• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4648 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲۷ ارديبهشت

شهر هوش مصنوعي

ناصر فكوهي

در دهه 1980، يعني زماني كه اروپا و امريكا هر دو از هيجان سال‌هاي شورشي دهه‌هاي 1960 و 1970، جنگ الجزاير و ويتنام و انقلاب كوبا و چين و بالاخره موج شورش‌هاي انقلابي - تروريستي در جناح چپ و ديكتاتوري‌هاي نظامي‌گراي تروريستي در جناح راست بيرون آمده بودند، علوم و فناوري براي همه چشم‌اندازي تازه عرضه مي‌كردند؛ گويي مي‌توان با كمك دانش جهان را لزوما به سمت و سويي بهتر برد  و  از نابرابري و خشونت و تعصب‌هاي ناشي از ايدئولوژي‌هاي قرن نوزدهم و بيستم آزاد كرد. اين رويكرد نيز البته خود در تنش و گسست ميان راست و چپ به دو ايدئولوژي منتهي شد: از يك سو كساني چون فوكوياما كه مفهوم مرگ تاريخ و ايدئولوژي و غلبه كامل رويكرد ليبرال را براي هميشه وعده مي‌دادند و اين را آغاز بهشت زميني تلقي مي‌كردند  و از سوي ديگر كساني چون فوكو كه درست برعكس، معتقد بودند كه بن‌بستي در تاريخ فكري انسان‌ها آغاز شده كه ايدئولوژي‌هاي بنيانگذار آنها يعني روشنگري و انسان‌گرايي را به زير سوال برده و اكنون بايد هر‌چه بيشتر به فكر آن بود كه اگر دست روي دست بگذاريم و اميدمان به آن باشد كه فناوري ما را از اين بن‌بست بيرون بكشد، راه به جايي نبرده و هر روز به بحران و نابودي نزديك‌تر مي‌شويم. بحث ما در اينجا ورود مستقيم به اين مناقشه نيست، بلكه بيشتر به حاصل شهري آن توجه داريم كه خود را در امريكاي دهه 1980 و ابداع رايانه‌هاي خانگي از همين دهه و ابداع موتورهاي جست‌وجو در دهه بعد براي هموار كردن راه بر انقلاب صنعتي سوم يعني انقلاب اطلاعاتي (2000-1980) و شايد انقلابي چهارم (هوش مصنوعي Artificial intelligence) از دهه 2000 به بعد باز كرد. انقلاب اطلاعاتي را امروز همه مي‌شناسند زيرا زندگي ما را تغيير داده و در كنار فضاي واقعي، فضاهاي بي‌شمار مجازي را ايجاد كرد كه به صورت گسترده از آنها استفاده مي‌كنيم. اما انقلاب بعدي و تاثيرش بر زندگي فردي، جمعي، شهري، سياسي و اقتصادي و اجتماعي كمتر شناخته شده است و در اينجا ما در بحث فاصله‌گذاري اجتماعي به صورت مختصر به آن مي‌پردازيم.  زماني كه مشكل كرونا ويروس به وجود آمد و فاصله‌گذاري اجتماعي (social distancing) به مثابه يكي از موثرترين راه‌هاي مقابله با آن مطرح شد، فضاي مجازي كه ورود كاملي در زندگي همه داشت، يك راه‌حل طلايي به نظر مي‌رسيد و در واقعيت نيز كمك زيادي به آن كرد كه روابط انسان‌ها باقي مانده، بسياري از كارها بتوانند از راه دور انجام شوند و زندگي در حوزه‌هاي مختلف از آموزش تا حتي هنر به حركت ِ البته متفاوت ِ خود ادامه دهد. اما تداوم اين وضعيت كه امروز بيش از سه ماه از آن گذشته، نشان داد كه انسان بنا بر تعريف موجودي اجتماعي يا به قول ارسطو سياسي است كه نمي‌تواند در چشم‌اندازي قابل تصور از تماس و نزديكي فيزيكي و با هم‌بودگي صرف نظر كند و نتيجه آسيب‌هايي كه از طريق اين جدايي اطلاعاتي بين انسان‌ها به وجود مي‌آيد، ممكن است تاثير ويروس را براي مدتي به تاخير بيندازد، اما زندگي بشر را ناممكن مي‌كند. بنابراين آنچه بايد تغيير كند نه شيوه عمومي بيولوژيك و فرهنگي زندگي انسان‌هاست كه همچون همه موجودات زنده، بر اساسِ روابط حسي و نزديكي و تماس‌هايي ديداري و شنوايي، بساوايي و غيره، با يكديگر به مشتركات و قابليت همزيستي مي‌رسند، بلكه سبك زندگي آنهاست كه سرمايه‌داري وبه ويژه سرمايه‌داري متاخر براي آنها به وجود آورده. يعني زيستن نه براي برخورداري از معجزه حيات (از جمله از طريق لذت و استفاده كامل از حس‌ها و ايجاد خلاقيت با آنها) بلكه تبديل همه‌چيز به كالا و تبديل هدف اصلي و منحصر به فرد زندگي به مصرف و كار و واداشتن انسان‌ها به زيستن براي اين اهداف است. اين چشم‌انداز شهر اطلاعاتي متاخر است كه در آن همه‌چيز، از جمله تمام فضاها كالايي مي‌شوند و جايي كه ما در بحران اخير به بهترين شكل اين آسيب را