سيد حسين امامي
در چند روز اخير، خاورميانه و جهان شاهد وقايع مهمي بود. ترور سردار سليمان فرمانده نيروي قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران و همرزمانش و همچنين ابو مهدي المهندس معاون حشدالشعبي توسط امريكا وقايع مهمي را رقم زد. حمله موشكي ايران به پايگاههاي امريكا در عراق از جمله اين وقايع بود. اين اولين حمله به نيروهاي امريكا بعد از جنگ جهاني دوم بود. مسلما خاورميانه و جهان آبستن تحولات متنوعي است. در گفتوگو با محمود دلفاني، آينده پژوه و تحليلگر مسائل خاورميانهMETHODOLOGICA GOVERNANCE UNIVERSITY – Paris به بررسي اين تحولات پرداختيم كه اكنون متن آن پيش روي شماست.
همانطور كه مستحضريد امريكا چند روز پيش به سردار سليماني فرمانده سپاه قدس كه به دعوت كشور عراق به اين كشور سفر كرده بود، حمله كرد و ايشان و چند تن از همرزمان ايراني و عراقياش را به شهادت رساند. به نظر شما اهداف امريكا از انجام اين حمله تروريستي چه بوده است؟
در امريكا هدف استراتژيك و راهبردي از به شهادت رساندن سردار سليماني، وجود نداشته و ندارد. اين نظر بسياري از كارشناسان بينالمللي است. من فكر ميكنم كه حتي تاكتيك حساب شدهاي هم وجود نداشت. تاكتيكها موقعي موثر هستند كه در چارچوب و بستر راهبردي طراحي و اجرايي شوند. مباحث زيادي مطرح شد مانند استيضاح ترامپ و انتخابات آينده و اين مساله اگر رييسجمهور امريكا در جنگ باشد نميتوان او را استيضاح كرد و بحث اينكه ترامپ به همه وعدهها و قولهايش عمل كرده است، جز مساله خاورميانه و كاهش دادن نفوذ ايران ازجمله دلايل اقامه شده براي اين اقدام است. مساله الان اين است كه يك اقدام تاكتيكي راهبردها را بهشدت تحت تأثير قرارداده و حتي از آن پيشي گرفته است. ترامپ با ترور سردار سليماني ميخواهد اين طور وانمود كند كه ضربه مهمي را براي منزوي كردن ايران به ويژه بعد از اتفاقاتي كه در آبان ماه در ايران و عراق و لبنان افتاد، انجام داده است، آنها فكر ميكردند با اين ترور يك گام جلو ميروند و با شهادت سردار سليماني باعث كاهش نفوذ ايران ميشوند. ميتوان گفت تمام تحليلها و ارزيابيها نادرست از كار درآمد و همين نكته ميتواند به روندي راهبردساز تبديل شود، يعني اينكه پس از حمله ايران به پايگاههاي نظامي امريكا كه از جنگ جهاني دوم از سوي يك كشور و نيروي نظامي آن انجام نشده بود، ميتواند زمينهساز شكلگيري راهبردي جديد هم در امريكا، هم در ايران و حتي در سطح منطقه باشد. بايد بگويم كه سردار سليماني يك فرد نبود بلكه يك رويه و شيوه بود و با از بين رفتن اين شيوه كه شيوه خاصي هم بود و مبارزه با تروريست داعش و ايجاد ثبات نسبي در سوريه و افغانستان و عراق با از بين رفتن اين رويه كه برخي آن را معتدل ميخواندند، احتمال اينكه اين رويه ادامه يابد كم است و اين هم باز ما را به سمت ابهام و گستردگي گزينهها ميبرد. زيرا جايگزين اين رويه را نميدانيم گرچه گفته شده كه اقدامات اين سردار ادامهدار خواهد بود، حتي اگر به لحاظ راهبردي ادامه داشته باشد به لحاظ تاكتيكي خيلي به نظر من متفاوت خواهد بود و من تأكيد ميكنم الان در دورهاي هستيم كه واكنشها و تاكتيكهاي كوچك ميتواند مناسبات و تهديدها و پيامدهاي راهبردي زيادي داشته باشد.
واكنشها و سياستهاي ايران و امريكا پس از رخدادهاي از پس از شهادت سردار سليماني چه سمت و سويي خواهد گرفت؟
به نظر من روندها و رخدادها به سمت شكلگيري يك راهبرد جديد و چند ساحتي از سوي ايران و امريكا در منطقه خاورميانه خواهد بود. اگر توييتهاي ترامپ و واكنشهاي دولت امريكا را دنبال كنيم به ويژه سخنراني چهارشنبه او را كاملا متوجه خواهيم شد كه امريكاييها ضمن ادامه و تشديد فشار حداكثري سياسي و اقتصادي، رفتن به سمت و سوي يك «مذاكره بزرگ» است. اين تغيير راهبرد كاملا قابل رصد ميباشد.
چرا امريكاييها اين مساله را قبل از به شهادت رساندن سردار سليماني مطرح نكردند؟
اول اينكه امريكاييها در تغيير راهبردي هيچ محدوديتي ندارند يعني بر اساس منافع اقتصادي و سياسي خود راهبردهايشان را تغيير ميدهند و به هيچوجه به هر قيمتي يك سياست را ادامه نميدهند.
دوم اينكه برخي از تغييرات راهبردي از پس رخدادها يا بهاصطلاح «شوك استراتژيك» به وجود ميآيد. ارزيابي من اين است كه اقدام تروريستي امريكا را ميتوان يك شوك استراتژيك قلمداد كرد، البته يك اقدام تاكتيكي اشتباه كه تبديل به دو شوك استراتژيك شد. مثال ميزنم مهمترين اتفاقي كه افتاد و هيچ كس انتظار آن را نداشت تصميم مجلس عراق براي خروج نيروهاي امريكايي از خاك خودشان بود. به اين پاسخ، شوك استراتژيك ميگويند و اين خيلي مهم است كه دولت عراق در كوتاهترين زمان ممكن اين اقدام را انجام دهد كه واقعا پريشاني بزرگي را براي امريكاييها به وجود آورده است. بحث بعدي اعلان ايران در برداشتن گام پنجم در عدم اجراي تعهدات برجام و پس از آن حمله نظامي ايران به پايگاههاي امريكايي در عراق است.
سرنوشت برجام پس از اين رخدادها چه خواهد شد؟
تصور من از برجام اين است كه همان شبي كه امريكا از برجام خارج شد و آن شوك استراتژيك را به ايران وارد كرد، برجام تمام شده بود، اين مساله را بارها گفته و نوشتهام. اگر ما خودمان كمكم اين طنابي كه دور سياست و اقتصاد ايران انداخت را محكم نميكرديم و به اميد اروپا و روسيه و چين، برجام را ادامه نميداديم شايد امروز به اينجا نميرسيديم.
امريكا شوكهاي استراتژيك زيادي را به ايران وارد كرده است، آغازش از برجام بود، تحريم افراد و فشارهاي شديد اقتصادي و سياسي به ويژه شوكي كه به ايران در تظاهرات ضد ايراني در عراق به راه انداختند تا اينجا را خيلي موفق عمل كردند و ما خيلي ضعيف در مقابل امريكا عمل كردهايم و به اين صورت كه هرچه امريكا و اروپاييان جلوتر ميآمدند ايران عقبتر ميرفت. اين را نيز بارها گفتهام كه ايران به لحاظ استراتژيك نميتواند روي هيچ كشوري حساب كند و ما فقط حدود يكسال با سيستم اينستكس وقت تلف كرديم، در حالي كه پاسخگوي نيازهاي ايران نبود و به هيچوجه نميتوانست پادزهري در برابر تحريمهاي امريكايي باشد و مثلا نفت درون آن قرار نميگرفت و اساسا سازوكار اينستكس راهبردي نبود. ايران به لحاظ راهبردي تحريم شده بود و پيشنهاد و رويه اروپاييان يك پاسخ و راهحل نيمهكاره و غيرراهبردي بود و از اول نيز معلوم بود كه نتيجه نميدهد و ما گفتيم و كسان ديگري هم گفتند و اما دولت آقاي روحاني به اين اميد كه بتواند با اروپاييان كنار بيايد به راه خود ادامه داد.
واكنش و سياست اتحاديه اروپا در مقابل برداشتن گام پنجم و رخدادهاي پس از شهادت سردار سليماني چه خواهد بود؟
بعد از ترور سردار سليماني شاهد بوديم كه بدترين و نارواترين مواضع، فرانسه و انگلستان و آلمان در مقابل اين اقدام تروريستي گرفتند. من نميدانم چند بار ديگر بايد ايران از اروپا صدمه ببيند تا به اين نكته مهم استراتژي برسد كه از لحاظ استراتژيك و راهبردي نميتواند به اروپا، روسيه و حتي چين تكيه كند.
بر اين اساس چگونه ميتوان تحليلي در كوتاهمدت درباره خاورميانه ارايه داد؟
تصور من اين است كه شرايط سياسي و اقتصادي و روابط و مناسبات و شكلگيري كانونهاي قدرت در اين منطقه و خرده روندها و مگاروندها همگي به سمتي ميرود كه يك تغيير بنيادي در تمام حوزهها را ناچار و غيرقابل اجتناب ميكند. اگر شما روند تحولات در ايران، عراق، لبنان، سوريه و عربستان سعودي و ساير كشورها را دنبال كنيد درمييابيم كه اين مناسبات و شرايط ژئوپليتيك و ژئواستراتژيك نميتوانست به گونه گذشته ادامه پيدا كند.در اين چارچوب ترور سردار سليماني و يا يك حركت و شوك استراتژي ديگر ميتواند آغاز روند تغييرات عميق و سريع و راهبردي در منطقه باشد. گرچه هنوز نوعي پريشاني در حوزه مسائل راهبردي و تاكتيكي در كشورهاي منطقه وجود دارد؛ البته به نظر ميرسد كه ايران و امريكا ميدانند از اين پس چه سياست و راهبردي را اتخاذ كنند.
آيا اين تغييرات راهبردي در ايران و امريكا هماكنون شكل گرفته؟
بخشهايي از راهبرد امريكا قابل مشاهده و بررسي است. پايان برجام و مذاكره با ايران به شيوه خود و بهطور مستقيم با كم كردن نفوذ و حضور اروپا، روسيه و چين. در اين راهبردي تحريمهاي اقتصادي و محدوديتهاي سياسي تشديد خواهد شد و از مناقشه نظامي تا حد امكان پرهيز خواهد شد. امريكا تلاش خواهد كرد نقش ناتو را در حوزه نظامي افزايش دهد و اين يعني فشار بيشتر به اعضاي ناتو. البته به موازات آن امريكا تلاش خواهد كرد سيگنالهايي را به ايران به ويژه در حوزه سياسي ارسال كند ضمن حفظ يا تشديد تحريمهاي اقتصادي. امريكا ميخواهد از حالت نه جنگ و نه صلح خارج شده و با توافق احتمالي با ايران، البته بر اساس منافع راهبردي خود، نفوذ و حضور خود رادر خاورميانه تا حد امكان كم هزينه و پر فايده كرده همچنين نفوذ روز افزون روسيه در اين منطقه حساس را مهار كند.
و سياست راهبردي ايران چه خواهد بود؟
سياست كنوني ايران، نه مذاكره و نه جنگ است كه البته نميتواند با توجه به شرايط و تحولات سياسي و اقتصادي و نظامي منطقه تبديل به رويكردي راهبردي شود. از يك طرف ايران از مناقشه نظامي پرهيز خواهد كرد و از طرف ديگر با تقويت «محور مقاومت» تلاش خواهد كرد كه نيروهاي ضد امريكايي در كشورهاي منطقه را با هدف بيرون راندن نظاميان امريكايي از خاورميانه بسيج كند. مساله مهم اما هدايت يا مهار اين نيروهاست كه امكان دارد تبديل به يك چالش شود. با فشار حداكثري و اقتصادي سياسي و همسو كردن كشورهاي اروپايي حتي روسيه و چين، امريكا تلاش خواهد كرد كه با ايران مذاكره كند، البته بسيار دور از ذهن است كه اين اتفاق در دوران رياستجمهوري ترامپ به سرانجام برسد.
بر اين اساس واكنش امريكا در مقابل بسيج و اقدامات نيروهاي ضد امريكايي در منطقه و اساسا ماندن در عراق چه ميتواند باشد؟
چيزي كه احتمال دارد با آن رو به رو شويم، با توجه به تركيب و مناسبات سياسي عراق كنوني و با توجه به غيبت احزاب كرد و سني در رأيگيري برخلاف امريكا و البته راهي كه ميتواند امريكا را از خروج از عراق نجات دهد، سياست ايجاد اختلاف داخلي در عراق است و اين قضيه بسيار مهم است و اين يك گزينه جدي براي امريكاييها است. اگر فرض كنيم كه ايران هيچ اقدام نظامي ديگر مقابلهاي هم نكند گزينه ايجاد جنگ داخلي بر اساس قوميت و مذهب گزينهاي جدي براي آنهاست و در اين صورت قواي شيعه در عراق تحليل ميرود و امريكا ميتواند در عراق بماند. از آن طرف هم احتمال دارد كه امريكا با تقويت نيروهاي داعش كه هنوز كاملا در منطقه از بين نرفتهاند يا كمك به نيروهاي مخالف حكومت مركزي عراق جنگي داخلي در اين كشور به راه بيندازد. آن زمان است كه بايد ببينيم محور مقاومت در برابر اين جنگ داخلي كه احتمال بروز آن در عراق زياد است چه ميكند، لبنان هم به همين شكل است. ما يك دو دستگي در كشورهاي منطقه ميبينيم و اين زمينه را براي تداوم حضور امريكا و نيروهاي خارجي ايجاد ميكند.
در اين ميان حمله ايران به پايگاههاي نظامي امريكا چگونه ارزيابي ميشود؟
به لحاظ استراتژيك ايران مجبور بود كه اقدامي را در مقابل امريكا انجام دهد؛ در مرحله اول اقدامي نظامي و در مراحل بعدي اقدامات سياسي و تقويت احساسات و كنشهاي ضد امريكايي در كشورهاي منطقه. و ايران ناچار به واكنش بود البته شايد اگر يكي از كشتيهاي ايران و يا يكي از پايگاههاي ايراني را امريكاييها هدف قرار ميدادند، ايران مانند هماكنون كه سردار سليماني را كه تبديل به نماد قدرت نرم و قدرت سخت ايران در منطقه بود ترور كردند تحت فشار نبود فشار از داخل و محور مقاومت، اگر ايران عكسالعملي را نشان نميداد امريكا به هدف خود بسيار نزديك ميشد و البته به نظر من در صورت عدم واكنش نظامي ايران، نزد محور مقاومت و منطقه ضعيف ميشد و اين به لحاظ راهبردي در اين مقطع بسيار به زيان ايران ميشد. اين را هم بايد در نظر گرفت هرگونه اقدامات نظامي پراكنده از سوي كساني كه به خونخواهي سردار سليماني انجام شود امكان دارد به پاي ايران نوشته شده و ايران چه بخواهد و چه نخواهد وارد تلافي و تلاقي با امريكا خواهد شد و تمام معادلات به هم بريزد. چنانچه هر اقدام نظامي در منطقه عليه امريكاييها صورت بگيرد انگشت اتهام به سوي ايران نشانه خواهد رفت و احتمالا واكنشهاي بينالمللي را خواهد داشت و اين همان چيزي است كه ترامپ به دنبال آن است.
وضعيت خاورميانه شكنندهتر از گذشته ميشود؟
بله! چون راهبردها، راهبردهاي رويارويي و هماوردي است. به شيوهها و اشكال مختلف سياسي، اقتصادي و نظامي. آنچه مسلم است اينكه خاورميانه قبل و بعد از شهادت سردار سليماني يكي نخواهد بود يا ما به سمت بينظمي بسيار شديد ميرويم كه از دل آن نظم نويني به وجود ميآيد يا همين نظم از راههاي سياسي و به تدريج به نظم نوين تغيير شكل و كاركرد ميدهد. نقشه سياسي، نظامي، مذهبي، قومي و اجتماعي كشورهاي منطقه نميتواند تغيير و تحول مناسبات جديد را تحمل كند.
