مهدي قوامي پور / نوشتن و گفتوگو در مورد شهيد مطهري سهل و ممتنع است. سهل از آن جهت كه نه تنها به آثار و احولات شخصي وي دسترسي داريم بلكه طي سه دهه اخير در ابعاد مختلف افكار و آراي وي تحقيقات مفصل و ارزشمندي صورت گرفته است. اما همين فراواني پژوهشها كار را ممتنع ميكند. به راستي آيا هنوز حرف نگفتهاي در مورد او مانده است؟ راه نرفتهاي كه پژوهشگري دلير بطلبد؟ براي فهم اين مطلب با آقاي دكتر سيد صادق حقيقت به گفتوگو نشستيم چرا كه ايشان با توجه به سوابق مطالعاتي و پژوهشي خود به عنوان عضو هيات علمي دانشگاه مفيد و صاحب بيش از دهها كتاب و مقاله در حوزه اسلام سياسي بيشك يكي از صاحبصلاحيتترين افراد در اين حوزه هستند. هدف اين گفتوگو تكرار مكررات نبود بلكه ارزيابياي كلي از افكار و آراي شهيد مطهري در آستانه سالروز شهادتش بود. اميد است اين گفتوگو براي علاقهمندان نكتههاي بديع و تازه داشته باشد.
در باب مشروعيت نظام سياسي از ديدگاه شهيد مطهري ديدگاههاي مختلف و گاه به ظاهر متعارضي مطرح ميشود. به نظر حضرتعالي ديدگاه شهيد مطهري در باب مشروعيت نظام سياسي چيست؟
در پاسخ به اين پرسش بايد گفت نسبت به مشروعيت نظام سياسي از ديدگاه شهيد مطهري آراي مختلفي وجود دارد. برخي نظريه نصب يا انتصاب و برخي ديگر نظريه انتخاب را به ايشان نسبت ميدهند. برخي نقل قولهايي كه در كتاب پيرامون انقلاب اسلامي آمده به نظريه نظارت نزديك است. بنابراين سه احتمال درخصوص نظريه مشروعيت نظام سياسي از ديدگاه شهيد مطهري وجود دارد. در سال 1327 كه آيتالله مطهري در درسهاي آيتالله بروجردي و امام خميني(ره) حاضر ميشدند، جرقه نظريه انتخاب در ذهن ايشان زده شد؛ به اين معنا كه ايشان شك كردند كه آيا ضرورت دارد فقيه منصوب از طرف خداوند باشد يا نه؟ تفاوت اصلي نظريه انتصاب با انتخاب در اين است كه بنابر نظريه نصب همه فقها از جانب خداوند منصوبند؛ اما اگر يكي از آنها تشكيل حكومت داد بر ديگر فقها است كه از وي تبعيت بكنند اما بنابر نظريه انتخاب، خداوند هيچ شخص خاصي را براي حكومت و ولايت سياسي نصب نكرده، بلكه صفاتي را براي حاكم مشخص كرده كه اجتهاد و اعلميت از جمله آن صفات هستند و مردم موظفند به كسي رجوع كنند كه داراي اين صفات باشد و او را انتخاب كنند. در آن سال كه جرقه نظريه انتخاب در ذهن شهيد مطهري زده شد، ظاهرا بر اساس ارشادات آيتالله بروجردي و امام خميني(ره)، ايشان از نظريه اول برميگردد يا لااقل اينكه از آن دفاع خاصي نميكند. اين مساله تا حدود سالهاي قبل و اوايل انقلاب كه به شهادت ايشان منجر شد تداوم داشت و در اين مدت، جملات زيادي از شهيد مطهري وجود دارد كه ناظر بر نظريه انتخاب است. در مجموع نقل قولهايي كه از آيتالله مطهري وجود دارد نظريه انتخاب را بهتر از نظريه انتصاب اثبات ميكند بنابراين در تحليل اين مساله كه آيتالله مطهري قايل به نظريه انتصاب يا انتخاب بودهاند بايد گفت در طول زمان نظريه ايشان به نظريه انتخاب نزديك شده است.
