روايتي درباره دو، سه كتاب كه خوب هم خوانده شدند: دنياي سوفي و دوگانه ويل دورانت درباره فلسفه
روزي، روزگاري، ديروز
احسان رضايي
بيست و چند سال قبل هنوز اينترنت نيامده بود؛ يعني آمده بود اما فقط در كتابخانه دانشگاههاي بزرگ در دسترس بود؛ جايي كه براي ايجاد email بايد ميرفتي و «ثبتنام» ميكردي؛ جايي كه براي پيدا كردن جواب هر سوال سادهاي بايد به آنجا ميرفتي؛ جايي كه توي زندگي ما جوانهاي آن دوره خيلي اهميت و اعتبار داشت و همزمان هم گوگل، هم ويكي پديا و هم اينترنت ما بود. آن موقع علاوه بر اينترنت، خيلي چيزهاي ديگر هم نبود؛ يكياش انواع و اقسام كتابهاي آموزش فلسفه به زبان ساده از قول «بِسي گاوه» و ساير حيوانات. همه چيز جدي بود و به مدد بخت و اقبال شايد، هيچ چيز شوخي و جلفي وجود نداشت. آن موقع اگر ميخواستي بفهمي شوپنهاور چي ميگويد، كانت چي ميگويد، فرق هيوم با هويج بستني در چيست و افلاطون و ارسطو سر چي با هم دعوايشان شده بود، فقط و فقط دو راه داشتي؛ يا بايد ميرفتي و اصل كتابهاي اين فلاسفه نامي را از كتابخانه ميگرفتي و تا تهته ميخواندي، يا باز هم ميرفتي كتابخانه و يك كتاب ميانبر ميگرفتي. از اين كتابهاي ميانبر هم در آن دوره فقط دو نمونه بود؛ يكي رمان «دنياي سوفي» كه تازه سال 1374 ترجمه شده بود و براي خودش «پديده» به حساب ميآمد، يكي هم دوگانه سنتيتر «تاريخ فلسفه» و «لذات فلسفه» ويل دورانت كه سال 1371 بعد از سالها نايابي (چاپ قبليشان براي 1357 بود) تجديد چاپ شده بودند. نميدانم چرا، ولي آن روزها بين دوستداران اين دو كتاب، اصلا آشتي و سازشي برقرار نبود. براي يك دسته از طرفداران فلسفه، اصلا قابلقبول نبود كه مقوله مهم و اساسياي
به نام فلسفه كه از نان شب هم واجبتر بود، به رمان كودكان تبديل شود. براي يك گروه هم اصلا پذيرفتني نبود كه يك غيرفيلسوف (منظورشان ويل دورانت مورخ بود) بيايد و فلسفه يادشان بدهد. هر دو طرف اين دعوا، ذهنيتشان را از زندگي كتابخانهاي و اصلِ «مراجعه به اصل» داشتند و هر دو هم به طرز شديد و وخيمي در نظرشان جدي بودند (گفتم كه، هيچ چيز شوخي و جلفي وجود نداشت). نميدانم چرا، اما دعواي اين دو گروه حلنشدني به نظر ميرسيد و معمولا هر كدام از طرفين، به محض گير آوردن يكي از افراد گروه رقيب، به نحو مقتضي از خجالت او درميآمدند. الان كه فكر ميكنم، ميبينم آن همه تعصب بر سر يك كتاب، اصلا ضرورتي نداشت و مثلا ميشد اول «دنياي سوفي» را خواند و بعد دوگانه دورانت را. آن موقع اما من هم از اهالي كتابخانه بودم و جدي. من طرفدار ويل دورانت بودم و براي همين، هيچوقت «دنياي سوفي» را نخواندم.