شكم سفره فرهنگ
غلامرضا طريقي
حالا كه چند روزي است دلار و سكه و خودرو دارند دوباره گرانتر ميشوند، همهمان داريم احساس خطر ميكنيم و حق هم داريم. چرا؟ چون خود ما هم ازجمله كساني هستيم كه سفره كوچكمان روزبهروز دارد كوچكتر و كوچكتر ميشود. هي مجبوريم بخشي از ملزومات سفره را حذف كنيم كه جيبمان با سفرهمان همسان شود. اين اتفاق جاي نگراني دارد و بسيار هم دارد. اغلب ما از فكر اينكه امسال صاحبخانه چه كرايهاي براي خانه طلب خواهد كرد يا اينكه داروي ضروريمان فردا و پسفردا هم پيدا خواهد شد يا نه، خواب نداريم، اما خبر نداريم كه سفره آخرين سنگري است كه دارد از بين ميرود.
كاملا طبيعي است كه يك نفر يا يك خانواده وقتي مجبور ميشود مخارجش را كمتر كند در انتهاي همه تصميمهايش سراغ سفره برود. كاملا طبيعي است كه يك فرد اول روزنامه خريدن را از فهرست خريدهاي زندگياش حذف كند. بعد كتاب را و بعد برود سراغ ورزش و درمان و خورد و خوراك. حالا كه پاي خورد و خوراك به ميان آمده خيليها نگران شدهاند كه چه اتفاقي دارد ميافتد در حالي كه اين نگراني از چند سال پيش بايد شروع ميشد. از زماني كه روزنامهها و مجلهها از رونق افتادند و تعطيل شدند و تيراژ كتابها به پانصد جلد و سيصد جلد و صد جلد رسيد.
قبول دارم كه معيشت از فرهنگ واجبتر است اما اين را هم نميتوانم فراموش كنم كه بدون فرهنگ معيشت هيچگاه نميتواند آنچنان كه بايد تكميل شود يا راضيكننده باشد. براي درك اين موضوع كافي است به همين صفحههاي عمومي مجازي سري بزنيد؛ همين صفحههايي كه از صبح تا شب يا دارند غر سياسي ميزنند يا واقعا دغدغهاي اقتصادي و سياسي دارند. همين الان به اين صفحات سر بزنيد و ميزان هتاكيهاي مردم را در زير همان نوشتهها دقيق بخوانيد تا متوجه شويد كه چه بلايي دارد سرمان ميآيد.
اينكه قشر عظيمي از جامعه حيران و عصبي به دنياي مجازي پناه بردهاند تا زهر عمرشان را بگيرند و اينكه همانها پرخاشگرترين كاربران مجازي هستند طرفي ديگر. يعني ما هر چه در زندگي عادي جرات داد زدن نداريم آنجا بر سر همديگر داد ميزنيم. چهره واقعيمان را نشان ميدهيم و اسفناك اين است كه به اندازه نشان دادن همان بيفرهنگي هم امكانات لازم را نداريم، بههمين دليل فحشهايي هم كه به همديگر ميدهيم پر از غلط املايي است. اين نسل كه چنين داد ميزند و مينويسد همان نسلي است كه از وقتي سفره فرهنگ كوچك شد رشد كرده و وارد جامعه شده است. همين.