نگاهي به جهان شعري نصرت رحماني با درنگي بر كتاب «شمشير معشوقه قلم»
شعر در برابر علم، شهود در برابر عقل
سعيد اسكندري
شمشير معشوقه قلم شعرواره بلندي است از نصرت رحماني در وزن و بيوزني كه يك شبه سروده شده است و بخشي از انديشههاي نصرت را بيان ميكند. نصرت رحماني در شمشير معشوقه قلم، قلم و شمشير را در خدمت هم ميبيند و هر دو را در خدمت ظلم و ستم تاريخي كه بشر به بشر روا داشته است. در واقع نصرت، شمشير را در خدمت تفكر خشونتمحور و قدرتطلب آدمي و معشوقه آن ميبيند.
به شكل كليتر اگر نگاه كنيم اين منظومه در واقع نقد تاريخ فلسفه غرب است. نقد منطقي كه اصولش پايه اين فلسفه است. از منطق ارسطويي تا منطق راسلي و حتي منطق ديالكتيك و در همين مسير نقد فلسفه سياسي غرب مثل آنچه درباره هابز از اصحاب قرارداد اجتماعي ميگويد و جمله مشهورش كه «انسان گرگ انسان است» يا آنچه در باب ماكياول و رساله شهريار او به طعنه مينويسد.
نقد علم غرب مدرن است به عنوان نمونه توجه كنيد به آنچه در باب گاليله و نيوتن به طنز ميگويد.نقد علوم انساني و جامعهشناسي مدرن با اشاره به آگوست كنت و اومانيسم يا مالتوس و نظريه جمعيتشناسياش و... و نقد عواقب سياسي و اجتماعي و تاريخي آنها با اشاره به كاخ سفيد و كاخ كرملين و ناپلئون و... و گاه گريزي به شرق هم ميزند با اشاره به شاه سلطان حسين يا ياساي چنگيز.تاريخ فلسفه غرب را غايتگرا و عقلگرا دانسته است. غايت شناخت يا غايتگرايي Teleology عقيدهاي است كه تمام عالم را در روابط بين غايت و وسيله خلاصه ميكند.غايتشناسي در واقع هدف معيني قائل بودن براي جهان و طبيعت و انسان و زندگي اوست.افلاطون، ارسطو، كانت و هگل از فيلسوفاني بودند كه گونهاي غايت براي طبيعت قائل بودند در حالي كه فيلسوفاني چون اسپينوزا و نيچه چنين باوري نداشتند. زندگي عقلاني يك انسان در اين انديشه ماكتي با مقياس كوچك از عقلانيت عيني جهان است و بايد با آن هماهنگ باشد.البته چنانكه اشاره شد، برخي فلاسفه غرب مانند اسپينوزا يا نيچه با اين غايتگرايي مخالفند. اسپينوزا معتقد است در خداوند كه جوهر هستي است همانطور كه نياز نيست، غايت هم معني ندارد اين انسان است كه نيازمندي و غايتگرايي خود را به خدايي كه در ذهن دارد، تحميل ميكند.نيچه در واپسين نوشتههايش به بيمعنايي و بيهدفي ميرا بودن دنيا و هستي معتقد است. او وجود غايت، هدف و پيشرفت به معني هگلي در جهان را رد ميكند.
يا ايزيا برلين در قرن بيستم كه با ديدگاهي كثرتگرا ضد مطلق بودن ارزشها و غايتگرايي بود يا پستمدرنيستها كه بر خلاف مدرنيستها در نقد ايده پيشرفت و غايتگرايي ميكوشند يا فيلسوف بزرگي چون پوپر و... .
عقلگرايي Rationalism يا خردگرايي نيز گرايشي است مبني بر اينكه عقل بر همه چيز برتري دارد و بايد بر اساس آن منافع را به حداكثر و هزينهها را به حداقل رساند(عليزاده،۱۳۹۱:۴۶۱). عقلگرايي از ويژگيهاي سنت فلسفي غرب است. به نظر عمده فلاسفه غرب، جهان كليتي عقلاني است و بايد گفت، فلاسفه غرب از افلاطون تا ماركس، تاريخ را نيز كليتي عقلاني دانستهاند(بشيريه،۱۳۷۸:۱۰۲). سراسر تاريخ فلسفه، بحث و بررسي مساله عقل و تجربه است. خصوصيت بارز مذهب اصالت عقل در اين است كه صاحبان اين مذهب قائلند به اينكه انسان علاوه بر قواي حسي كه مانند حيوانات ديگر دارد داراي قوهاي مخصوص به خويش است به نام عقل كه كار شناسايي را نيز بر عهده دارد. اصالت عقل به معناي باور به عقل به عنوان تنها منبع معتبر شناخت است. آنچه عقلگرايي را بيشتر مهم ميكند، مساله خرد دكارتي و پس از آن است كه عقل مدرن را با جدايي سوژه و ابژه به وجود ميآورد.از مخالفان مهم عقلگرايي مدرن و عقلگرايي تاريخي فلسفه غربي هم نيچه است. نقد عقلگرايي نزد نيچه، خود به دو بخش نقد تاريخ عقلگرايي كه نيچه تحت عنوان آپولونگرايي از آن ياد ميكند و با مفهوم ديونيزوس به جنگ عقلگرايي غربي ميرود و بخش دوم نقد سوژه مدرن كه نيچه با مفهوم اراده معطوف به قدرت به نقد و تخريب آن ميپردازد و همچنين پست مدرنها و... تقسيم ميشود.در شمشير معشوقه قلم اما نصرت تنها به نقد عقلگرايي و غايتگرايي نميرود او اگرچه شناختي سطحي از تاريخ فلسفه و انديشههاي فلسفي دارد به جنگ كل فلسفه چه عقلگرا، چه ضد عقلگرا، چه غايتگرا و چه ضد غايتگرا ميرود. آنجا كه نيچه را هم كنار ميگذارد و توجهي كه پاسكال به دل نشان داده را هم به طنز ميگيرد و همه را مردود ميشمارد و ميگويد بايد به بيدليلي و يكبارگي و آني بودن شعر رسيد و چنگ در آن زد و در دامان شاعران اگرچه پوست و استخواني باشد.
در واقع هنر را در برابر علم و شهود را در برابر عقل ميگذارد و خود به هنر و كشف شهودي معتقد است.*
*در نوشتن بخشهايي از اين يادداشت از كتابهاي تاريخ فلسفه و تاريخ فلسفه سياسي و... بهره بردهام. البته بيشتر با مراجعه به حافظه و نه اصل كتابها.