چندين بار به ايجاد نظم نوين خاورميانهاي اشاره كرديد، تا چه حد امكان پديد آمدن آن وجود داد؟
هم اكنون به جايي در خاورميانه رسيدهايم كه نه نظم قديم آن جواب ميدهد؛ به لحاظ سياسي و اقتصادي و فرهنگي و مذهبي و نه توان اين هست كه نظم جديدي به وجود بيايد و البته منظور من از نظم، مناسبات و روابطي است كه كشورها با هم دارند و هم اكنون هر اقدامي ميتواند هم به شكل محدود باشد و هم ميتواند منطقه را درگير يك جنگ چند كشوري كند، به نظر ميآيد كه اين روياروييهاي نظامي خارج از خاورميانه نباشد. ما تجربه سوريه را داريم كه تمام كشورهاي بزرگ به شكلي در اين كشور به لحاظ نظامي و سياسي فعال هستند و منافع خود را تعريف و تبيين كرده و از آن دفاع ميكنند. كشورهايي مانند عربستان، امريكا، ايران و روسيه و... حضور داشتند. اگر هم جنگ گسترده چند كشوري باشد و تأسيسات و زيربناهاي اقتصادي و پالايشگاهها و منافع نفتي بمباران شود اين فقط مختص ايران نيست و ايران منتظر نميماند اين اتفاقات بيفتد و احتمال موج جديد بمباران پايگاههاي امريكا دركشورهاي مختلف از جمله كويت و عربستان و امارات وجود دارد و احتمال هدف گرفتن پالايشگاهها زياد است. به نظرم ايران و امريكا نميخواهند جنگ دوطرفه داشته باشند و هر يك تلاش ميكنند از تمامي ظرفيتهاي منطقهاي و بينالمللي استفاده كنند كه اين البته ميتواند خود عاملي بازدارنده در بروز جنگي گسترده شود. به نظرم روابط ايران و امريكا به نقطه تعيينكنندهاي رسيده است و شكست خطوط قرمز و حريم راهبردي هر يك ميتواند آغاز ايجادكننده سناريوهايي باشد كه برخي از آنها امروز كاملا دور از ذهن و غير قابل تصور تلقي ميشود. خاورميانه به يك نقطه غيرقابل بازگشت رسيده و هيچ كشوري نميتواند خودش را كنار بكشد. براي ايران دشوار است كه رويهاي را كه تاكنون داشته ادامه بدهد يا اينكه به صورتي كه در برجام عمل كرد ادامه دهد. من فكر ميكنم، ايران اگر بلافاصله بعد از خروج امريكا از برجام و وارد شدن يك شوك استراتژيك به اين كشور، به جاي اتكا و اعتماد به اروپا و ادامه و حفظ آن به هر قيمت، يك ضد شوك را وارد ميكرد و مثلا بدون خروج از آن، تعهداتش را تعليق ميكرد يا برداشتن گامهاي رفع تعهدات را زودتر از اين برميداشت، معادلات منطقهاي گونهاي ديگر بود. مساله پارلمان عراق خيلي مهم است، حتي اگر اجرا نشود و امريكاييها بمانند. در نظر بگيريم يك شوك استراتژيك لزوما شما را به هدف نميرساند بلكه زمان ميخرد و فرصت ميسازد يا فرصت و ابتكار عمل حريف را ميگيرد. از واكنشهاي متناقض امريكايي درباره مصوبه مجلس عراق ميتوان نابساماني در دستگاه ديپلماسي امريكا را مشاهده كرد. به نظرم ايران نيز اگر اندكي پس از اعلام خروج امريكا از برجام، اقدام به تعليق تعهدات ميكرد، كاملا يك شوك استراتژيك بر ايالات متحده وارد ميساخت و امروز ايران مواجه با شديدترين تحريمهاي اقتصادي، سياسي، نظامي و حتي علمي و دانشگاهي است. برداشت دولت ايران اين بود كه خروج امريكا قابل جبران است و اينكه اروپاييان ميتوانند آن را حفظ كنند كه البته نتيجه را ديديم. در نظر داشته باشيم كه ايران تنها رقيب امريكا در منطقه نيست. حضور همهجانبه و روزافزون روسيه در منطقه، يك «تهديد راهبردي» براي منافع سياسي و اقتصادي امريكا در درازمدت است. در اين ميان ايران ميتواند با قدرت نرم خود، جايگاه خود را حفظ كند.
در امريكا هدف استراتژيك از به شهادت رساندن سردار سليماني وجود نداشته و ندارد.
روابط ايران و امريكا به نقطه تعيين كنندهاي رسيده است.
اقدام تروريستي امريكا را ميتوان يك شوك استراتژيك قلمداد كرد.
ايران از لحاظ استراتژيك و راهبردي نميتواند به اروپا، روسيه و حتي چين تكيه كند.