شيراز، تصويري از فرهنگ ايراني
رضا مختاري اصفهاني
حكمت آبي است كجا مرده بدو زنده شود/ حكما بر لب اين آب مبارك شجرند (ناصرخسرو) شيراز شهر حكمت و ادب است؛ شهري كه به حافظ و سعدي شهره است و اين دو شاعر در فرهنگ ايراني به حكمت شناخته ميشوند. حكمت در نزد ايرانيان فراتر از دانش است و هر عالم و شاعري را به حكمت نميشناسند. شيراز اگرچه تاريخي كهن دارد، اما بيشتر به عصر حافظ و سعدي مشهور است. شيراز در اين دوره همچون گلستاني در ميانه آتش سر بر آورد. در زمانهاي كه سرزمينهاي خلافت اسلامي به آتش قهر و اختلاف ميان خود و هجوم مغولان صحراگرد گرفتار بودند، شيراز با حكومت اتابكان سلغري حياتي تازه آغاز كرد. اتابك مظفرالدين بن اتابك سعد توانست در ميان ويرانههاي به جا مانده از آشوبهاي داخلي و ايلغار مغولي، شيراز را همچون نگيني سبز نگاه دارد. بيجهت نيست كه شيخمصلحالدين سعدي نام و شهرت خويش (سعدي) را از اين اتابك گرفت و كتاب منثور خود (گلستان) را در گلستان شيراز تحرير كرد. شيراز در دوره ناامني در ديگر نقاط ايران، طعم امنيت را چشيد و اتابك مظفرالدين شهرش را از تطاول رقيبان و مغولان پاس داشت. عالمان بر صدر نشسته و قدر ديدند. به مشورت عالمان بود كه «براي حفظ اسلام و مصالح جمهور» به ايلي مغولان و دادن خراج به آنان گردن نهاد. آثار فرهنگي و تمدني شيراز هم نشاني از اسلاميت شهر و هم اثري از رفاهيت جمهور داشت. چه اتابك با آنكه در دين متعصب بود تا آنجا كه به شكرانه رستن فرزندش از بيماري، كاخش را به مسجد مبدل كرد، اما به ساختن بناهايي مانند حمام، آبانبار و اماكن عمومي هم بها ميداد. آنچه اتابك كرد، مقدمهاي بر روزگار شهرنشيني عصر حافظ بود. بر اين مبناست كه سعدي در زمانهاي كه آباداني، امنيت و رفاه توامان در زادگاهش پديد آمده بود، به نگارش گلستان پرداخت. حكيم ايراني در قرن هفتم در ميانه آشوب در ديگر ممالك اسلامي، به تبيين فرهنگ مدني در بستر رفاه و آرامش پرداخت. او در گلستان لوازم مدنيت و شهرنشيني را يادآور شد. هر ورق گلستانش برگي براي راهنمايي به زندگي مدني شد؛ راهنمايي براي همگان. از درويش تا پادشاه. حلقه اتصال آداب و رفتار تمام طبقات اجتماع فرهنگ جوانمردي بود. هسته مركزي اين فرهنگ هم انصاف در حق همه انسانها فارغ از رنگ و خون و نژاد و مذهبشان بود: «تن آدمي شريف است به جان آدميت» سعدي خود با اين فرهنگ زيسته بود و به گفته ملاحسين واعظ كاشفي سبزواري در كتاب «فتوتنامه سلطاني»، سعدي خود از سقايان اهل فتوت بود. از همين رو او كه تشنهلب در جستوجوي آدميت جهاني را شده و به سيرابي رسيده بود، حال همشهريانش را به اصول آن ارجاع ميداد. گويي در نظر سعدي، مدنيت در انصاف با يكديگر تبلور مييافت. اهميت كار سعدي در اين است كه از تمامي ايرانيان ميخواست همچنان كه در شيراز «پلنگان رها كرده خوي پلنگي»، آنان نيز به مدنيت روي آورند. چه مدنيت با شاخصه جوانمردي ريشه در فرهنگ ايراني داشت. بهطوري كه فتوت ايراني را در مقابل مروت عربي قرار ميدهند. در فتوت انصاف در حق همه انسانها هدف است و در مروت انصاف در حق همقبيله. بدين ترتيب شيراز عصر سعدي پا در شيراز روزگار حافظ نهاد؛ شهري كه يك روي آن عالمان و فقيهان بودند و روي ديگر آن رندان و پهلوانان. در سويي از شهر زهد و شرع خودنمايي ميكرد و در سوي ديگر، شادخواري و فرهنگ خراباتي. يهود و مسلمان به مسالمت در كنار هم ميزيستند. زنان شهر هم در شاعري سرآمد بودند و هم در تقوا. يكي، تاشخاتون، مادر شاه ابواسحاق بود كه مجالس مذهبياش شهرتي بسزا داشت و يكي همچون جهانملك خاتون بود كه شعرش در زمانهاي كه شيراز شاعراني چون حافظ و خواجوي كرماني داشت، سرآمد شده بود. آنچه شيراز در آن روزگار داشت، تصويري از فرهنگ ايراني بود. رنگينكماني از آداب و فرهنگها. تجليل شيراز پاسداشت چنين فرهنگ و چنين روزگاري است.