درباره شميم بهار و تاثيرش بر فضاي نقد هنري
نامي در قواره ادبيات انتقادي
سام گيوراد
بحثم را با سكانس افتتاحيه فيلم «آگرانديسمان» آنتونيوني كه اتفاقا نقد بسيار درخشاني هم شميم بهار دربارهاش نوشته است ميخواهم شروع كنم. جايي كه توپ به سمت چپ و به سمت راست حركت ميكند و بعد مردد ميماند و اصطلاحا «نت» ميشود و دوربين در اين صحنه مكثي دارد بر روي توپ. من شميم بهار را اينگونه ميبينم كه در نهايت توپ و كفه سنگين ميافتد روي زمين نقد. نقد سينمايي كه بعدا به نظرم نقد ادبي ما و نقد رمان ما بخصوص، بعدها متاثر بود از نقد سينمايي كه شميم بهار نوشت و اتفاقا چگونه ديدن را بسياري از ناقدين غير سينمايي ما حتي منتقدين تئاتر ما از او آموختند. برخي اوقات به اين فكر ميكنم كه روي نقد معماري ما هم شميم بهار تاثير گذاشته است. نثر بهار براي من نثر خاصي محسوب نميشود، بعضي جاها نثرش را دوست دارم و بعضي از جاها نثر، نثر خاصي نيست. اما آن چيزي كه مهم است در داستانهاي بهار و نقدش، نحوه ديدن او است و چگونه ديدنش و آنجاست كه به نظرم بسيار كاركشتهتر و خبرهتر از نويسندگاني است كه واقعا نثر مسجع و زيبايي دارند و در اين زمينه چيره دست هستند اما ديدنشان به خوبي شميم بهار نيست. درباره كاراكتر و شخصيت شميم بهاراجازه بدهيد گريزي هم به فيلم سامورايي بزنم كه نقد اين فيلم هم يكي از بهترين آثار چاپ شده بهار است و پرداخت وي پيرامون شخصيت جف كاستلو كه بهار معتقد است با خواست خود كارگردان است كه ما هيچ چيز از شخصيت كاستلو ندانيم و به نوعي در سايه بماند اين شخصيت. دقت شميم بهار است كه براي من كه فيلم سامورايي را خيلي دوست دارم مشخص ميشود كه جف كاستلو (آلن دلون) ساعتش را به روي مچ دست راستش ميبندد. خوب اين رفتار در دهههاي 70-60 و يا 80 ميلادي امر متداولي محسوب نميشد. شميم بهار براي من هميشه تداعيگر سالينجر است و يك آن در ذهنم اين گذشت كه علاقهاش به جف كاستلو با اينكه فيلم سامورايي را درخشان نميداند اما قابل قبول ميخواند، تمركز خودش را ميگذارد روي تيپولوژي و نحوه عملكرد جف كاستلو. احساس ميكنم خود شميم بهار در همان خانه خيابان دربند كه من دربارهاش اينگونه تصور ميكنم كه چون خانه سالينجر ديوارهاي بلندي دارد كاراكتري را براي خودش درست كرده و اين انزوا گاهي اوقات ممكن است ربطي به جريانهاي اجتماعي بعد از انقلاب هم نداشته باشد. احساس من اين است كه اين امر امري خودخواسته بوده و اين تنهايي كاملا تاثير دارد بر نگرشش بر دنيا چه در داستانهايش و چه در نقدهاي ادبي و نقدهاي سينمايياش. نقد سينما در ايران بعد از شميم بهار شكلي آبرومند به خود ميگيرد چون قبل از بهار نقد جدي سينمايي وجود نداشته است. اعتقاد من اين است كه ناقدين تئاتر، سينما، ادبيات داستاني و حتي معماري، چه به صورت مستقيم و چه غيرمستقيم متاثر از نگرش و نحوه ديدن شميم بهار هستند. شعر را مطمئن نيستم.