با توجه به نقش و جايگاه شهيدمطهري در انقلاب اسلامي و پيروزي گفتمان اسلام سياسي آيا اصولا چنين ديدگاهي در چارچوب گفتمان اسلام سياسي جا ميگيرد يا خير؟
در واقع در پاسخ به اين سوال ابتدا بايد اسلام سياسي را تعريف كنيم. اسلام سياسي صرف ارتباط اسلام با سياست يا ارتباط نهاد دين با نهاد سياست نيست؛ بلكه چيزي بيش از اين است و طبق تعريف عبارت است از گفتماني كه اعتقاد به ضرورت تشكيل حكومت بر اساس شريعت دارد. بنابراين، فقيهي ممكن است به ارتباط دين و سياست معتقد باشد ولي به اسلام سياسي
معتقد نباشد.
اسلام سياسي به اين معناست كه در دوران غيبت ضرورت دارد كه فقيه براي تشكيل حكومت به شكل فعال و نه به شكل انفعالي براي تشكيل حكومت قيام كند. بدون شك، نظريه ولايت فقيه امام خميني كه از دهه 1340 مطرح شد، نظريهاي است كه در مجموعه اسلام سياسي قرار دارد. اسلام سياسي دو شكل مختلف ميتواند داشته باشد: يك شكل راديكال و ديگري شكل ميانهرو و غيرخشن. آيتالله مطهري را ميتوان در شاخه گفتمان اسلام سياسي فقاهتي ميانه رو قرار داد چرا كه در عين حال كه به ضرورت تشكيل حكومت در عصر غيبت اعتقاد دارد ولي در كنار آن به حقوق بشر، آزادي و برابري و ضرورت گفتوگو اعتقاد دارد.
با توجه به غيريتسازي گفتمان اسلام سياسي با تجدد، آيا در خوانش شهيد مطهري بين دين و تجدد به راستي پيوندي ايجاد شده بود؟
اساسا گفتمان اسلام سياسي در مقابل تجدد قرار دارد يعني در غيريتسازي گفتمانها، گفتمان اسلام سياسي با تجدد غيريتسازي ميكند. اين مساله منافاتي با آن ندارد كه كسي اعتقاد داشته باشد كه برخي از دالهاي گفتمان تجدد قابل انتقال به گفتمان اسلام سياسي باشد. به عنوان مثال، مرحوم بازرگان را ميتوانيم در گفتمان اسلام سياسي غيرفقاهتي ميانه رو قرار بدهيم. همانطور كه ايشان معتقد بود دالهايي از گفتمان تجدد ميتواند در گفتمان اسلام سياسي نيز وجود داشته باشد. نزد شهيد مطهري نيز تجدد امر مهمي است و نميتوان نسبت به آن بيتفاوت بود. ايشان ميفرمايند حقي كه امثال لاك بر گردن ما دارند از حقي كه اديسون دارد كمتر نيست. لاك را ما وقتي ميتوانيم بشناسيم كه بدانيم بعد از هابز متفكر مهم قرارداد اجتماعي است وكسي است كه دموكراسيهاي جديد به خصوص در امريكا بر اساس نظريه او سامان يافته است. بنابراين، كشور بزرگي مانند امريكا مديون اين نظريه است. آيتالله مطهري ميگويند جان لاك كه نظريه قرارداد اجتماعي و بحث حقوق بشر را مطرح كرده بر گردن همه انسانها اعم از امريكاييها حق دارد و اين حق كمتر از حقي كه اديسون بر گردن ما دارد نيست. بنابراين، اساسا آن راهي كه مرحوم ناييني در مشروطه براي پذيرش پديدههاي مدرن و توجيه فقهي پديدههاي مدرن آغاز كرده بود، مرحوم مطهري ادامه داد. به بيان ديگر، گفتماني كه مرحوم ناييني و استاد مطهري در آن قرار دارند را ميتوان گفتمان نوانديشي ديني ناميد.
