تهران سپيدپوش شد
برف نو، خوش نشستهاي بر بام
گروه اجتماعي
روز يكشنبه مدرسههاي تهران تعطيل شدند، اما اينبار دليل تعطيلي آلودگي هواي شهر نبود، دانههاي لرزان برف از اولين ساعات روز يكشنبه تهران را سراسر سپيدپوش كردند. يكشنبه روزي بود كه با صداي پاهاي بيقرار كودكان بيدار شديم، با دستهايي كه دنبال شال و كلاه ميگشتند، دنبال هويجي براي دماغ و گردويي براي چشمهاي آدم برفي؛ كودكاني كه بيتابانه پلههاي آپارتمانهاي درهمگوريده در تهران را بالا و پايين ميدويدند و در اندك جايي از كناره پيادهرو يا حياط، آن خاطرههاي دوردست زمستاني را زنده ميكردند. حالا كه «ننهسرما» بالاخره تكاني به خود داده و دانههاي لرزان و سپيد برف را از لابهلاي گيسوانش روي تهران ريخته است، حالا كه سپيدي يكدست برف، هواي دود گرفته و سياه تهران را در روز «هواي پاك» به پاكي و سپيدي گردانده است، «دكتر ناصر قاسمزاده»، دبير انجمن حمايت از سلامت، بهداشت و روان جامعه در گفتوگو با «اعتماد» از مردم ميخواهد تا اين نعمت طبيعت را براي زدودن غبار سياهي ايام مغتنم بشمارند. برف زمستاني حافظه تاريخي ما را از زمستانهاي دور زنده ميكند و بهزعم قاسمزاده، اين فرصتي است تا همصدا با طبيعت، سپيدي و پاكي به دلها برگردد.
برف نو! سلام
«اينم از دلخوشيهاي كوچك اين روزگار»، «غم اين روزها اصلا پاك نميشه اما برف خوشحالم ميكنه»، «برف را دوست دارم چون فقط با برف ميشود آدمي ساخت كه هم درونش سفيد باشد و هم بيرونش»، «صبح تاريك بيدار شدن، روشناي برف، دوش گرفتن، آماده مدرسه شدن و بعد خبر تعطيلي. تعطيلي خوب، نه آلودگي. چقدر بچهها خوشحالن الان»، «اولين برف زندگيش نبود، ولي اولين برفبازي زندگيش بود.»كاربران شبكههاي مجازي روز يكشنبه، صبحشان را با بخار چاي و قهوه و تماشاي ريزش دانههاي برف از پشت پنجره آغاز كردند و بعد اين جملات را در توييتر نوشتند. بخش زيادي از دلنوشتههاي توييترنشينان حاكي از اين بود كه در اين هواي برفي تهران، به اداره و دفتر كار رفتن چقدر دشوار است. يكي از كاربران با انتشار عكس پنگوئن خوابآلودي نوشته بود: «من برفبازي ميخوام، كار نميكنم.» ديگري عكسهاي همكارش را كنار پنجره دفتر كار منتشر كرده بود كه بيخيال روزمرّگي، در تلاش بود تا دانههاي برف را شكار كند. كاربر ديگري هم حسرت ميخورد كه چرا در اين روز برفي نميتواند زير پتو بماند، كتاب بخواند، قهوه يا چايي بنوشد و اندكي بار سنگين زندگي را زير سپيدي اين برف دفن كند. كاربران ديگري هم يادآوري ميكنند كه روز تولد فرهاد مهراد با بارش برف آغاز شد و ترانه برف او را دست به دست ميچرخانند، ترانهاي كه ميگويد: «صبح پيدا شده اما آسمان پيدا نيست/ صبح پيدا شده اما آسمان پيدا نيست/ گرده روشني مرده برفي/ همه كارش آشوب/ بر سر شيشه هر پنجره بگرفته قرار/ زردها بيهوده قرمز نشدند.»
برف و سپيدي ايام
«برف ميبارد، برف ميبارد به روي خار و خاراسنگ، كوهها خاموش، درهها دلتنگ، راهها چشم انتظار كارواني با صداي زنگ.»؛ «سياوش كسرايي» حماسه آرش كمانگير را با توصيف برف و سپيدي آغاز ميكند، برف روي ديگر روشني است. انتظاري براي پايان سردي و شقاوت و تيرهروزي زمين. آنطور كه اسماعيل خويي در آخرين سرودههايش از پولكافشاني برف ميگويد كه جهان را بار ديگر جوان ميكند: «چه برفي! چه برفي! چه پاكيزه آرامشي، با چه ژرفاي ژرفي!» برف تهران با اينكه ديگر نشاني از سرماي سخت و استخوانسوزي ندارد، اما هنوز هم نخ اتصالي است با يادآوري تمام خاطراتي كه نباريدن برف آنها را كمرنگ كرده است: برفبازي، درست كردن خانه يخي، جمعشدن دور كرسي، درست كردن بستني يخي و ترس از ديو ددمنشي كه ملكوس نام دارد و با آمدنش سختي و سرما را براي ايران به همراه ميآورد. ملكوس اما اين روزها درون غار خود مينشيند و آمدنش چندان تصويري از مرگ و سيهروزي براي مردم ايران ندارد، شايد هم اين روزها نگران آب شدن برفهاي نوك قلههاي قافش باشد. يك روز پيش از سپيدپوش شدن تهران، 28 دي ماه، روز جهاني «آدمبرفي» بود و حالا با گذشت يك روز با همين برف نورسيده آدمبرفيهاي كوتاهقدي در محلههاي تهران به چشم ميخورند، برف شايد همان برف دهه
50 تهران نيست، اما با همين سپيدي هم آدمبرفيها، همان آدمهايي كه درون و بيرونشان يكرنگ سپيد است، مهمان چند روزه تهران ميشوند و مردم به تأسي از احمد شاملو به برف نو سلام ميفرستند:
«برف نو! برف نو، سلام، سلام/ بنشين خوش نشستهاي بر بام/ پاكي آوردهاي اي اميد سپيد/ همه آلودگيست اين ايام.»
برف را دريابيد
«ايران كشور چهار فصلي است و ما ايرانيها تمام اين فصلها را در خاطره خود داريم، در دهه اخير افزايش آلودگي هوا بخشي از اين فصلهاي طبيعي را از ما گرفته است، زمستان ميآيد و برفي نميبارد، اين تغييرها در روان شهروندان بيتاثير نخواهد بود.» دكتر ناصم قاسمزاد، دبير انجمن حمايت از سلامت، بهداشت و روان جامعه در گفتوگو با «اعتماد» بارش برف زمستاني را به فال نيك ميگيرد و آن را فرصتي ميداند تا شهروندان با استفاده از اين نعمت طبيعي، به آسايش روان خود بپردازند: «بارش فراگير برف شوقي ذاتي را نزد هر شهروند به وجود ميآورد. اين شوق ذاتي است و درون افراد وجود دارد و آنها را به وضعيت طبيعي كه با آن آشنا هستند، باز ميگرداند.» اين روانشناس تاكيد ميكند كه بارش برف به كودكان فرصت كودكي ميدهد و در بزرگسالان هم آرامش به ارمغان ميآورد: «بارش برف جاي چيزي را پر كرده كه از ابتداي زمستان خالي بود. از اين نظر ميتواند در آرامش روح و روان شهروندان موثر واقع شود، به خصوص پس از تحمل اين دوماه سخت كه كام مردم را تلخ كرد.» او سپيدي برف را متضاد سياهي و فرسودگي و خمودگي ميداند و تاكيد دارد كه يكدست سپيد شدن شهر از منظر بصري به شهروندان آرامش ميدهد و ميتواند نشاط اجتماعي را بار ديگر به جامعه بازگرداند: «اگرچه معتقديم نشاط اجتماعي بدون خدمترساني مسوولان براي حقوق حقه مردم ممكن نخواهد شد، اما اين برف ميتواند به مردم كمك كند تا بتوانند مطالبات خود را در فضاي آرامتري دنبال كنند و شاهد سپيدي و نشاط اجتماعي در نزد شهروندان باشيم.»