مربي ميتواند ايراني باشد
مصطفي كارخانه
واقعيت اين است كه توقعات از واليبال خيلي بالا رفته است. در شرايطي كه توقعات بالاست، وقتي يك مربي چهار سال متوالي در جايي كار ميكند ديگر چه بخواهيم چه نخواهيم بايد عوض شود. در سياست هم همين است؛ رييسجمهور و نماينده مجلس چهارساله هستند. معمولا در چهار سال هر اتفاقي كه قرار بوده بيفتد، افتاده است. من فكر ميكنم با وجود اينكه آقاي كولاكوويچ زحمات زيادي براي تيم ملي كشيدند و جايگاه خوبي را براي ما به دست آوردند پيمانه ايشان پر شده بود. ايشان زحمت خودشان را كشيدند اما به نظر ميرسيد ما كمكم در حال درجا زدن بوديم. همزمان به دليل بالا رفتن سطح توقعات و ارضا نشدن طرفداران از موفقيتهايي كه سابق خيلي به چشم ميآمد بايد به فكر نوسازي ميبوديم. بر همين اساس بايد گفت هركسي كه قرار است جانشين ايشان شود كار بسيار سختي را پيش رو خواهد داشت چرا كه تعدادي از بازيكنان ما پا به سن گذاشتهاند، در واليبال دنيا دستمان رو شده، انگيزه بازيكنان پايين آمده و نگرانيهايي بابت آينده وجود دارد. در چنين شرايطي حضور آقاي داورزني ميتواند كمك زيادي به واليبال كند چراكه ايشان 12 سال سابقه هدايت فدراسيون را داشتهاند و تجربيات خوبي از زمان حضور در وزارت ورزش دارد. با اين وجود بايد واقعيتها را بپذيريم و بدانيم كه مشكلات زيادي سر راه تيم وجود دارد. ما در حال حاضر به كسي نياز داريم كه بيايد و كمي بازيكنان را تهييج كند و به آنها انگيزه بدهد و مديريتش به گونهاي باشد كه از ظرفيت بازيكنان نهايت استفاده را ببرد. بالاخره ما يك ظرفيت محدودي را در واليبال داريم و بايد از اين ظرفيت بهترين استفاده را كرد.
اينكه بعد از آقاي كولاكوويچ بايد از مربي داخلي استفاده كنيم يا خارجي، سوال مهمي است كه بايد پاسخ بدهيم. به نظر من بستر آمدن مربي ايراني هنوز فراهم نشده است. فدراسيون بايد به باور و اعتماد برسد تا از مربي داخلي استفاده كند. اگر اين دو فاكتور باشد مربيان ايراني ميتوانند كمك كنند. مربيان ايراني باهوش و دانا هستند. بعد از رفتن ولاسكو ضربهاي كه واليبال ما خورده در بحث كوچينگ بوده است. مربياني كه به ايران آمدند در همه زمينهها خوب بودند اما در كوچينگ نه. كوچينگ اوج هنر مربي است. در سالهاي قبل ديديم آنجايي كه بايد تايماوتها گرفته ميشد يا تعويضي انجام ميگرفت ضعف داشتيم. عكسالعملها كند بود. ايرانيها اما در اين زمينه خوب هستند. ايرادي كه به مربيهاي ايراني و اول از همه به خودم ميگيرم اين است كه متاسفانه ما يكديگر را قبول نداريم و گمان ميكنيم بهتر از ديگري هستيم. اين واقعا رويه بدي است. در جامعه واليبال هر كس خودش را يك پله بالاتر ميداند. اينها نقش ترمز را براي واليبال ما بازي ميكند. نميتوان با اين وضعيت پيش رفت.
حال با توجه به اينكه المپيك يك سال عقب افتاده است ميشود در اين يك سال اتفاقات خوبي را رقم زد. در عين حال اگر قرار است اين اتفاق خوب رقم بخورد ميتوان اجازه داد براي مربي ايراني بيفتد. اما بستر حضور مربي ايراني اگر فراهم نشود نتيجهاي در كار نخواهد بود و مربي داخلي براي هميشه ميسوزد. نمونه اين وضعيت را چند سال پيش در فوتبال ديديم كه آقاي دايي و آقاي قلعهنويي خيلي زود سرمربي تيم ملي شدند و باعث شد بعد از چند بازي نتيجه نگرفتن براي هميشه كنار بروند در حالي كه اين دو در سالهاي اخير بايد به نيمكت تيم ملي ميرسيدند؛ يعني حالا كه هم تجربه لازم را كسب كردهاند و هم به بلوغ كافي رسيدهاند. براي فراهم شدن بستر نيز ابتدا بايد سوء تفاهمها را كنار بگذاريم و براساس تواناييها و رزومه وضعيت مربيان را بسنجيم. تجربه و علم در اين راه خيلي مهم هستند. نبايد خداي نكرده بر اساس پارتيبازي و رابطه، كسي بيايد روي كار و خيلي زود كنار برود. در مجموع بايد از طرف فدراسيون اعتماد لازم صورت بگيرد، بازيكنان مربي را بپذيرند و مربيان داخلي نيز اختلافات را كنار بگذارند. در چنين شرايطي ميتوان هدايت تيم ملي را به مربي داخلي هم
بسپاريم.