درك مي‌كنيم كالايي شدن بدن و فضاهاي پيراموني آن (از جمله بدن‌هاي ديگر و اشياء و طبيعت) است. كالايي شدن شهر مدرن چيزي نيست جز تجمعي از بدن‌ها و موجودات در نظام‌هايي سازمان‌يافته براي امكان‌پذيرساختن سبكي از زندگي، بدين ترتيب هرچه بيشتر به وسيله اين سرمايه‌داري پولي متاخر، بدل به يك سازماندهي مبادلاتي مي‌شود كه هدف اصلي در آن به حداكثر رساندن مصرف، از جمله مصرف فضا و ايجاد روابطي با فضا و زمان‌هاي پولي و كالايي شده به گونه‌اي است كه مارژ سود تا بي‌نهايت افرايش يابد، بدون توجه به اينكه چنين كاري چه فشارهايي، نه فقط با طبيعت و همه موجودات غير‌انساني مي‌كند بلكه همچنين بدون توجه به اينكه چه آسيب‌هايي به خود انسان‌ها وارد مي‌شود. براي آنكه تصويري تمثيلي و روشن به دست بدهيم يك استاديوم ورزشي را در نظر بگيريم و فرض‌هايي مبالغه‌آميز را مطرح كنيم تا درك بهتري از منطق اين سرمايه‌داري كه به ناچار بايد به فاصله اجتماعي صفر برسد يا مسيرهايي حتي خطرناك‌تر را پيش بگيرد، پيدا كنيم: اگر اين استاديوم مثلا يك استاديوم فوتبال باشد كه هر هفته يك مسابقه دو ساعته در آن برگزار شود و ظرفيت آن مثلا 20 هزار نفر باشد، سود مشخصي را به صاحبان برنامه و بازيكنان مي‌رساند و آن اين است كه در اين دوساعت، تعداد حداكثر 20 هزار نفر را به خريدن بليت وارد مي‌كند. البته در عصر اطلاعاتي مي‌توان تصاوير مسابقه را نيز به ميليون‌ها نفر به صورت همزمان يا بعدها فروخت و تبليعات بي‌شماري نيز در اطراف زمين گذاشت تا درآمد را باز هم بالا برد. بدين ترتيب، بازيكناني كه خود تبديل به عروسك‌هايي با چندين نماد تبليغاتي روي بدن‌شان شده‌اند نه فقط بيرون از استاديوم در زمان‌هايي غير از مسابقه (به مثابه سلبريتي‌هاي بزرگ و كوچك) بلكه به خصوص در زمان مسابقه به مهره‌هاي تبليغاتي يعني كالاهايي قابل فروش تبديل مي‌شوند و سود باز هم بالاتر مي‌رود. حال تصور كنيم كه با كم كردن فاصله صندلي‌ها در استاديوم با تغيير طراحي آن ظرفيتش را از 20 به 30 هزار نفر برسانيم  يا با مديريت و دستكاري بر زمان، به جاي يك مسابقه در هفته سه مسابقه برگزار كنيم و شايد هم بيشتر، تا نهايت ممكن. در اين صورت دايم مي‌توان مارژ سود را بالا برد. شكي نيست كه اين روند، اثرات منفي نيز دارد كه بايد در برنامه‌ريزي در نظر گرفت. اما منطق اصلي، همان است. يعني هر اندازه با سرعت، در تجمع بيشتر و بافواصل كمتري، تعداد بيشتري از افراد را به بدن‌هاي كالايي شده تبديل كرد، مارژ سود افزايش مي‌يابد. منطقي را كه در اينجا درباره استاديوم گفتيم، مي‌توان به همه جنبه‌هاي ديگر شهر اطلاعاتي، با امكاناتي كه دمكراتيزه شدن رايانه در اختيار ما گذاشتند، تعميم داد و قصد كساني كه اين كار را كردند نيز بهتر كردن زندگي انسان‌ها بود. اين امر را مي‌توان از فروشگاه‌هاي مواد غذايي تا كازينو‌ها، از مراكز خدمات ورزشي تا مراكز تفريحي و غيره گسترش داد و به همان چيزي رسيد كه سنديكاها تا زماني كه هنوز حاشيه‌اي و تضعيف نشده بودند با آن مبارزه مي‌كردند، يعني حفظ موقعيت‌هايي غير‌كالايي براي بدن. اما زماني كه سنديكاها عملا كنار زده شدند، اتفاقي افتاد: ما به فرآيندي رسيديم كه امروز در اصطلاحي كوتاه شده (به سبك اورولي) به آن شهرهاي «هفت بر بيست چهار» مي‌گويند. يعني شهرهايي كه مثل لاس‌وگاس در تمام شهر‌، يا شهرهايي ديگر در بعضي از بخش‌هاي‌شان كه در آنها همه جا همه‌چيز، هفت روز هفته و بيست و چهار ساعت شبانه روز باز هستند. رسيدن به موقعيت استفاده از حداكثر بهره‌برداري از فضا، حداقل فاصله‌گذاري، حداكثر تجمع. و روشن است بالاترين مصرف به معناي بيشترين خطر سرايت و نابودي، ضعيف‌ترين‌ها بر اساس يك منطق داروينيسم اجتماعي است كه امروز درگيرش هستيم. و اين پايان ماجرايي نبود كه فوكو بهتر از هر كسي مي‌ديد و در شهرهاي با هوش مصنوعي يا شهرهاي سراسر‌بين (پان‌اپتيك) با كرونا ويروس در حال تحقق يافتن است. ادامه دارد 
اعتماد 25 ارديبهشت

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون