زندگي بهرام چوبين
مرتضي ميرحسيني
بهرام چوبين يكي از اعضاي خاندان مهران بود كه اصل و تبارشان به دوره اشكاني ميرسيد. در سالهاي سلطنت خسرو انوشيروان خودش را بالا كشيد و در تشكيلات جديد شاهنشاهي به مقام و منصب رسيد. اما بخش پرماجراي زندگياش تازه چندي بعد شروع شد. پس از مرگ انوشيروان در صلاحيت و اصالت خون پسر او هرمز براي برخورداري از حق سلطنت شبهه و ترديد انداخت، اما ـ حداقل در آن زمان ـ از مخالفت علني و آشكار با شاه جديد پرهيز كرد. حتي به دستور او به جنگ در مرزهاي شرقي رفت و هجوم و وحشت قبايلي را كه مزاحم مردم آن نواحي بودند مهار كرد. به اعتبار اين پيروزي به فرماندهي كل سپاه ارتقا يافت و كار جنگ با بيزانس به او سپرده شد. اما حوالي مرزهاي ارمنستان، شكست سختي خورد و مجبور به عقبنشيني شد. هرمزد دوك نخريسي و لباس زنانهاي برايش فرستاد و حكم به عزل او از فرماندهي داد. بهرام از اين فرمان تمكين نكرد و با اطمينان از همراهي سپاهيانش و خشمگين از اهانتي كه ديده بود، سر به شورش برداشت. راهي پايتخت شد. در نيمههاي راه بود كه خبر رسيد هرمزد در توطئه گروهي از اشراف و درباريان كشته شده است و پسرش خسروپرويز، كه احتمالا همدستشان بوده جاي پدر را گرفته است. اما بهرام توقف نكرد و حتي مسير خود را هم تغيير نداد. هواي پادشاهي به سرش افتاده بود و ديگر نميتوانست خودش را به چيزي كمتر از آن راضي كند. طلايه سپاه پايتخت را در جنگي نه چندان سخت فروشكست و خسروپرويز را وادار به فرار كرد. وارد تيسفون شد، به تخت سلطنت نشست و تاج پادشاهي را به سر گذاشت. اما فرمانرواي بدي از آب درآمد. نه حزم و تدبير داشت و نه به مشاوره خردمندان توجه ميكرد. بسيار بيشتر از آنچه در ميان اشراف و بزرگان عصر رايج بود به اصل و تبار خودش تكيه داشت و ميپنداشت آنچه براي او ارزشمند و معتبر است، ديگران را هم وادار به احترام و تكريم ميكند. گروهي از مردان بانفوذ را كنار گذاشت و گروه ديگري را هم با تكبر بيحد و استبداد راي آزرده و نااميد كرد. از اينرو چندي بعد كه خسروپرويز به كمك امپراتور بيزانس و با سپاهي كه او در اختيارش گذاشته بود به كشور برگشت، بهرام توان مقابله و حفظ تاج و تخت را نداشت. همه تنهايش گذاشتند و اين بار او بود كه شكست خورد و گريخت. به خراسان، و از آنجا به آن سوي مرزهاي شرقي كشور رفت و به قبايل ترك ساكن در آن نواحي پناه برد. مدتي آنجا ماند و بعد در سال 591 ميلادي در چنين روزهايي به اشاره دربار ساساني، به دست ميزبانانش كشته شد.