فقط فرشتهها بال دارند
جواد طوسي
ديروز كه خبر تلخ درگذشت سيامك شايقي عزيز را در چند گروه سينمايي و فرهنگي در واتساپ مشاهده كردم، باخودم گفتم در اين دوران تبعيد ناخواسته و عدم برگزاري مراسم متعارف، غريبانه رفتن هم حكايتي است... ترجيح دادم از اين افكار پريشان بيرون بيايم و ياد سيامك را با دوران كوتاهي كه در نيمه اول دهه ۶۰ در «مجله فيلم» كار ميكرد زنده كنم. حضور هراز گاهم براي ارايه نقد و يادداشت به احمد اميني و هوشنگ گلمكاني، توام بود با سلامعليك و ديداري با سيامك و بحث در مورد بعضي فيلمها. زياد اهل روده درازي نبود و مختصر و مفيد نظرش را بدون محافظهكاري ابراز ميكرد. در كش و قوس همين صحبتها فهميدم در كنار علاقه به هوارد هاكس و جان فورد و هيچكاك و ژان رنوار، به سينماي اوزو به ويژه فيلم «داستان توكيو» هم تعلق خاطر دارد و نشانههايش را در اولين فيلم بلندش «جهيزيه براي رباب» كه قصه پروپيماني نداشت و بيشتر به روزمرگي آدمها ميپرداخت، شاهد بودم. اولينبار كه صدايش را شنيدم ناخودآگاه ياد صداي خسروشاهي و دوبله آلن دلون افتادم. شايد اين تشابه ضمني، تلقي شخصي من بود. اما نوع سيگار كشيدنش، اين تصوير ذهني را پررنگتر ميكرد. يادم ميآيد هنگام نمايش عمومي فيلم «كمالالملك» علي حاتمي در بهمن سال ۶۳ بحث زيادي در تحريريه مجله ميان موافقان و مخالفان فيلم و سينماي حاتمي صورت گرفته بود. سيامك كه جزو مخالفين فيلم بود، همزمان با صفحهبندي نقدش راجع به فيلم و بدون آنكه زياد وارد بحث با بقيه شود، پكي به سيگارش زد و تلگرافي گفت: «من مخالفخونيهامو توي مطلبم آوردم، بعدا بخونيد» از همان زمان مشخص بود كه نقدنويسي براي سيامك يك هدف غايي و تثبيت شده نيست و به افقهاي ديگري ميانديشد و با اعتماد به نفسي كه داشت، مسير تجربهاندوزي را يك به يك و در فواصل كوتاه طي كرد. مثلا دوران دستيار كارگردانياش زياد به طول نينجاميد. هنگامي كه دوستم محمد علي سجادي داشت فيلم «جدال» را در يك خانه قديمي در كوچهپسكوچههاي خيابان شاپور تهران ميساخت، چند بار سر صحنه رفتم. شاهد بودم كه سيامك به عنوان دستيار اول كارگردان، همواره در سكوت و با جديت كارش را به خوبي انجام ميداد. در ادامه، سيامك به خواسته اصلياش رسيد و به صورت حرفهاي وارد حوزه كارگرداني در سينما شد. او همين خصلت محجوب و مهربان و بيحاشيه را در طول دوران فيلمسازياش حفظ كرد و همواره به نوع خاصي از فيلمسازي كه با بودجه اندك با اتكاي به مضامين ملودرام خانوادگي شكل ميگرفت، گرايش داشت. خودم شخصا فيلمهاي «جهيزيه براي رباب»، «در كمال خونسردي» و «خواب زمستاني»اش را آثاري ديدنيتر و قابل اعتناتر نسبت به بقيه كارهايش ميدانم. آخرين بار چند ماه پيش سيامك را در پيادهرو خيابان سهروردي ديدم. اينبار عينك دودياش را به چشم نداشت وآن لبخند هميشگي كه بر چهرهاش ديده ميشد، كمرنگتر شده بود. يك احوالپرسي كوتاه و انگار دلش نميخواست زياد با او گرم بگيرم و از وضعيت بيمارياش جويا شوم. حالا هم در اين اوقات ناخوش و سرشار از غربت و جداافتادگي، دلم ميخواهد تصوير ماندگار سيامك شايقي را در لابلاي فيلمهاي مورد علاقهاش همچون «ريوبراوو»، «فقط فرشتهها بال دارند»، «داستان توكيو»، «سرگيجه»، «كلمانتين عزيزم»، «جويندگان»، «توهم بزرگ»، «جاني گيتار» و «تريستانا» جستوجو كنم.