ازترس است كه بايد بترسيم
پس بيهوده نيست كه ما چنين از شيوع بيماري ميترسيم؛ از آلودگي و تسخير. اين ميان هر همسايهاي براي ما يك تهديد بالقوه است. هر كس كه به ما نزديك ميشود ممكن است در بطن خويش بذر مرگ را پرورانده باشد. درنتيجه ما فاصله ميگيريم، هر كس از ديگري دور ميشود. برخلاف نگاه لويناس، فيلسوف فرانسوي، ديگري حالا مقدس نيست، تهديد است. ميتواند ما را آلوده كند، ممكن است ما را بكشد و احتمال دارد طرد و شرم را از پي بياورد. پس دور ميشويم، با ديگران به دلايل كاملا درست بهداشتي دست نميدهيم، به نشانه دوستي و محبت آغوش نميگشاييم و اعتماد نميكنيم. تسخيرشدگان بينشانهاند. ويروس كرونا دوره نهفتهاي حدود دو هفته دارد كه طي آن دوران بيمار بودن فرد آشكار نيست. هر كسي ميتواند حامل نفرين و ناقل ويروس باشد. هر انساني حالا خطري بالقوه است. اعتماد كردن و نزديك شدن، ممكن است مرگ را احضار كند. ما اين درد را نميخواهيم، پس در به روي ديگري ميبنديم و به انزوا پناه ميبريم.
انزوا در كوتاهمدت آسودهخاطرمان ميسازد اما اندكي بعد خود باعث اضطراب و پريشاني است. از ترس تنها ماندن و طرد شدن، تنها و منزوي شدهايم و در هراس از مرگ با كاستن از ارتباطات انساني خويش، دور از همدلي با ديگران و ترسان از آلوده شدن از آتش مقدس زندگي جدا افتادهايم. اينجاست كه آن فيلم كوتاه ووهان معنايي واقعي مييابد. آن آدمهاي ايستاده در پشت پنجره كه به بانگ بلند يكديگر را به تاب آوردن و طاقت داشتن فراميخوانند، اميد ميدهند و همراهي ميكنند؛ مشغول پل زدن بر شكاف انزوا هستند؛ در تلاش براي بازسازي اعتماد، دوست گرفتن همسايه و دل دادن به زندگي. آنچه از مبتلا شدن به كرونا ترسناكتر است، دور شدن ما است از هم، اعتماد نكردن به ديگري و ترسيدن از او. در جامعهاي كه زخم گسستهاي متوالي را در اين ايام بر چهره دارد، چنين ترسي ممكن است پيوندهاي اجتماعي ما را در حدي تضعيف سازد كه پس از پايان بيماري نيز به آساني مرمت روابط انساني خدشهدار شده، ممكن نباشد. آن ويروس كذايي، دشمن نامريي مشتركي است كه ميشود برابرش متحد ماند، به واسطهاش همدل شد و از فرصت شبكههاي اجتماعي و امكانات ارتباطي بهره برد تا به عزيزان دور و نزديك ياداوري كرد دوستشان داريم، كنارشان هستيم و مهمتر از همه آنها را در ترس رها نميكنيم و تنها نميگذاريم زيرا در اين احوال «تنها چيزي كه بايد واقعا از آن بترسيم، خود ترس است.»