شما از گفتمان نوانديشي گفتيد. تفاوت گفتمان نوانديشي ديني با گفتمان روشنفكري ديني در چيست؟
سه تفاوت اساسي ميتوان بين اين دو گفتمان نام برد: تفاوت اول اين است كه عقل در گفتمان روشنفكري ديني، عقل متجددانه است و در گفتمان نوانديشي ديني، عقل نوانديشانه كه تا حد زيادي به متون ديني و منابع وحياني تقيد دارد. دوم اينكه فقه سياسي از ديدگاه روشنفكران ديني دانشي غيرمعتبر ولي از ديدگان نوانديشان ديني دانشي معتبر است. و سوم اينكه روشنفكري ديني سكولار است در حالي كه نوانديشي ديني با سكولاريزم مرزبندي دارد. بنابراين در مجموع ميتوان گفت كه چون آيتالله مطهري به فقه سياسي اعتقاد دارند و سكولار نيستند و عقل را صرفا عقل متجددانه نميدانند، در گفتمان نوانديشي ديني قرار ميگيرند و با سكولاريزم مرزبندي ميكنند.
شما فرموديد مطهري نسبت به حقوق بشر ديدگاه مثبتي دارد و جان لاك را انديشمند بزرگي ميداند تا جايي كه حقي را كه او بر گردن ما دارد هم رديف حق اديسون ميداند. حال با توجه به اين مطالب نظر ايشان درباره جهاد ابتدايي و بردگي چيست و آيا با آن مبنا همخواني دارد؟
در كتابي كه سالها قبل به نام كتاب جهاد از آيتالله مطهري چاپ شد، ايشان ميگويند توحيد يك حق است و چنين نتيجهگيري ميكنند كه جهاد ابتدايي از آن جهت قابليت توجيه دارد كه مسلمانها براي حق توحيد ميتوانند جهاد ابتدايي داشته باشند. يعني جهاد ابتدايي نوعي دفاع در ذات خود دارد. البته در اين كتاب بين جهاد ابتدايي در عصر حضور و عصر غيبت تفكيك نميكنند. اين مبنا در انديشه علامه طباطبايي نيز وجود دارد و ايشان نيز توحيد را يك حق ميدانند. اين مساله كه آيا اساسا توحيد يك حق است و جهاد ابتدايي با اين مبنا توجيه ميشود يا نه تا اندازهاي در كتاب جهاد شهيد مطهري داراي ايهام است؛ اما در كتابي كه جديدا به عنوان بردگي از ايشان چاپ شده تصريح ميكنند كه ما حقي به نام حق تعالي داريم و حق تعالي تقدم دارد نسبت به حق آزادي انسانها. بنابراين چون حق تعالي اولويت دارد نسبت به حق آزادي، مسلمانان ميتوانند آزادي ديگران را محدود كنند و با جهاد ابتدايي از آنها بخواهند به اسلام بگروند.
با توجه به توضيحاتي كه در باب موضوعات مختلف در انديشه شهيدمطهري ارايه كردهايد نظام مطلوب از ديدگاه ايشان چه نظامي است؟
در كتاب پيرامون انقلاب اسلامي شهيد مطهري تاكيد ميكنند كه نظام اسلامي نظامي سوسياليستي و ليبراليستي نيست؛ اما در عين حال در بين نظامهاي غربي نزديكترين نظام سياسي به نظام سياسي اسلامي سوسيال دموكراسي است. به بيان ديگر، سوسيال دموكراسي از ليبراليسم و ماركسيسم نسبت به اسلام نزديكتر است. در نظام سوسيال دموكراسي، سوسياليسم اقتصادي با دموكراسي سياسي جمع شده است. در ليبراليسم، دموكراسي با آزادي مالكيت جمع شده؛ در ماركسيسم برابريخواهي وجود دارد ولي همراه با محدود كردن آزاديها. سوسيال دموكراسي نظامي است كه هم از نظر اقتصادي چپ است و هم از نظر سياسي دموكرات. چپ بودن در سوسيال دموكراسي به اين معناست كه اعتقاد به زياد شدن فاصله طبقاتي ندارد. آماري وجود دارد كه در دهههاي قبل از قرن بيستم فاصله غني به فقير در جهان نسبت سه به يك بوده، اما اين فاصله در سال 2005 به 300 برابر رسيده است. يعني با وجود توسعه اقتصادي بزرگي كه در قرن بيستم و ابتداي قرن بيست و يكم رخ داده فاصله بين غني و فقير در جهان بيشتر شده است. نكته حايزاهميت اين است كه در همين سال نسبت بين پايينترين دهك و بالاترين دهك در كشور سوئد هنوز نسبت سه به يك است و اين نسبت تغيير نكرده است و اين بدين معني است كه در اين كشور فاصله طبقاتي فاحشي وجود ندارد. سوسياليسم اقتصادي در كشورهاي سوسيال دموكراتي مانند سوئد با سازو كارهايي مانند ماليات تصاعدي امكانپذير شده است. از نظر شهيد مطهري، اين نوع نظام مطلوب اسلام است، البته با قيد اضافهاي و آن قيد اضافه اين است كه احكام الزامي شرع نيز بايد در آن رعايت شود. شهيدمطهري در اين باب مثال ميزنند كه روزي حضرت علي(ع) از مسيري در حال عبور بودند كه به پيرمردي برخورد ميكنند كه در حال تكدي بوده. ايشان از وي ميپرسند چرا شغلي نداري؟ پيرمرد پاسخ ميدهد كه در جواني براي خانهها آبكشي ميكرده، اما الان ديگر توانايي اين كار را ندارد. حضرت علي(ع) فرمودند همراه من بيا و براي وي از بيتالمال مقرري قرار دادند و گفتند اين عادلانه و منصفانه نيست كه از افراد به وقت جواني كار بكشيم و به وقت پيري از آنها حمايت نكنيم. اين مساله چيزي است كه شايد امروزه ما بتوانيم از آن به عنوان دولت رفاهي ياد كنيم. سياست دولت رفاهي يعني سياستهايي كه از طبقات پايين جامعه با ساز و كارهايي نظير بيمه تامين اجتماعي و خدمات بهداشتي و بيمههاي بازنشستگي يا تعيين حداقل دستمزد براي كارگران و بيكاران حمايت ميكند.
با توجه به مطالبي كه فرموديد در مجموع ارزيابي شما درباره انديشه شهيد مطهري چيست؟
در پاسخ بايد گفت مباني انديشه سياسي شهيد مطهري چهار چيز است؛ اولا مباني قرآني و روايي يعني نصوص ديني؛ ثانيا تفسير سياسي و ثالثا فلسفه صدرايي و كلام سياسي و رابعا فلسفه غرب. البته بايد اضافه كرد كه فلسفه صدرايي مبناي فلسفه شهيد مطهري است و فلسفه ايشان فلسفه مبتني بر فلسفه متعاليه صدرايي است. اما شواهد چنداني از اين فلسفه در انديشه سياسي شهيد مطهري نميبينيم. در يك ارزيابي كلي در انديشههاي سياسي شهيدمطهري بايد به چهار مساله توجه كنيم: نكته اول اينكه آيا در انديشه سياسي شهيد مطهري نكات بديعي بوده يا نه. به نظر ميرسد كه دفاع شهيد مطهري از آزادي، برابري و تجددخواهي ايشان و جمع اين مسائل با مسائل ديني تا اندازهاي بديع است و نوآوريهايي دراين زمينه از ايشان ميتوان ديد و همانطور كه اشاره شد اين همان راهي است كه نوانديشان ديني به ويژه مرحوم ناييني و آخوند خراساني در صدر مشروطه شروع كردند. نكته دوم اهميت انديشه سياسي شهيد مطهري است كه به نظر ميرسد كه انديشه سياسي شهيد مطهري بسيار مهم بوده تا آن جا كه امام خميني(ره) همه آثار شهيد مطهري را تاييد كردند و از نظر جامعهشناسي سياسي و جامعهشناسي معرفت نيز ميتوان گفت انديشه سياسي شهيد مطهري تاثير زيادي در تحولات دهه 50 به ويژه در پيروزي انقلاب اسلامي داشته است. نكته سوم اين است كه آيا انديشه سياسي شهيد مطهري از جامعيت برخوردار بوده يا نه؟ در پاسخ به اين سوال بايد گفت كه ايشان شايد فرصت اين را پيدا نكردند كه به تمامي مسائل انديشه سياسي بپردازند. به عنوان مثال، ايشان به مساله جامعه مدني، مساله حاكميت، مساله الزام سياسي و مانند اينها به شكل كامل نپرداختند و شايد نقصي بر ايشان نباشد چون ايشان فيلسوف، متاله و متكلم بودهاند و به شكل حاشيهاي به مساله اسلام سياسي پرداختند. در نهايت ميتوان گفت كه ايشان فرصت پرداختن به همه موضوعات و مسائل در حوزه انديشه سياسي در اسلام را نيافتند و خانههاي پازل انديشه سياسي نزد ايشان كامل نشده است. استاد مطهري هرچند داراي انديشه سياسي فقهي و فلسفي بودند؛ اما نه فقيه سياسي تمام عيار تلقي ميشدند و نه فيلسوف سياسي به معناي كامل كلمه. نكته چهارم اين است كه در بين پارهاي از انديشههاي سياسي ايشان با بخشهاي ديگري از انديشههاي سياسي ايشان ناسازگاريهايي به نظر ميرسد. بهطور مثال اعتقاد به حق تعالي و اولويت آن نسبت به آزادي انسانها و اعتقاد به جهاد ابتدايي با اعتقاد به حقوق بشر و آزادي و تجدد خواهي و نوانديشي ديني چندان سازگار به نظر نميرسد. در مجموع در يك جمله ميتوان گفت كه انديشه سياسي ايشان از يك سو بديع و مهم و از سوي ديگر تا حدي نا جامع و از سوي ديگر در پارهاي موارد ناسازگار به نظر ميرسد. البته نبايد فراموش كرد كه استاد مطهري نوانديش و اصلاحگر ديني مهمي محسوب ميشوند و حق بزرگي بر گردن انقلاب اسلامي و تكتك ما دارند.
به نظر ميرسد پس از گذشت بيش از سه دهه از شهادت آيتالله مطهري با وجود توجه بسيار به آرا و نظرات ايشان در حوزههاي مختلف، بخشهاي مهمي از نظرات و تفكرات ايشان ناديده گرفته شده و در محاق فراموشي فرورفته است. به نظر شما چرا اين نكات به حاشيه رانده شده است؟
بر اساس نظريه گفتمان ميتوان به اين سوال پاسخ گفت. در هر دوره، گفتماني خاص مسلط ميشود و گفتمانهاي ديگر مغلوب آن ميشوند. چون نظريهها در خلأ زاده نميشوند، بايد به موقعيت زماني- مكاني آنها، به هنگام پيدايش و رشد و تحول آنها، توجه كرد. نظريهها در دل گفتمان خاص تعبير و تفسير ميشوند. به اينترتيب، بخشهايي از يك نظريه ممكن است برجسته يا به حاشيه رانده شود. در يك نظام گفتماني، روابط خاصي از دانش/ قدرت شكل ميگيرد؛ به شكلي كه نميتوان به يك نظريه صرفا به شكل تئوريك و متنگرايانه نگريست. خوانش يك نظريه تنها با توجه به رابطه تعاملي متن/ زمينه امكانپذير است. پس، در پاسخ به اين سوال كه چرا بخشهايي از يك نظريه در طول زمان به حاشيه ميرود، بايد به گفتمان مسلط و روابط دانش/ قدرت توجه كرد.
برش 1
مباني انديشه سياسي شهيد مطهري چهار چيز است؛ اولا مباني قرآني و روايي يعني نصوص ديني؛ ثانيا تفسير سياسي و ثالثا فلسفه صدرايي و كلام سياسي و رابعا فلسفه غرب البته، بايد اضافه كرد كه فلسفه صدرايي مبناي فلسفه شهيد مطهري است و فلسفه ايشان فلسفه مبتني بر فلسفه متعاليه صدرايي است. اما شواهد چنداني از اين فلسفه در انديشه سياسي شهيد مطهري نميبينيم.
برش 2
مطهري فرصت پرداختن به همه موضوعات و مسائل در حوزه انديشه سياسي در اسلام را نيافتند و خانههاي پازل انديشه سياسي نزد ايشان كامل نشده است. استاد مطهري هرچند داراي انديشه سياسي فقهي و فلسفي بودند؛ اما نه فقيه سياسي تمام عيار تلقي ميشدند و نه فيلسوف سياسي به معناي كامل كلمه. البته نبايد فراموش كرد كه استاد مطهري نوانديش و اصلاحگر ديني مهمي محسوب ميشوند و حق بزرگي بر گردن انقلاب اسلامي و تكتك ما دارند