شهاب شهسواري
دو سال بعد از خروج ايالات متحده امريكا از توافق هستهاي با ايران، تهران معتقد است كه كشورهاي اروپايي نه تنها هنوز نتوانستهاند اقداماتي انجام دهند كه آثار خروج امريكا را جبران كنند، بلكه از اجراي تعهدات خود نيز بازماندهاند. اقدامات و موضعگيريهاي اخير پايتختهاي اروپايي از كليد زدن روند حل اختلاف پيشبيني شده در برجام گرفته تا بيانيههايي در مورد برنامه فضايي و پرتاب ماهواره ايراني به فضا و ممنوع كردن فعاليتهاي حزبالله لبنان در خاك آلمان و بريتانيا، اين گمانه را افزايش داده است كه اروپاييها در حال تغيير رويكرد خود نسبت به ايران هستند و قصد دارند تعهدات گذشته در برجام را فراموش كنند و به مواضع امريكا در قبال ايران نزديكتر شوند. احمد نقيبزاده، استاد علوم سياسي دانشگاه تهران معتقد است كه هر چند اروپاييها به لحاظ بنيادين از سياست محدودسازي نفوذ و قدرت ايران در خاورميانه حمايت ميكنند، اما علاقهاي به ايجاد درگيري و تنش در منطقه ندارند. به اعتقاد نقيبزاده، اروپاييها تلاش ميكنند توازني در سياستهايشان در همكاري با تهران و واشنگتن ايجاد كنند، ولي در عين حال به دليل نگراني از گسترش توان و نفوذ ايران در منطقه و جهان از هيچ تلاشي براي محدود نگه داشتن ايران فروگذار نخواهند كرد. در ادامه متن كامل گفتوگوي«اعتماد» را با احمد نقيب زاده، استاد علوم سياسي دانشگاه تهران مطالعه كنيد.
اراده كافي در ميان كشورهاي اروپايي به ويژه سه كشور طرف برجام وجود دارد كه بتوانند راهحلي براي بهبود روابط با تهران و كاهش تنشهاي پيدا كنند؟
در موقعيتي كه شرايط دو قطبي بر روابط حاكم نباشد و اروپا مجبور نباشد ميان جمهوري اسلامي ايران و ايالات متحده امريكا يكي را انتخاب كند، قطعا مواضع معتدلتري اتخاذ خواهد كرد. ولي اگر شرايط حاد باشد و اروپا مجبور باشد ميان تهران و واشنگتن يكي را انتخاب كند، قطعا امريكا را انتخاب خواهد كرد. در مسائل اخيري كه روي داده است، از جمله رويدادي مانند قرار دادن ماهواره ايراني در مدار، اروپاييها نسبت به امريكا موضع بسيار ملايمتري را اتخاذ كردهاند و مواضع تندي نگرفتهاند. به هر تقدير در شرايط حاضر امريكا همچنان بر طبل تحريم ميكوبد و ادعا ميكند كه قصد دارد ايران را تحت فشار حداكثري نگه دارد تا به گفته خودش اجازه ندهد جمهوري اسلامي ايران از لحاظ نظامي قدرت بيشتري پيدا كند. به نظر من پاسخ به سوال شما نيازمند رصد تحولات آينده است.
فرموديد كه در شرايط حاد، اروپا قطعا امريكا را انتخاب ميكند؛ در حال حاضر آيا اروپا در اين شرايط نيست و مجبور به گزينش ميان تهران و واشنگتن نشده است؟
نه، خوشبختانه الان در اين وضعيت نيستيم. اروپاييها هنوز موضعگيري تندي همراستا با امريكا نكردهاند اما واشنگتن به شدت علاقهمند است كه اين وضعيت را تغيير بدهد و اروپا را آنقدر تحت فشار بگذارد تا مجبور به انتخاب ميان ايران و امريكا شود و همان گونه كه گفتم در آن شرايط خواهد بود كه اروپاييها به دليل پيوندهاي اقتصادي و مالي كه با امريكا دارند، چارهاي نخواهند داشت جز اينكه طرف امريكا را بگيرند.
چرا اروپاييها در دو سالي كه از خروج امريكا از برجام ميگذارد، از اهرمهايش براي كاهش تنش و بهبود روابط به تهران استفاده نكرده است؟
اروپاييها بيش از هر چيز از جنگ هراس دارند، جنگ تازهاي در خاورميانه بلاواسطه و بلافاصله بر امنيت و ثبات اروپا اثر ميگذارد، در نتيجه كشورهاي اروپايي از هر امكاني بهره ميبرند تا اجازه ندهند كه وضعيت خاورميانه از اينكه هست بدتر شود. به همين دليل هم يك سياست كژدار و مريزي در پيش گرفتهاند كه به امريكا براي افزايش تنشها در خاورميانه چراغ سبز ندهند و اجازه ندهند كه امريكا به سمت اقدامات تند و تصميمهاي نظامي برود. اروپا از امكاناتي كه در اختيار دارد، در حال حاضر به صورت نصفه و نيمه استفاده ميكند تا بتواند از يك سو نظر ايران را جلب كند و از سوي ديگر امريكا را به آرامش و عقلانيت سوق دهد.
اروپاييها برجام را يكي از ستونها و دستاوردهاي چندجانبهگرايي تلقي ميكنند. اما گمانههايي وجود دارد كه دوران چندجانبهگرايي و روند جهانيسازي به دليل گرايشهاي مليگرايي و نگاه به درون در حال از بين رفتن هستند و حتي ساختار اتحاديه اروپا هم در خطر فروپاشي است. به اعتقاد شما تا چه اندازه در آينده ميتوان روي چندجانبهگرايي و قدرت اروپا براي تضمين تعهدات بينالمللي حساب كرد؟
من تصور نميكنم كه اروپا الان در خطر ناسيوناليسم افراطي قرار داشته باشد. هر چند گروههاي مليگراي قدرتمندي در برخي از كشورهاي اروپايي شكل گرفتهاند كه گهگاه در برخي انتخابات هم راي ميآورند، اما آن اندازه قدرت ندارند كه بتوانند اتحاديه اروپا را از هم بپاشند. درست است كه بريتانيا از اتحاديه اروپا كنار كشيد، اما همين اقدام هم با مقاومت عمدهاي در داخل بريتانيا مواجه شد و همچنان مردم بريتانيا نسبت به اين اقدام ناراضي هستند. در فرانسه هم هر چند ژان ماري لوپن در دورهاي و حالا دخترش مارين لوپن، گهگاه آراي چشمگيري در انتخابات كسب ميكنند، اما من از هر فرانسوي كه سوال كردهام گفتهاند كه راي به راست افراطي در واقع دهنكجي و نه به سياستهاي سوسياليستها و راست ميانه در اين كشور است، نه به معناي مخالفت با اتحاديه اروپا. خواسته مردم در كشورهاي اروپايي اين است كه دولتهاي ملي، بيشتر به خدمات عمومي و مردم كشورهايشان بها بدهند، نه اينكه اتحاد در اروپا را از بين ببرند يا افرادي مانند لوپن را به عنوان حاكم در كشورهايشان انتخاب كنند.
اتحاديه اروپا با چالشهايي روبهرو است كه اين چالشها لزوما باعث فروپاشي و تزلزل اين اتحاديه نميشود. منفعتي كه قدرتهاي اروپايي از وجود بازار واحد اروپايي و اتحاديه ميبرند بسيار زياد است. كشورهايي مانند آلمان و فرانسه هرگز راضي نميشوند كه به راحتي فرصت اتحاديه اروپا را از دست بدهند. در نتيجه من پيشبينيهاي مربوط به زوال چندجانبهگرايي و اتحاد در اروپا را چندان جدي و قريبالوقوع نميبينم.
آيا با خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا و نياز اين كشور به امريكا براي جبران اثرات اقتصادي برگزيت، آيا ممكن است برجام يكي از وجوه معامله بريتانيا با امريكا براي گرفتن امتياز تبديل شود؟
ترديدي نيست كه بريتانيا به امريكا نيازمند است. اما واقعيت اين است كه ميان قاره اروپا و ايالات متحده امريكا رقابتهاي زياد اقتصادي و تجاري وجود دارد كه از دهه 1960 آغاز شده و هنوز هم ادامه يافته است. بعد از خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا، قطعا نياز و تكيه لندن به واشنگتن بيشتر خواهد شد، اما در عين حال بريتانيا تلاش ميكند تا حضور خود در خاورميانه را هم گسترش دهد به ويژه كه بيميلي و تزلزل تصميمگيري در واشنگتن باعث شده خلأهايي در خاورميانه ايجاد شود كه لندن به آنها به عنوان فرصتي براي گسترش نفوذ خود در منطقه مينگرد. بايد متوجه باشيم كه بريتانيا هم درست مانند ديگر كشورهاي اروپايي در عصر حاضر از جنگ بيزار است و هيچ وقت به سويي نميرود كه امريكا را به خشونت و اقدامات نظامي تشويق كند.
در نهايت قطعا انتظار ميرود كه هماهنگيهاي بيشتري ميان مواضع امريكا و بريتانيا در سالهاي پيش رو ايجاد شود و موضعگيريهاي لندن بيشتر با امريكا نزديك شوند. اما اگر فرض كنيم كه نسبت نزديكي بريتانيا با اروپا و امريكا از 100 براي هر كدام 50 بود، الان وزنه به نفع امريكا تغيير كرده و با چنين معياري نسبت 25 به 75 در روابط با اروپا و امريكا ايجاد ميشود. اما اينكه انتظار داشته باشيم لندن 100 درصد به دامن امريكا بيفتد، اشتباه است. من تصور نميكنم كه بريتانيا هرگز تمايل داشته باشد به يك دولت وابسته به واشنگتن تبديل شود و پيشبيني ميكنم بهرغم نزديكتر شدن مواضعش با واشنگتن، استقلال عمل خود را در قبال ايران حفظ كند.
انتقادي كه به طرفهاي اروپايي برجام وارد ميشود اين است كه در طول دو سال گذشته براي حفظ اين توافق تلاش عملي چنداني نكردهاند. فكر ميكنيد اين تعلل از سوي اروپا به دليل انتظار براي تغيير سياست در امريكا و كنار رفتن رييسجمهور كنوني است يا اينكه به دليل مسائل حقوقي و كندي ذاتي تصميمگيري و بروكراسي در اتحاديه اروپاست؟
من فكر ميكنم كه هر دو عامل در اين ماجرا نقش دارد. گاهي بايد پذيرفت كه براي بسياري از قدرتهاي جهاني، معادلات ايران چندان اهميت حياتي ندارد كه استراتژيهاي عمده خود را به سرعت براي ايران تغيير دهند. با اين حال كشورهاي اروپا جدا از مساله برجام و ايران به صورت بنيادين از عملكرد ترامپ ناراضي هستند و انتظار دارند كه در انتخابات آينده ترامپ برنده نشود. از نظر اروپاييها دونالد ترامپ نظم حاكم بر جهان را به هم زده و اروپا و غرب را در وضعيت آسيبپذيري قرار داده است.
اروپاييها به رغم همه تلاشهايي كه از زمان تشكيل اتحاديه اروپا به خرج دادهاند، هرگز نتوانستهاند به يك استراتژي سياست خارجي واحد دست يابند. اروپاييها اگر بخواهند كه براي رسيدن به يك هدف، مثلا براي حفظ برجام يا راضي نگه داشتن ايران اقدام عاجل كنند و منتقدان و مخالفان چنين رويكردي را براي موافقت با آن تحت فشار قرار دهند، ممكن است به اختلافات و انتقادات داخل اتحاديه دامن بزنند كه به هر حال به نفعشان نيست. در نتيجه سعي ميكنند در موضوعهاي مربوط به سياست خارجي دست به عصاتر و كم حاشيه اقدام كنند.
امريكاييها تهديد كردهاند كه از طريق پيشنهاد قطعنامه تمديد تحريمهاي تسليحاتي يا استفاده از مواد قطعنامه 2231 مربوط به برجام، پرونده ايران را به شوراي امنيت سازمان ملل متحد ميكشانند. فكر ميكنيد كه دو كشور اروپايي عضو دايمي شوراي امنيت در چنين سياستي با امريكا همراه ميشوند؟
ادعايي كه امريكاييها مطرح كردهاند، بسيار غريب و غيرقابل پذيرش است. آنها از برجام خارج شدهاند و حالا مدعي ميشوند كه ميخواهند از اين توافق به عنوان ابزاري براي تحت فشار قرار دادن ايران استفاده كنند. چنين ادعايي بيشتر باعث خنده ميشود تا آثار عملي در پي داشته باشد. اينكه پرونده ايران به شوراي امنيت برود كه من حتي تصور نميكنم بتوانند چنين پيشنهادي را به صحن شوراي امنيت ببرند، قطعا حتي اگر به صحن هم برسند، چين و روسيه بدون ترديد از حق وتوي خود در مقابل امريكا استفاده خواهند كرد و اجازه نميدهند كه بيشتر از اين امريكا دست به يكجانبهگرايي تهاجمي در جهان بزند.
اينكه قرار باشد پيشنهادي را به شوراي امنيت ببرند، تقريبا هر كشوري از ميان 15 كشور عضو شورا ميتواند پيشنهادهاي خود را مطرح كند، اما براي اينكه اين پيشنهاد عملي شود به لحاظ حقوقي و قانوني مسير سختي در پيش دارد و اين گونه نيست كه هر كشور عضو سازمان ملل متحد بتواند هر قطعنامهاي را با هر محتوايي به راي شوراي امنيت بگذارد.
آلمان به تازگي و بريتانيا چند ماه پيش، اعلام كردهاند كه فعاليتهاي حزبالله لبنان را در خاك خود ممنوع ميكنند. پيش از اين بر اساس رويه اتحاديه اروپا، اين كشورها ميان شاخه نظامي حزبالله و بخش سياسي آن تمايز قائل ميشدند. چنين گامهايي كه از سوي كشورهاي اروپايي برداشته ميشود خط و نشان كشيدن براي تهران است يا اينكه مربوط به رويكرد بينالمللي اين كشورها نسبت به لبنان است؟
نميتوان تصور كرد كه چنين اقداماتي بدون در نظر گرفتن ايران انجام شده باشد. كشورهاي غربي هر چقدر هم كه در مورد ايران اختلاف نظر داشته باشند، در مورد تحديد توان ايران در منطقه غرب آسيا و خاورميانه كاملا اتفاق نظر دارند. يعني مادامي كه بدون برخورد و درگيري بتوان جلوي نفوذ بيشتر ايران در منطقه را گرفت، اروپاييها و امريكا در يك راستا عمل ميكنند. در نتيجه اروپاييها بدون ترديد در اقداماتي كه بوي جنگ و درگيري ندهد، با امريكا براي محدود كردن ايران همكاري ميكنند. فشاري كه بر حزبالله لبنان آورده ميشود در واقع با هدف محدود كردن ايران است كه بايد آن را در سياست كلي اروپا و غرب در قبال ايران تحليل كرد و نميتوان آن را اقدامي بدون نظر گرفتن موضوع ايران برشمرد.
اين فشارها براي محدود كردن ايران تا كجا ادامه پيدا ميكند؟
دورنمايي براي قطع فشارهاي خارجي براي ايران وجود ندارد، چون دورنمايي وجود ندارد كه ايران قدرت و نفوذ خود را در منطقه كاملا از دست بدهد. اگر حتي غرب بتواند توان ايران را محدود كند، تا يك مرز ثابت به اين كار ادامه نميدهد كه بعد از مرحلهاي بگويد ديگر فشار بس است، هر اندازه كه ايران ضعيفتر شود، آنها هم فشار خود را بيشتر ميكنند. من تصور ميكنم كه ايران در شرايط كنوني در منطقه پيرامون خود توان زيادي دارد و ميتواند نقش موثري در تحولات منطقه داشته باشد. ايران به اثرگذاري خود در مسائل منطقه ادامه خواهد داد و غرب اروپا هم براي كاهش دايره اثر و توان اثرگذاري ايران در منطقه تلاش خواهد كرد.
پس فكر ميكنيد كه دورنمايي براي حل مسائل جاري ميان ايران و غرب وجود ندارد؟
مساله ايران براي غرب، منحصر به يك يا دو اختلاف نظر سياسي و فني نيست، بلكه مشكل رويكرد تهران است. ايران از جمله كشورهايي است كه به سمت استقلال كامل سياسي و نظامي خيز برداشته است. همان كاري كه در چند دهه گذشته چين انجام داد و تا غرب براي جلوگيري از پيشرفت چين به خودش بيايد، با يك قطب جديد قدرت اقتصادي و نظامي مواجه شد. حالا چين به عنوان يك قدرت جهاني به رسميت شناخته شده است و گريزي از قدرت اين كشور براي امريكا و اروپا وجود ندارد. تجربه رشد چين به عنوان يك رقيب قدرتمند اقتصادي و نظامي، تجربه دردناكي براي غرب بود و نگران هستند كه كشورهاي ديگر هم به تدريج بتوانند از مسيري كه چين پشت سر گذاشت به رقباي جديد بينالمللي تبديل شوند. نگراني غرب از اين است كه ايران قدرت و اثرگذاري منطقهاي خود را در درازمدت به يك توان بينالمللي و جهاني بدل كند تا در آينده مجبور باشند كه با ايران به عنوان يك قدرت برابر و همسان برخورد كنند. مادامي كه ايران بر استقلال و پيشرفت تاكيد ميكند، تخاصم غرب عليه ايران هم ادامه خواهد داشت و تغييري در رويكرد آنها براي تحديد ايران ايجاد نميشود.
مادامي كه ايران بر استقلال و پيشرفت تاكيد ميكند، تخاصم غرب عليه ايران هم ادامه خواهد داشت و تغييري در رويكرد آنها براي تحديد ايران ايجاد نميشود.
تجربه رشد چين به عنوان يك رقيب قدرتمند اقتصادي و نظامي، تجربه دردناكي براي غرب بود.
اگر حتي امريكا بتواند پرونده ايران را به شوراي امنيت ببرد، چين و روسيه از حق وتوي خود براي جلوگيري از تصويب قطعنامهاي عليه ايران استفاده خواهند كرد.
اروپاييها بيش از هر چيز از جنگ هراس دارند، جنگ تازهاي در خاورميانه بلاواسطه و بلافاصله بر امنيت و ثبات اروپا اثر ميگذارد.
بعد از برگزيت، لندن بهرغم نزديكتر شدن مواضعش با واشنگتن، استقلال عمل خود را در قبال ايران حفظ ميكند.