سرود كريسمس
مرتضي ميرحسيني
يك: چارلز ديكنز، هفتم فوريه 1812 در خانواده متوسطي كه دوره فقر و بداقبالي را ميگذراند متولد شد. در همان نوجواني اين واقعيت را لمس كرد كه ناامني مالي و نااميدي نسبت به آينده، انسان را خشن و حتي سنگدل و تباه ميكند و تنشها و حقارتهايي در زندگي فقرا هست كه در زندگي طبقات مرفه جامعه وجود ندارد.
در آغاز جواني به خبرنويسي براي نشريات مشغول شد، چندي بعد هم تصويرسازي در مطبوعات را تجربه كرد و همان سالها تصاوير چند داستان و رمان را نيز كشيد.
تا اينكه خودش به داستاننويسي روي آورد و از اين راه به شهرت و اعتبار رسيد و دوره تنگدستي را هم پشت سر گذاشت. به گفته منتقدان- و چنان كه آثارش نيز نشان ميدهد- جامعه را در كليت آن ميشناخت و ماهيت كنش و واكنشهاي طبقات مختلف آن را درك ميكرد.
البته از بياعتنايي ثروتمندان جامعه به آنچه در محلههاي فقيرنشين ميگذشت خشمگين بود و از بيعدالتي موجود در جوامع و شهرهاي صنعتي و زشتيهايي مثل بهرهكشي ظالمانه از كودكان بيسرپرست رنج ميبرد.
دو: ديكنز با آثارش از آن بخش واقعيتهاي انگليس قرن نوزدهم سخن گفت كه بسياري از نويسندگان و مورخان آن عصر معمولا ناگفته ميگذاشتند. شماري از داستانهاي او بخش به بخش، نوشته و منتشر ميشدند و براي مردمي كه خواندن داستان يكي از اندك تفريحات در دسترسشان بود سرگرمي اصلي محسوب ميشد. اما براي سليقه امروزي، خواندن متن كامل رمانهاي او و درگير شدن با همه شخصيتهاي آنها آسان نيست و زيادهگوييها و توصيف طولاني از صحنههاي فرعي و حضور تقريبا هميشگي شخصيتهاي زايد، شوق و رمق خواننده را ميگيرد. بيشتر ما ايرانيها ديكنز را با اليور توئيست و ديويد كاپرفيلد ميشناسيم، اما نوشتههاي ديگرش مثل داستان دو شهر و آرزوهاي بزرگ هم در فهرست مهمترين آثار او و كل ادبيات انگليسي قرن نوزدهم جاي ميگيرد.
هرچند خود انگليسيها و انگليسيزبانها، سرود كريسمس او را از داستانهاي ديگرش بيشتر دوست دارند.
سه: پيتر آكرويد، نويسنده همدوره ما كه هميشه براي حرفهايي كه ميزند دلايل كافي و قانعكننده هم دارد، در زندگينامه ديكنز به نكته مهم و جالبي اشاره ميكند كه به خوبي گوياي اهميت اوست. آكرويد مينويسد اين ديكنز بود كه با نوشتن داستان سرود كريسمس اين مناسبت را ابتدا ميان خود انگليسيها و ديگر مردم جزيره بريتانيا و بعد در بسياري از كشورهاي ديگر جهان جا انداخت و آن را به عيدي مهم تبديل كرد و به قالب امروزياش شكل داد. تا پيش از آن، كريسمس، مناسبتي كماهميت تلقي ميشد و خيليها به آن توجهي نشان نميدادند. ميگويند ديكنز بعد از شكسپير، به نوعي مهمترين چهره ادبيات انگليسي است و از حيث شهرت جين آستين و جرج اورول و از نظر اعتبار ويليام بليك و جان ميلتون را پشت سر خود ميگذارد. شايد اين حرف كمي اغراقآميز باشد، اما خالي از حقيقت نيست.