• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4637 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۱۴ ارديبهشت

زندگي بهرام چوبين

مرتضي ميرحسيني

بهرام چوبين يكي از اعضاي خاندان مهران بود كه اصل و تبارشان به دوره اشكاني مي‌رسيد.  در سال‌هاي سلطنت خسرو انوشيروان خودش را بالا كشيد و در تشكيلات جديد شاهنشاهي به مقام و منصب رسيد. اما بخش پرماجراي زندگي‌اش تازه چندي بعد شروع شد. پس از مرگ انوشيروان در صلاحيت و اصالت خون پسر او هرمز براي برخورداري از حق سلطنت شبهه و ترديد انداخت، اما ـ حداقل در آن زمان ـ از مخالفت علني و آشكار با شاه جديد پرهيز كرد. حتي به دستور او به جنگ در مرزهاي شرقي رفت و هجوم و وحشت قبايلي را كه مزاحم مردم آن نواحي بودند مهار كرد. به اعتبار اين پيروزي به فرماندهي كل سپاه ارتقا يافت و كار جنگ با بيزانس به او سپرده شد. اما حوالي مرزهاي ارمنستان، شكست سختي خورد و مجبور به عقب‌نشيني شد. هرمزد دوك نخ‌ريسي و لباس زنانه‌اي برايش فرستاد و حكم به عزل او از فرماندهي داد. بهرام از اين فرمان تمكين نكرد و با اطمينان از همراهي سپاهيانش و خشمگين از اهانتي كه ديده بود، سر به شورش برداشت. راهي پايتخت شد. در نيمه‌هاي راه بود كه خبر رسيد هرمزد در توطئه گروهي از اشراف و درباريان كشته شده است و پسرش خسروپرويز، كه احتمالا همدست‌شان بوده جاي پدر را گرفته است. اما بهرام توقف نكرد و حتي مسير خود را هم تغيير نداد. هواي پادشاهي به سرش افتاده بود و ديگر نمي‌توانست خودش را به چيزي كمتر از آن راضي كند.  طلايه سپاه پايتخت را در جنگي نه چندان سخت فروشكست و خسروپرويز را وادار به فرار كرد. وارد تيسفون شد، به تخت سلطنت نشست و تاج پادشاهي را به سر گذاشت. اما فرمانرواي بدي از آب درآمد. نه حزم و تدبير داشت و نه به مشاوره خردمندان توجه مي‌كرد. بسيار بيشتر از آنچه در ميان اشراف و بزرگان عصر رايج بود به اصل و تبار خودش تكيه داشت و مي‌پنداشت آنچه براي او ارزشمند و معتبر است، ديگران را هم وادار به احترام و تكريم مي‌كند. گروهي از مردان بانفوذ را كنار گذاشت و گروه ديگري را هم با تكبر بي‌حد و استبداد راي آزرده و نااميد كرد. از اين‌رو چندي بعد كه خسروپرويز به كمك امپراتور بيزانس و با سپاهي كه او در اختيارش گذاشته بود به كشور برگشت، بهرام توان مقابله و حفظ تاج و تخت را نداشت. همه تنهايش گذاشتند و اين بار او بود كه شكست خورد و گريخت. به خراسان، و از آنجا به آن سوي مرزهاي شرقي كشور رفت و به قبايل ترك ساكن در آن نواحي پناه برد. مدتي آنجا ماند و بعد در سال 591 ميلادي در چنين روزهايي به اشاره دربار ساساني، به دست ميزبانانش كشته شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون