• ۱۴۰۳ شنبه ۲۶ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4581 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۱۹ بهمن

مغز استخوان

فيلمي كه گره‌هايش با گرهي ديگر بسته مي‌شود

سحر عصرآزاد

«مغز استخوان» دومين فيلم سينمايي حميدرضا قرباني پس از فيلم تحسين شده «خانه‌اي در خيابان چهل و يكم» است كه بر اساس فيلمنامه‌اي از علي زرنگار شكل گرفته است.

فيلمي كه يك موضوع پزشكي را محور كار خود قرار داده كه به جهت چالش‌برانگيزي مي‌تواند يك درام تاثيرگذار را شكل دهد. چالش اصلي قصه بر سر اجبار يك زوج براي رجوع به يكديگر به جهت امكاني است كه براي بهبود فرزند بيمارشان فراهم مي‌كند.

سريال «ديگري» ساخته مرجان اشرفي‌زاده يكي از نمونه‌هاي خوب رويكرد به اين موضوع است كه بر بستر درام ديگري ساخته و پرداخته شده است. اما اين‌بار قرار است موقعيت پدر و مادري كه در اين اجبار قرار مي‌گيرند، با پيچيدگي‌ها و گره‌هاي بيشتري مواجه باشد تا با درامي از جنس «چهارشنبه 19 ارديبهشت» مواجه باشيم كه نه تنها هيچ گرهي در طول فيلم باز نمي‌شد، بلكه با گرهي كورتر پيش رفته و در نهايت به بن‌بست ختم مي‌شد.

«مغز استخوان» داستان خود را با پيگيري كاراكتر مادر آغاز مي‌كند كه ازدواج مجدد كرده و حالا بايد به دنبال شوهر سابقش بربيايد تا از او كمك بگيرد. اين چالش بين زن و شوهر جديد با پرداخت كاراكتري مثبت و عاشق‌پيشه براي شوهر دوم، معطوف به كشمكش‌هاي زن با خودش شده بدون آنكه مخالفت شوهر در آن دخالت پررنگي داشته باشد.

به خوبي مشخص است كه نويسنده و فيلمساز خواسته‌اند قصه خود را از سمت شوهر سابق و گرفت و گيرهاي او در زندگي امروز پي بگيرند و به همين دليل هم او را در آستانه اعدام در زندان قرار داده‌اند تا گره‌اندازي برجسته‌تر و محكم‌تر شود.

در اين شرايط درام همچنان قابل پيگيري و تلاش زن براي ارتباط برقرار كردن با شوهر سابقش از پيچيدگي‌هاي قابل قبول و جذابي برخوردار است كه منجر به مواجهه او با برادر شوهر سابقش مي‌شود.

اما قصه وقتي از دست مي‌رود و هسته ملتهب خود را تحت تاثير گره‌اندازي‌هاي افراطي و ناكارآمد قرار مي‌دهد كه نويسنده آگاهي برادرشوهر از دروغين بودن جرم برادر محكوم به اعدامش را در كش و قوس همين پيگيري‌ها متوجه مي‌شود و تصميم مي‌گيرد ته و توي ماجرا را دربياورد.

از اينجاست كه خط مكملي براي بسط و گسترش داستان در سطحي ديگر طراحي شده؛ يعني تلاش يك برادر براي زنده ماندن برادر بزرگ‌ترش، نه تنها نمي‌تواند در راستاي تلاش‌هاي يك مادر براي زنده ماندن فرزندش قرار بگيرد، بلكه آن را لوث و كمرنگ مي‌كند. كاركرد اين خط داستاني را تنها مي‌توان در تعديل كاراكتر شوهر سابق و بسط چهره تخت او از بُعدي ديگر موثر دانست كه اگر اين گونه هم باشد، كمترين تاثيرش بايد باورپذيري كنش مرد در سكانس پاياني و رد پيشنهاد زن سابقش باشد. رفتاري كه هر چند تعيين‌كننده است، اما به هيچ‌وجه در اشل اين كاراكتر باورپذير نمي‌شود و تنها تبديل به كنشي تحميلي از سوي نويسنده مي‌شود كه براي رها كردن فينال قصه در بي‌سرانجامي و نامعلومي وارد كار كرده است.

نويد پورفرج پس از نقش‌آفريني تحسين‌برانگيزي كه در «مغزهاي كوچك زنگ‌زده» داشت، اين نويد را مي‌داد كه بتواند هواي تازه را به حضور بازيگران جوان در نقش‌هاي متفاوت بدهد، اما متاسفانه كيفيت حضور او در اين فيلم نتوانست انتظاري را كه از او مي‌رفت، برآورده كند كه بخشي از آن مي‌تواند به باورپذير نشدن موقعيت و كنش‌هاي كاراكتر او در فيلمنامه بازگردد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون