• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4629 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۴ ارديبهشت

درباره انيميشن من بدنم را گم كرده‌ام ساخته ژرمي كلاپين، كارگردان فرانسوي

بازگشت به منِ گمشده

شادي حاجي‌مشهدي

 

در روزهايي كه بيشتر اوقات خود را در خانه مي‌گذرانيم و وقت بيشتري براي مطالعه يا ديدن فيلم‌هاي سينمايي در اختيار داريم، خالي از لطف نيست كه گاهي به تماشاي يك فيلم انيميشن خوب بنشينيم. اين روزها اغلب مخاطبان پروپاقرص فيلم‌هاي سينمايي با عناوين متنوعي كه در ليست «وي‌اودي»‌ها موجود است روبه‌رو هستند و جست‌وجو مي‌كنند تا اسامي آثار منتخب و مورد علاقه خود را پيدا كنند و در منزل به همراه خانواده به تماشاي آنها بنشينند.
شايد اگر در ليست بهترين انيميشن‌هاي سال جست‌وجو كنيم به نام چهار انيميشن امريكايي «مرد عنكبوتي» (ورود به دنياي عنكبوتي)، «شگفت‌انگيزان ۲»، «جزيره سگ‌ها»، «رالف اينترنت را خراب مي‌كند» و انيميشن «ميراي» از كشور ژاپن بربخوريم. اما اين بار پيشنهاد ديدن يك انيميشن متفاوت با مضموني خلاقانه از كشور فرانسه را از دست ندهيد. 
انيميشن «من بدنم را گم كرده‌ام» I Lost My Body يك تجربه ديدني است. اين انيميشن بلند ۸۱ دقيقه‌اي به كارگرداني ژرمي كلاپين Jeremy Clapin و نوشته گيوم لورنGuillaume Laurant توانست جايزه بهترين انيميشن بلند و بهترين موسيقي فيلم سزار 2020 فرانسه را نيز كسب كند. 
فيلم با لحظات درگير‌كننده، موسيقي زيبا و روايت پر نماد و نشانه‌اش، به‌رغم فضاي غيراگزوتيك و كم‌كنتراستي كه دارد، از همان دقايق ابتدايي شما را مجذوب خواهد كرد. فضاسازي و تدوين كم‌نقص اين انيميشن و ميزانسن‌هايي كه به فيلم واقعي شبيهند، سبب مي‌شود تا از كليشه‌هاي رايج در انيميشن‌هاي ديگري كه به ياد داريد، فاصله بگيرد. شايد اين موضوع براي بسياري قابل توجه باشد كه در اغلب انيميشن‌هاي فرانسوي بر خلاف آثار مشابه امريكايي، هدف، چيزي بيش از سرگرم كردن مخاطب است؛ سوژه سورئال و جنون‌آميز انيميشن «من بدنم را گم كرده‌ام» در عين خلق فضايي فانتزي، كليت اثر را به واقعيتي دگرگون‌شده شبيه مي‌سازد.
برشي از زندگي يك پسر جوان كه با طراحي و تكنيك‌هاي اجرايي نوين در كنار ميزانسن‌ها و زواياي ديد هوشمندانه، سبب مي‌شود تا حتي با وجود اتفاقات تلخي كه براي شخصيت اصلي آن مي‌افتد، حس خوشايندي بعد از ديدن آن پيدا كنيم.
فيلمنامه اين اثر، با اقتباس از رمان پرفروشي به نام «دستِ شاد» از همين نويسنده و با حفظ چارچوب كلي اثر نوشته شده است. قصه، درباره دستي جدا شده از بدن يك پسر جوان است كه تلاش مي‌كند دوباره به صاحب اصلي‌اش وصل شود. اين درام خيال‌پردازانه و هيجان‌انگيز همچنين در نود و دومين دوره اسكار نامزد جايزه بهترين فيلم پويانمايي شده‌ است.
ژرمي كلاپين درباره بدن انسان و اساسا اندام‌هاي بدن موجود زنده نگاه خاصي دارد كه حتي در فيلم كوتاه ديگري از او به نام «داستان ستون فقرات» نيز ديده مي‌شود.در حقيقت قهرمان اصلي فيلم، دست بريده‌ «نوفل» است كه داستان را پيش مي‌برد. از آنجا كه بدن هر موجود زنده به منزله موجوديت مادي او براي ادامه حيات است، زماني كه عضوي از اين كليتِ يكپارچه، دچار آسيب يا نقصان ‎شود، اين تماميت دچار مشكل مي‌شود.
