر و چون بامداد فردا سربرآورد و عزراييل به بارگاه سليمان (ع) آمد. سليمان (ع) به عزراييل خطاب كرد: چرا اينقدر به آن مرد با نگاه تند و خشمگين نگريستي؟ مگر ميخواستي او را از ترس مرگ آوارهسازي و به هندوستان فرارياش دهي؟ عزراييل در پاسخ گفت: من از روي خشم و كين به آن مرد نگاه نكردم بلكه نگاه من از روي تعجب و شگفتي بود زيرا خداوند به من امر كرده بود كه جان اين مرد را امروز در هندوستان بگيرم و من از اين مساله حيرت كرده بودم كه چطور ميشود كه اين مرد خودش را امروز از بيتالمقدس به هندوستان برساند. با خودم فكر كردم اگر او صد بال و پر هم داشته باشد نميتواند امروز به هندوستان برسد ولي وقتي خود را به امر خداوند به هندوستان رساندم ديدم آنجاست. پس جانش را همانجا ستاندم». براي حامد اسماعيليون عزيز صبر و آرامش دروني آرزو ميكنم.