• ۱۴۰۳ سه شنبه ۶ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4567 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۳۰ دي

ادامه از صفحه اول

عدم التزام يا عدم محاربه؟

سياست‌هاي كلي نظام را زير پا نگذارد. اقدام عامدانه‌اي خلاف منافع و مصالح نظام انجام ندهد. نهادهاي قانوني را زير سوال و مورد تخريب قرار نداده باشد. خطوط قرمز نظام را نفي نكرده باشد. تصميمات و سياستگذاري كلان را بي‌اعتبار نكند. فعل نيز يعني فرد داوطلب، قانون اساسي و قوانين عادي را محترم بشمارد. براي تحقق سياست‌هاي كلي نظام تلاش كند. در حمايت از نظام و آرمان‌هاي انقلاب به ميدان بيايد. مصالح كلان و منافع ملي را بر منافع فردي يا حزبي ترجيح بدهد. از تصميم نظام حمايت كند و در برابر دشمنان مواضعي صريح و آشكار داشته باشد. اگر اين موارد سلبي يا ايجابي در داوطلب احراز شد، مي‌توان گفت وي به نظام جمهوري اسلامي التزام عملي دارد. شوراي نگهبان نيز ملزم به «احراز» چنين مواردي است.

3- هيچ كس به سبب انتقاد يا داشتن نظري خلاف نهادهاي رسمي و رهبري مورد مواخذه يا ردصلاحيت قرار نمي‌گيرد. در بسياري از تصميمات و سياستگذاري‌ها، ممكن است من نيز با آن موافق نباشم، دلايل تصميم‌گيران را قبول نكنم، نسبت به تشكيل برخي نهادهاي رسمي ايراد داشته باشم اما هيچ كدام از اينها به معني مخالفت به نظام تلقي نمي‌شود. مخالفت و عدم التزام وقتي مطرح است كه در مقام عمل، قول يا فعلي داشته باشم كه منجر به تضعيف آن تصميم ملي يا نهاد رسمي شود و بر آن اصرار بورزم. اين همان چيزي است كه بايد در ميان همه مسوولان وجود داشته باشد. در مقام نظرات كارشناسي، ديدگاه‌هاي مختلف مطرح شود اما در مقام عمل همه از يك تصميم واحد حمايت كنند. ولو اينكه با آن تصميم مخالف باشند.

4- آقاي مطهري در يادداشت خود دو عبارت متناقض آورده‌اند؛ اولي «مسوولان بايد توجه داشته باشند كه اگر فردي قانون اساسي نظام جمهوري اسلامي را قبول داشت، حق دارد كه خود را در معرض انتخاب شهروندان قرار دهد» و دومي «در قانون اساسي به همين دليل شوراي نگهبان پيش‌بيني شده تا قوانين و مصوبات مجلس با شرع و قانون مطابق باشد و اين يعني كسي كه نظام را قبول ندارد نيز مي‌تواند در مجلس حاضر شود؛ فقط اگر مصوبه‌اي مخالف شرع يا قانون به تصويب رسيد، شوراي نگهبان مانع خواهد شد». آقاي مطهري عبارت اول صحيح است ولي كامل نيست، اما اين عبارت دوم را از كجا آورديد؟ از كدام ماده قانون انتخابات اين را استنباط كرده‌ايد؟ اينكه كسي كه نظام را قبول ندارد در مجلس حاضر باشد با نص صريح قانون اساسي و قانون انتخابات مخالف است. در هيچ نظام سياسي دنيا نيز چنين چيزي وجود ندارد. اصولا كسي كه نظام را قبول ندارد چطور مي‌تواند به اصل شصت و هفتم قانون اساسي سوگند ياد كند كه «پاسدار حريم اسلام و نگاهبان دستاوردهاي انقلاب اسلامي ملت ايران و مباني جمهوري اسلامي باشم» و «همواره به استقلال و اعتلاي كشور و حفظ حقوق ملت و خدمت به مردم پايبند باشم، از قانون اساسي دفاع كنم و در گفته‌ها و نوشته‌ها و اظهارنظرها، استقلال كشور و آزادي مردم و تأمين مصالح آنها را مدنظر داشته باشم!؟!» آقاي مطهري شما 12 سال قانونگذاري كرديد ولي با قانون خيلي فاصله داريد.

 

به دنبال آتش‌بس

گفته مي‌شود ذخاير نفتي ليبي به اندازه كل ذخاير نفتي قاره آفريقا است و ذخاير غني دارد كه كمتر از آن بهره‌برداري شده است.

همچنين ليبي از سواحل بسيار خوب و استرات‍ژيكي در كنار مديترانه برخوردار است كه ظرفيت بسيار بالايي براي سرمايه‌گذاري توريستي و هتل‌سازي دارد از همين رو اين موضوع اروپايي‌ها را تحريك مي‌كند كه هم به لحاظ سياسي و هم به لحاظ اقتصادي در اين منطقه حضور داشته باشند تا بتوانند سهمي از سرمايه‌گذاري در حوزه گردشگري سواحل مديترانه به دست آورند. موضوع ديگري كه اروپايي‌ها را آزار مي‌دهند و علاقه‌مند به حل موضوع هستند آن است كه ليبي تبديل به محلي براي عبور مهاجرين به سمت اروپا بود و بهبود وضعيت ليبي مي‌تواند از هجوم مهاجران غيرقانوني به سمت اروپا جلوگيري كند. آنچه روز گذشته در برلين صورت گرفت تركيب نامتجانس و ناهماهنگي از كشورها بود كه البته كوشش شده سازمان ملل، اتحاديه عرب و اتحاديه آفريقا حضور پيدا كنند. ولي همه طرف‌ها به يكديگر بي‌اعتماد هستند. از يك طرف در اين درگيري شاهد يك تقابل ميان نيروهاي اخواني و وهابي هستيم و در سوي ديگر يك سري كشورها به تازگي وارد اين جريان شدند. با اين حال گفتني است كه نشست برلين در چارچوب صلح شكل گرفته تا ليبي از جنگ خارج شود. اما واقعيت آن است كه كمپاني‌هاي توليد اسلحه و همچنين شركت‌هاي نفتي خواهان شعله‌ور كردن جنگ هستند.

از طرفي واقعيت آن است كه خليفه حفتر به تنهايي نمي‌تواند در مورد يك موضوع تصميم بگيرد، چرا كه او تنها نيست و در واقع هيچ گونه جايگاه مردمي در ليبي ندارد و تمام امكانات كنوني كه در اختيار دارد تنها با حمايت‌هاي مالي خارجي بوده است و اگر اين حمايت‌ها برداشته شود او نيرويي براي حاكميت بر ليبي نخواهد داشت. از همين رو واقعيت آن است كه در اين مدت تعداد زيادي از كشورها در اين مسير به حفتر كمك كردند. اصلي‌ترين اين كشورها امارات و مصر بودند. در خصوص روسيه نيز بايد گفت، به دليل اينكه در زمان قذافي ليبي تحت سيطره روسيه بود اما عملا با حذف قذافي روس‌ها زمين بازي در ليبي را باختند. اكنون نيز به نوعي از حفتر حمايت كردند در حالي كه او هيچ‌گاه نيروي روسيه نبود و موضع آن نسبت به روس‌ها شبيه موضع آقاي سيسي نسبت به روس‌ها بود. از همين رو حفتر را هيچ‌گاه نمي‌توان نيروي روسيه دانست، چرا كه تركيب فكري آقاي حفتر نزديك به روسيه نيست او 20 سال در امريكا زندگي كرده است. با اين حال روس‌ها تلاش مي‌كنند كه بار ديگر به ليبي بازگردند و نقشي كه اكنون ايفا مي‌كنند به دنبال آن هستند سهمي از ليبي داشته باشند.

 

كلاف پيچيده موتوسيكلت‌ها

اگر اين عدد را در 25 ليتر سهميه ماهيانه هر موتور ضرب كنيم به عدد 291 ميليون و 250 هزار ليتر مي‌رسيم يعني در خوش‌بينانه‌ترين حالت ماهيانه بيش از 250 ميليون ليتر بنزين در يك فرآيند احتراق ناقص و قديمي كه مربوط مي‌شود به طراحي موتور هوندا 125 اسب در حال سوختن در هواي ايران است. با توجه به اينكه 21درصد موتوسيكلت‌هاي كشور يعني چيزي حدود 2 ميليون دستگاه، در تهران بزرگ فعال است، بخوانيد توليد آلايندگي حاصل از سوختن 50ميليون ليتر بنزين در ماه و اين را به تمام آن ناهنجاري‌هاي اجتماعي گفته شده در ابتداي متن بيفزاييد. داستان جايي جالب مي‌شود كه اخيرا ابوالفضل حجازي، عضو هيات‌مديره انجمن توليدكنندگان موتوسيكلت از بازگشت مجدد بخش عظيمي از موتورهاي توقيفي بي‌سند و بدون صاحب پس از 8 يا 9 ماه دپو در پاركينگ‌ها، به خيابان‌هاي ايران و عراق مي‌گويد و قطعا تصور ميزان آلايندگي اين موتورها كه بايد امحا مي‌شدند چندان براي مخاطب سخت نيست. در چنين شرايطي چرا نبايد به سمت عرضه موتورهاي برقي برويم؟ چرا نبايد حمل بار و مسافر و همچنين تردد موتوسيكلت‌ها در كلانشهر‌ها كنترل و محدود شود؟ چرا نبايد قوانين راهنمايي و رانندگي بر موتورها هم جاري شود؟ چرا تنها موتورهايي با سيستم احتراق جديد و كم‌آلاينده را مجاز به تردد نمي‌كنيم؟ شايد عده‌اي پاسخ بدهند كه افراد زيادي از اين راه كسب درآمد مي‌كنند، اما سوال اينجاست كه آيا يك موتور برقي كه سرعت مشخصي نيز دارد، نمي‌تواند به عنوان پيك عمل كند؟ اصلا به بهانه امرار معاش تا چه حجم بار بايد توسط يك موتور انتقال يابد و چرا در تهران از موتورهايي كه يك جعبه مناسب بار در پشت آن تعبيه شده است استفاده نمي‌شود؛ درست مانند چيزي كه در خوزستان بسيار معمول است. به عنوان كلام آخر بايد گفت كه زحمت و مشقات ماجراجويي برخي‌ها كه در پشت توليد و توزيع موتوسيكلت در ايران قرار دارد تنها و تنها بر دوش نيروي انتظامي و شركت پخش فرآورده‌هاي نفتي است كه جا دارد با تغيير در نحوه عرضه اين وسيله نقليه از مشكلات به وجود آمده براي اين بخش‌ها كاسته شود.