 براي انسان به عنوان موجودي با قدرت تفكر و ادراك بالا اين پيچيدگي بر اثر يكپارچگي، بيش از پيش مورد توجه است و براي همين است كه وقتي فردي دچار قطع يا نقص عضو مي‌شود، روح خود را نيز در معرض آسيب مي‌بيند. رابطه‎ از دست رفته دست «نوفل» كه از بدن خود جدا افتاده، با فلاش‌بك‌هايي كه ما را با منشا خاطرات ذهني و حسي او در كودكي آشنا مي‌كند، روايت مي‌شود. اين دست كه پس از جدايي از صاحبش، هيبتي جانورگونه نيز به خود گرفته (مانند يك عنكبوت)، گويي به ناگهان تماميت وجود پسر جوان را با خود برداشته و برده است. در روند آشنايي با نوفل بخش‌هايي وجود دارد كه ارتباط روحي او با دختري را كه دوست دارد، در قالب خاطراتي عاشقانه و به زيبايي به تصوير مي‌كشد. 
ميزانسن‌هاي سنجيده در پرداختن به جزييات فيلمنامه نقش كليدي دارند؛ آن‌چنان كه كاراكتر اصلي فيلم را، از دل روابط سرد و كم‌رمق آدم‌هاي تمدن‌زده پاريسي و روزمرّ‌گي‌هاي قابل پيش‌بيني به سمت و سويي تازه سوق مي‌دهد. تحول دروني «نوفل» با سفرِ دست بريده او آغاز مي‌شود و او ديگر بار به خود باز مي‌گردد اما اين خودِ تازه، كسي نيست كه همچون بزنگاه‌هاي پيشين، بي‌تفاوت و بي‌اراده مي‌نمود. نوفل كه براي خلاصي از وز وز مگسي مزاحم، اندام خود را زير اره چوب‌بري از دست مي‌دهد، به ناگهان، درون رنجيده و نا خودآگاه خاموش خود را بيدار مي‌يابد. به راستي آيا چنين سرنوشت شومي به مثابه تنبيه و انتقام از يك هجران و جدا افتادگي خودخواسته است؟ 
چگونه است كه فيلمساز به خوبي به درونيات شخصيت‌ اصلي رسوخ مي‌كند؟ به نظر مي‌رسد كه شكل‌گيري اين حس از طريق ديالوگ و زبان بدن و تدوين نماهايي از سه زمان مختلف صورت مي‌پذيرد؛ به اين شكل كه از حال، گذشته نزديك و كودكي نوفل نكاتي را مي‌بينيم كه در برگيرنده داستاني ظريف و تفكربرانگيز است و به اين ترتيب سه برهه زماني مجزا، در كنار هم و يكپارچه درك مي‌شوند.
صدا در اين انيميشن عنصر مهم ديگري است كه در اتصال نماها و انتقال حسي جهان فيلم به مخاطب اهميت دارد. در نبود همه كلمات ناگفته فيلم، اين موسقي و صداست كه غوغا مي‌كند. به اين ترتيب يكي از مهم‌ترين عناصر روايي و دراماتيك اين انيميشن، موسيقي شنيدني آن است.در تضاد با همه كليشه‌هايي كه از شهر رويايي پاريس در ذهن داريم، مواجهه با چهره حقيقي يك شهر شلوغ با ديدن تصاويري از خيابان‌هاي باران‌زده، كانال‌هاي فاضلاب شهري، آسمانخراش‌هاي سر به فلك كشيده و ساختمان‌هاي سيماني خالي و رها شده، غافلگير‌كننده است.
«من بدنم را گم كرده‌ام»، پر از اشارات و موتيف‌هاي سحرآميز است، مرور خاطرات به ظاهر بي‌اهميت اما قدرتمند و تاثيرگذار در كودكي كه در روح هر يك از ما ثبت شده است. سفري كه از بيرون به درون و با جبر و رنج آغاز مي‌شود، تحولي براي كشف دوباره خويشتن و درك عميق‌تر مزه زندگي و عشق.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون