نگاهي به نمايشگاه پلكان اودساي محمدي پيريايي در گالري دستان
چرخه: از معبد سرخ تا پلكان اودسا
راييكا خورشيديان
چيدمان مجسمههاي چوبي و سراميكي محمد پيريايي فضايي نئوگوتيك و معبدگونه را در فضاي سكولار نمايشگاهي بازسازي كرده است. اين فضاسازي درصدد برانگيختن رعب و حيرتي است كه به انسان امروزي كمتر دست ميدهد. رعبي كه پيشينيان ما را در معابد مخوف، مخروبه و دورافتاده در برميگرفت و دليل آن رازآميز بودن جهان پيشامدرن بود. اين نمايشگاه كه عنوان سكانس مشهور فيلم رزمناو پوتمكين را به عاريت گرفته، حاصل تجربه زيسته پيريايي در وضعيت متناقض كنوني است.
رزمناو پوتمكين: كشتار نسل آينده
در سال 1905 به هنگام فرمانروايي تزار نيكلاي دوم كارگران شورش كردند. به موجب اين طغيان بزرگ كارگري كشتار وحشيانهاي در بندرگاه اودسا در كشور امروزي اوكراين رخ داد كه كشتي جنگي پوتمكين نقشي اساسي در آن داشت. سرگئي آيزنشتاين بر اين اساس فيلمي ساخت به نام رزمناو پوتمكين كه يكي از مشهورترين سكانسهاي تاريخ سينما را در خود داشت. اين سكانس پلكان اودسا نام دارد. در اين سكانس مشهور، سربازان روس با صفي ماشينوار و منظم بر بالاي پلهها هستند و به مردم عادي اودسا كه در حال فرار به سمت پايين پلهها و دريا هستند، شليك ميكنند. ما شاهد زخمي شدن كودكي هستيم كه بر زمين ميافتد و زير هجوم مردمي قرار ميگيرد كه از ترس جان ميگريزند. مادر كودك كه تصور ميكند بايد ترحمي در سربازان باشد بر خلاف موج جمعيت به سمت بالاي پلكان ميرود و از سربازان درخواست كمك ميكند. سربازان پس از يك مكث كوتاه، از بالا دستور شليك ميگيرند و مادر عاجز و ناباور را ميكشند. چندي بعد، به مادر ديگري كه كودكي را در كالسكه حمل ميكند، شليك ميشود. مرگ مادر/خانه (نماد امنيت)، مكانيسم دومينوروارِ نابودي نسل آينده (چرخش چرخهاي كالسكه كودك) را به قعر پلكان اودسا رقم ميزند.
خطاي ديد در پلكان اودسا
پلكان اودسا، دروازهاي به سوي درياست با يك ساختار منحصربهفرد كه به خطاي ديد ميانجامد. اين خطاي ديد باعث ميشود هر يك از دو گروهي كه بالا يا پايين پلهها هستند، وجهي از پلهها را ميبيند كه آن ديگري «the Other»، ناتوان از ديدن آن است. در اين سكانس، سربازاني كه از بالا دستور ميگيرند در بالاي پلكان و روي به مردمي كه به پايين و به سمت دريا ميگريزند، آتش ميگشايند. در برابر اين منظر بالا به پايين، مردم و خاصه مادراني هستند كه از پايين به بالا، ناباورانه احتضار نسل آينده خويش را نظاره ميكنند. اين منظر پايين به بالا، هماني است كه بازديدكننده اين معبد-نمايشگاه هم در آن قرار دارد، منظري كه بازديدكننده تنها ميتواند ديواره عمودي محرابها را كه به يك نقطه ميانجامد، ببيند. پلكاني از محرابها كه يادآور جايگاه قدرت است. پلكاني كه از نظر نگارنده امتداد نمايشگاه پيشين هنرمند يعني معبد سرخ است.
فرآيند نا/ساختن (un/making) پلكان اودسا
به نظر ميرسد پيريايي به اين ترتيب آثار اين مجموعه را توليد كرده باشد: ابتدا به طرحهايي پرداخته كه ما در بخشي از نمايشگاه شاهد روند آنها هستيم. سپس، معبدها، منارهها و گنبدهاي مورد نظرش را ساخته است. در گام بعد، آنها را در كوره پخته تا بخشهايي از آنها بسوزد و دوده بگيرد. پس از پخت، خاكستر آنها را مانند يك باستانشناس زدوده است. يعني اين اشيا نيمسوخته و نيمهجان را از ميان خاكستر، به كمك قلممو بيرون كشيده است. او سپس تيشه برداشته و به اين منارهها و معابد نيمسوخته ضربه زده، تا سطحشان مخدوش و پر از خراشهاي عميق شود. پس از مرحله مخدوش كردن نوبت به چيدن اين شهر سوخته رسيده است. برخي از اين معابدوارانه بر زمين قرار گرفتهاند. يعني، منارهها و گنبدهايي كه هر يك پلكاني در خود دارند در تجمع وارانهشان پلكانهاي ديگري را ساختهاند. سازههايي كه يادآور هزارتوهاي غيرممكن و بينهايت موريس اشر هستند و اشاره به مفهوم دگرديسي، تبديل و تناسخ در زنجيرهاي بيانتها دارند. زنجيرهاي بيانتها كه هم به چرخ فلك در ادبيات طعنهاي دارد و هم به تعبيري دقيقتر در علوم اجتماعي به چرخه قدرت، ارجاع ميدهد. اين منارهها و گنبدهاي سوخته و زخمي دور تا دور نمايشگاه روي پايههايي كج و معوج و بدوي قرار گرفتهاند. چيدمان نمايشگاه در منتهياليه آن به اوج ميرسد؛ جايي كه ما شاهد عظيمترين پلكان اين مجموعه هستيم و از دهها محراب زغالشده ساخته شده است. پلكاني كه نه به سمت دروازهاي ميرود و نه دريايي، بلكه سياهي ديوار، پايان آن است. پلكاني كه هيبت معبدي خوفناك را با پلههاي نيمه فرو ريختهاش بازسازي ميكند. ساختني كه همزمان ناساختن را تداعي ميكند. اين چيدمان ما را با خود به اصفهان و تاريخ صفوي ميكشد؛ به داخل يك تالار موسيقي خاموش و متروك كه ديگر نه زمزمهسازي در آن هست، نه صراحي و جامي و البته نه شاه و درباري. بيننده وارد معبدي سياه ميشود كه كلاهخودهاي واژگون در آن از راز يك جنگ يا شورش و كشتار حين آن پرده برميدارد، اما تنها يك پرده و راز همچنان باقي است؛ مكاني به غارت رفته و سوخته كه مصداقهايي در زادگاه ما دارد. در نمايشگاه پلكان اودسا، با ارجاعهاي متعدد تاريخي و چندفرهنگي مواجهيم كه در فضايي نئوگوتيك تلاش در ايجاد فضايي خوفناك و رازآميز دارند. فضايي كه به بيان خود هنرمند بازگوكننده وضعيت ماست. وضعيتي كه شايد بتوان آن را در يك واژه متزلزل «precarious» خواند، يعني حركت رفتوبرگشت پاندولي بين اميد و ترس كه انتظاري طولاني را رقم ميزند.