 

از برف بياموزيم

برف در فرهنگ كشاورزي و دامداري قدماي ما، ذخيره آب براي فصل بهار و تابستان و يك سال خوب را نويد مي‌داده است. من اين برف را به فال نيك مي‌گيرم، اين برف مي‌تواند ما را بيدار كند تا بسترهاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي بيشتري ايجاد كنيم. يك مثالش اين است كه براي انتخابات اسفند ماه گشايش ايجاد كنيم؛ اين افزايش مشاركت در دست همه ما است، ما مي‌توانيم در ديپلماسي تعاملات خوبي ايجاد كنيم و با اين تعاملات، اميدهاي خوبي را براي فردا ايجاد كنيم. مي‌توانيم خودمان را به تعبير رهبري در اقتصاد قوي‌تر كنيم. شفافيت و اعتماد را افزايش دهيم، به جوانان توجه كنيم و غم فرداي آنها را تبديل به انديشه امروزمان كنيم. اينها ثبات را براي آينده تضمين مي‌كند. از برف بياموزيم كه علاوه بر اينكه حال خوب و نور به ما مي‌دهد، دورانديشي و انباشت را هم براي‌مان به همراه مي‌آورد. ما هم مي‌توانيم سرمايه اجتماعي‌مان را تقويت و اين انباشت‌ها را در حوزه فرهنگي و سياسي و اقتصادي ايجاد كنيم. يك بار هم شده به سمت فرهنگ برف حركت كنيم، به مسير برف برويم و اميدافزايي برف را الگوي خودمان قرار دهيم.

 

خبر خوشايندي است

تهي از فرديت، انديشه و ذوق و پر از تنهايي، تقليد و تبعيت. شعر و قصه و داستان و نمايش و موسيقي و ترانه و هنر، هواي زيستن انساني ما را تامين مي‌كنند. پس هر جا و هر چيز كه نشاني از شعر و قصه و هنر دارد مغتنم است و لايق پاسداشت و ماندگاري.

موزه‌ها، گالري‌ها، تماشاخانه‌ها، كتابخانه‌ها، راويان گويا و خاموش رويارويي انسان‌ با ناگزيري زوال و فراموشي‌اند؛ آن‌هم در اين غوغاي سيطره ماشين، مصرف، تلويزيون، خشم، سياست و ابتذال.

مي‌خوانيم و مي‌نويسيم، گوش مي‌سپاريم و حرف مي‌زنيم، مي‌خنديم و اشك مي‌ريزيم، ياد مي‌گيريم و ياد مي‌دهيم، به ياد مي‌سپاريم و يادآور مي‌شويم و نمي‌گذاريم كه مهار زندگي و انديشه و ذوق‌مان به دست تيترهاي درشت و خبرهاي فوري باشد. صاحبان مناصب مي‌آيند و مي‌روند، به همان شتاب و هياهويي كه ماشين‌هاي تشريفات با اسكورت و آژير مي‌آيند و مي‌گذرند.

آنها معمولا كتاب نمي‌خوانند، شعر نمي‌خوانند، نمايش نمي‌بينند، به موسيقي گوش نمي‌سپارند، غالبا به هيچ صدايي گوش نمي‌سپارند. آنها حرف مي‌زنند و دستور مي‌دهند و مي‌روند.

اهل انديشه و هنر اما شتاب ندارند. گوش مي‌سپارند و مي‌بينند و مي‌خوانند و مي‌نويسند و مي‌آفرينند و مي‌سازند و مي‌مانند، با آنكه منصبي ندارند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون