در حاشيه دفاع از «در حاشيه»
دكتر سيدمحسن سادات اخوي*/ به عنوان وكيل دادگستري، از اينكه كانون وكلاي دادگستري در مقام اعتراض به سريال در حاشيه و تصويري كه از شخصيت وكيل در اين مجموعه به دست داده شده، برنيامده مسرور بودم و سعه صدر آنان را ميستودم تا اينكه ديدم اخيرا كانون وكلاي دادگستري مركز نيز براي اينكه از نظام پزشكي در صيانت از حقوق صاحبان حرف عقب نيفتد، رسما به صنف معترضين به اين سريال پيوسته است. هرچند پزشك و نظام پزشكي در دولت نيز پشتيباني دارد و وزير بهداشت مقدم بر نظام پزشكي در مقام حمايت از شأن حرفهاي پزشك برآمده، ولي خوشبختانه وكيل دادگستري و كانون وكلاي او در دولت، چنين پشتيباني ندارد. گويا در وزارت دادگستري كسي وكيل را در كنار دادرس به عنوان بال ديگر پرواز در دادرسي براي صعود به سمت قلههاي عدالت قضايي نپذيرفته است تا به حمايت ظاهري از او برخيزد! طي دو قسمت به تبيين موجبات تاسف خويش از اين اعتراض كه نه تنها به ماهيت مساله توجه نكرده بلكه به ظاهر آن نيز عنايت نداشته، تقديم ميدارم.
در قسمت سوم و فضولتا (به جهت عدم ارتباط ذاتي آن با حرفه خويش!) به دفاع از اين سريال در ارايه تصويري كه از مديريت حاكم بر مراكز درماني ارايه ميدهد، ميپردازم. به نظرم اين سريال به درستي و به طور طبيعي با اغراق (كه لازمه طنز است) نشان ميدهد كه پزشكان در محيطهاي درماني گاه نميتوانند مقيد به اصول حرفهاي (فني و اخلاقي) خويش بمانند زيرا انتظارات آنان كه صاحب ثروت و قدرتي هستند و تماميتخواه نيز ميباشند (با ادعاي اينكه همه مالكيت آن طبق اسناد و اختيارات آن طبق اساسنامه، كلهم اجمعين واس ماس) بر شؤون حرفهاي پزشك سايه افكنده و سيطره يافته است.
1- گاه وعظ و خطابه و نقل اصول اخلاقي و شوون حرفهاي و بيان انتظاراتي كه از صاحبان حرف در حوزههاي تخصصي اجتماعي ميرود، آنچنان كارا و سازنده نيست. در عوض ميتوان با ارايه الگويي مثبت و منفي از صاحبان فضايل و رذايل در قلمرو حرفهاي ضرورت امتثال و تقريب به الگوي مثبت و احتراز از مدل منفي را گوشزد كرد. بدون ترديد نميتوان در حوزه طنز با ارايه تصويري از چهره مثبت شغلي و ويژگيهاي اخلاقي و حرفهاي او به تبيين فضيلتها در اين قلمرو پرداخت. چنانچه قرار باشد زبان طنز بدين منظور به كار گرفته شود و انتقادگونه به اصول و قواعد حرفهاي از يك سو و ضرورتهاي واقعي و تحميلي بر قلمرو يك حرفه از سوي ديگر پرداخته شود، بديهي است كه بايد به تصوير چهرهاي پرداخت كه اصول و قواعد حرفهاي را ناديده ميگيرد و به ضرورتهايي كه زندگي اجتماعي يا محيط شغلي بر او تحميل ميكند، تن ميدهد. البته كه اين تصوير با اغراق خواهد بود اما چنان تند و زننده كه تشخص، رفتار و گفتار او به چنان نمادي تبديل ميشود كه هم شاغلين آن حرفه، تلاش ميكنند تا خود را از آن كاراكتر و اقوال و افعال او دور بدارند و هم استفادهكنندگان از اين خدمات حرفهاي قادر ميشوند تا سره را از ناسره تشخيص دهند:تصوير منفي از شخصيت به كار گرفته شده در نقش وكيل، كه اصول و موازين حرفهاي و علمي را زير پا ميگذارد و به تعاملات مرسوم براي حل مشكلات ديگران و ساختن كلاهي از اين نمد براي خود، تن ميدهد چنان تاثيرگذار و بارز است كه يك وكيل در هر قول و فعل خويش، ناخودآگاه متوجه تقريب خود به شخصيت منفي- كه در سريال طنز تصوير شده- ميشود و خودآگاه تلاش ميكند تا از آن كاراكتر فاصله بگيرد. اگر در تبيين رفتار غيرهحرفهاي وكيل، زباني برا و تيز (كه گاه بوي توهين به آن شغل و شاغل به مشام ميرسد) به كار گرفته ميشود براي تامين چنين تاثيري است. (قرار است زبان طنز، اوقع فيالنفوس باشد!)چه خوب است وكلاي محترم به اصول علمي و موازين حرفهاي خويش وفادار بمانند و از آنچه متاسفانه تعاملات موجود در محيطهاي شغلي بر آن تحميل ميكند، احتراز كنند و در آنات فعاليت شغلي خويش، اهتمام به فاصله گرفتن از كاراكتر منفي وكيل معهود را سرلوحه كار خويش قرار دهند.از سوي ديگر متاسفانه در عمل براي موكلين، يعني كساني كه از خدمات حرفهاي وكيل بهرهمند ميشوند نيز اين شائبه ايجاد شده است كه گويا وكيل برتر، وكيلي است كه با زبان بازي و پيچاندن مطالب و مسائل و برقراري ارتباط با اشخاص مرتبط و غيرمرتبط سعي در انجام مانور متقلبانه و تحصيل نفع به ظاهر براي موكل و به واقع براي خويش دارد. بديهي است كه به تدريج انتظارات بهرهمند شوندگان از خدمات شغلي ميتواند بر شئول حرفهاي غلبه يابد و وكيل را كه سعي در تامين نظر و منافع موكل خويش دارد به وادي خطرناك عوامگرايي و جلبنظر عامه موكلين بكشاند. اين نكته را استاد ما (دكتر دروديان) در 30 سال پيش با عنوان «خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو» گوشزد ميكرد.ميتوان به وكيل توصيه كرد كه به اصول و شؤون حرفهاي پايبند باشد و مقهور خواسته نامعقول و نامتعارف موكلين نشود اما ميتوان از جنبه سلبي قضيه نيز بهره جست و به عامه مردم كه به وكيل مراجعه ميكنند، گوشزد كرد كه وكيل منفي كيست و داراي چه ويژگيهايي است و چگونه بايد از افتادن در دام او اجتناب كرد. زبان طنز از اين قدرت برخوردار است تا از وكيل غيرمحترم و غيرقابل اعتماد كه شؤون شغل شريف وكالت (به اظهار رياست محترم كانون) را پاس نميدارد، چنان تصويري بسازد كه در اعماق ذهن موكلين احتمالي نفوذ كند و بتوانند با ملاحظه رفتار و گفتار يك وكيل، به تشخص حرفهاي او پي ببرند و به شناخت شخصيت وكيلي برسند كه اندك قرابتي با آن تصوير منفي دارد. از او احتراز كنند و بازار چنين وكيل و وكالتي را كساد بل تعطيل كنند، انشاءالله!!
2- اما صرفنظر از نكته تقريبا بديهي فوق! نكتهاي كه از ذهن دور مانده (وگرنه به نگارش چنين نامهاي منتهي نميشد) اين است كه تهيهكنندگان اين سريال در يك سكانس، بيننده را به اين نكته تذكر دادند كه اين شخص، وكيل حرفهاي نيست بلكه- با استفاده از ادبيات برخي روزي نامهنويسان خاص- وكيلنماست!در يك صحنه، دكتر كاشف پس از ديالوگي از سوي وكيل (با لحني خاص كه حكايت از پيچيدگي ظاهري و در لفافه بودن دارد ولي در واقع بيمحتوا و بيمبنا بودن سخنان چنين وكيلي را به ذهن مخاطب ميكوبد) ميپرسد مگر تو درس وكالت نخواندهاي و او ميگويد خير، من امور را با تعامل و از طرق ديگر حل ميكنم (نقل به مضمون) براي من كه صحنه، صحنه فيلم را همانند بسياري از مخاطبان و بينندگان سريال، خود دنبال و مشاهده ميكند و بنا بر «مانقل» داوري نميكند، اولين خطور ذهني، تمجيد از سازندگان اين مجموعه و شخص مهران مديري بود كه چگونه با يك سكانس و در يك لحظه، همه آنچه را كه بايد به مخاطب ابلاغ كرد به او ميرساند كه اين گونه رفتار و گفتار و برخورداري از چنين شخصيتي، اقتضاي وكالت و مناسب وكيل نيست بلكه آن كه خود را متقلبانه، وكيل جلوه داده است، چنين ميكند و اين، نه از شؤون وكالت، كه از رموز قالب كردن خود به جاي وكيل است. به قول آن مجري رانده شده و مجددا خوانده شده تلويزيون: حبذا به اين طنازي!!
3- در مورد مسائل حرفهاي پزشكي نيز از آنجا كه اينجانب قريب به پنج سال است كه در حوزه حقوق پزشكي فعاليت داشته و در مجامع مختلف علمي (دانشگاهي) و فني (بيمارستاني) حضور يافتهام با اطلاعات محدود، اظهار ميدارم كه گاه ملاحظه ميشود پزشك و تيم پزشكي محكوم به قواعد و اصول حاكم بر حرفه خويش نيستند كه بابت پاسداشت آن سوگند ياد كردهاند، بلكه گاه (و البته گاه!) محكوم به رعايت دستورات و تامين خواست كساني هستند كه يا قدرتي دارند (كه نماد ظاهري آن، عمو صولت است) و يا ثروتي به ميان آوردهاند (كه نماد ظاهري آن، آقاي زهتاب است) و اكنون طلبكارانه، مدام انتظارات خود را به رخ ميكشند و تامين آن را مطالبه ميكنند.به نظرم علاوه بر اين كه ميتوان تصوير گزنده يك پزشك يا محيط درماني نامطلوب را به شرح پيشگفته در نظر گرفت كه به زبان طنز بيان ميشود تا با معيار قرار دادن آن به پالايش و طرد اجتماعي و حرفهاي پزشكان نامطلوب پرداخت و از حقوق آنان كه پاسدار حيثيت پزشكي و برانگيزاننده احترام آحاد جامعه به صاحبان اين حرف هستند (موضوع ماده 2 قانون منسوخ نظام پزشكي مصوب 1343) دفاع كرد، ميتوان اين سريال را به زباني دفاع از پزشكان و ساير عوامل تيم درمان دانست كه مقهور و محكوم به اشتغال و ارايه خدمات حرفهاي خود در چنين محيط و تحت چنين شرايطي هستند... شايد به جاي انتقاد از سريال و دفاع از كيان خود (توسط كانون وكلا و نظام پزشكي) بتوان با سعه صدر به تفسيري مناسب از پيامهاي سريال روي آورد و گاه آن را مصادره به مطلوب كرد.
٭استاد دانشگاه