پرخوري بزرگ
محسن آزموده
چندي پيش (سوم بهمن 98) دوستم پيمان نوروزي در يادداشتي در صفحه 15 روزنامه، با عنوان «دل آشوبه تيسترها» به نقد شيوههاي جديد عرضه غذا تحت عناويني چون «بمب» و «غول» و «اژدها» در برخي رستورانها و عمدتا «فستفود»ها پرداخت و در ادامه از «اينفلوئنسر»هاي (تاثيرگذاران) اينترنتي در عرصه خورد و خوراك موسوم به «تيستر» (taster) يا «چشنده» انتقاد كرد كه به رستورانها و غذافروشيهاي مختلف ميروند و به شيوههايي اغراق شده غذا ميخورند. پيمان در يادداشت خودش آن غذاها را «آشفته بازار بيسليقه و بيظرافتي» خواند و كار «اينفلوئنسر»ها را «شيوههاي عجيب و غريب و اغلب ناخوشايند» توصيف كرد و در نهايت «تبليغاتي از اين دست» را «چيزي جز ضد فرهنگ» به حساب نياورد. اما كماكان اين پرسش به قوت خود باقي ميماند كه چرا آن «آشفته بازار بيسليقه و بيظرافت» و اين «شيوههاي اغلب ناخوشايند» چنين پر مخاطباند؟ چرا صاحبان رستورانها آن «كوههاي چربي» را سرو ميكنند و براي اينكه تيسترها به رستورانشان بيايند و «بيهيچ آداب و نزاكتي لقمهها را فرو» دهند و «از غذا تعريف» كنند، سر و دست ميشكنند؟ مشكل (اگر مشكلي هست) از كجاست؟ آيا ميتوان با توصيه اخلاقي و دعوت به «آموزهها»ي سنتي و «دلنشين» ما قضيه را فيصله بخشيد؟
بدون شك يكي از آفات زندگي در دنياي جديد پرخوري است. نگارنده در اين زمينه تحقيق نكرده، اما بنا به دلايلي انكارناپذير حدس ميزند كه احتمالا در هيچ دورهاي از تاريخ بشري، مثل روزگار مدرن چاقي و اضافه وزن، اينچنين يك معضل و مساله جوامع بشري نبوده است. يكي از اين دلايل گسترش تكنولوژي و رفاه و كمتحرك شدن آدمها و تغيير در سبك زندگيهاست. يك پيامد تغيير سبك زندگي، روي آوردن افراد به «فستفود»ها و غذاهاي حاضري است.
بعيد است در هيچ زماني همچون عصر حاضر، انسان اين اندازه غذاهاي حاضري مصرف كرده باشد، در نتيجه در روزگار ما شمار رستورانها و غذاخوريها و اغذيهفروشيها و ساندويچيها و پيتزافروشيها و انواع و اقسام فعاليتهاي مرتبط با تهيه و توزيع غذا به شكل بيسابقهاي افزايش يافته و معمولا هم كسب و كارهاي مرتبط با اين زمينه پر رونق است. همين بازار پر مخاطب و شلوغ، در اقتصاد سرمايهداري، رقابتي پر شور ايجاد ميكند و فعالان اقتصادي در اين عرصهها را وا ميدارد تا به انواع و اقسام حيلهها و ترفندها دست بزنند تا مشتريهاي بيشتري را جذب خود كنند؛ از انواع و اقسام روشهاي سرو غذا بگير تا شيوههاي گوناگون آشپزي و ارايه طعمهاي مختلف و تبليغات و ... برخي موفق ميشوند و براي خودشان اسم و رسمي به هم ميزنند و گروهي هم به سرعت از چرخه رقابت حذف ميشوند.
روشن است كه در اين بازار پر هياهو و شلوغ شكم كه هيچ زماني هم تعطيلبردار نيست، مخاطبان نيز بسته به جيب و توان مالي و اقتصادي و البته ذائقهشان (taste)، جذب طيف خاصي از فرآوردههاي اين بازار رنگارنگ ميشوند. گروهي غذاهاي سنتي خرده فرهنگي را كه بدان تعلق دارند، برميگزينند، عدهاي به غذاهاي سنتي ملل ديگر روي ميآورند، برخي از غذاهاي مدرن استقبال ميكنند، شماري مشتري رستورانهاي گرانقيمت ميشوند و عدهاي از اغذيهفروشيهاي ارزانقيمت غذا ميگيرند؛ لاجرم هر انتخابي به دو عامل اقتصادي و فرهنگي مربوط ميشود. در نتيجه بيشمار اغذيه با روشهاي مختلف عرضه و تبليغات براي بيشمار مخاطب با توان اقتصادي و ذائقه و سليقه متفاوت گوناگون پديد ميآيد كه آنچه در ابتداي نوشته به نقل از يادداشت «دل آشوبه تيسترها» آمد، تنها يكي از روشها و شيوههاي آن است كه از قضا مخاطبان فراواني هم دارد و در نتيجه براي افراد بسياري نه تنها «دل آشوبه» ايجاد نميكند، بلكه خوشايند نيز هست كه اگر اين طور نبود، قطعا صاحبان اين كسب و كار نه آن غذاها را تهيه و نه از «چشنده»هاي مذكور دعوت ميكردند كه آن نمايشهاي مجازي را ترتيب دهند. البته ميتوان يك ذوق و سليقه را دوست نداشت و حتي ميتوان با اتكا به «گفتار» (discourse) پزشكي (دقيقا به معناي فوكويي آن) برخي خرده فرهنگها را طرد و نقد كرد، اما نميتوان انكار كرد كه مساله در نهايت نزاع گفتماني ميان چند خرده فرهنگ است كه هر يك ميكوشد ديگري را تخطئه كند وگرنه در اصل اينكه شكمچراني و پرخوري يكي از اقتضائات زندگي جديد شده و دلايل پديد آورنده آن چنانكه گفته شد، نميتوان ترديد كرد و دعوت به بازگشت به «آداب غذا خوردن در بسياري از كتابهاي قديمي» و تاكيد بر «زيبايي غذا و چيدمان سفره و هزاران نكته دلنشين از زمان تهيه تا صرف غذا» نتيجه محصلي در بر ندارد.