آينه شكستها و اميدها
علي دهباشي
من بارها درباره شخصيت و هنر استاد ابتهاج گفتهام كه او درست مانند حافظ، زبان گوياي عصر خويش است؛ زباني بهشدت موثر و گويا كه هيچگاه از جهان مردم خود فاصله نگرفته است. شعرهاي اجتماعي سايه نشان ميدهد كه عكسالعمل او در برابر آنچه سرنوشت يك ملت را رقم ميزند، عكسالعملي همراهانه و همدلانه است. به گمان من نكته اصلي كه باعث ظهور پديدهاي به نام «ه.الف.سايه» شده است، نشان دادن آلام و عمق روح و روان مردمي است كه او در گذرگاههاي مختلف روايتشان كرده است.
پيوند زبان حماسي و نگاه تغزلي به موضوعات مختلف سبب شده كه سايه با مطالعه دقيق نسلهاي مختلف شعري پيش از خود به مرتبهاي دست پيدا كند كه كمتر شاعري شانس رسيدن به آن را دارد. سخن ابتهاج آنقدر عميق است كه گويي خبر از كل راز و رمز ادبيات فارسي ميدهد. زباني كه چنان با موسيقي عجين است كه دو هنر را به شكلي موازي چنان به هم پيوند ميزند كه حيرتانگيز است. به تعبير بهتر ميتوان گفت كه شعر ابتهاج شعر زندگي است چون هم آينه شكستها و ناكاميها و هم منعكسكننده شاديها و اميدواريهاي زندگي نسلي است كه او در ميانشان باليده و اوج گرفته است. سايه شاعر توانمندي است كه كلمه در دست او مانند موم عمل ميكند و به حربهاي تبديل ميشود كه گويي بر جبين هستي حك شده است. به راحتي ميتوان ادعا كرد كه سايه، حلقه تكميلكننده سخنهايي است كه از قلم پيشينيان ادبي ما افتاده است. شاعري كه ميتوان او را ادامهدهنده خلف مكتبهاي شعري پيش از اين معرفي كرد. دانش ادبي شاعر بزرگ ما در كنار فروتني و همگامي با افت و خيزهاي جامعه حالا ديگر از او اسطورهاي ساخته كه تا ابد بر گردن فارسيزبانان حق دارد و ميراثي كه از خود به جاي گذاشته تا آيندههاي بسيار دور، جانهاي تشنه را سيراب خواهد كرد. من اميدوارم كه سايه سايه همچنان بر سر ما استوار باشد و اميدوارم تا دير نشده قدرش دانسته شود و جوانان از خرمن دانستههاي بزرگش بيشتر نفع ببرند.