نگاهي كوتاه به نمايشنامه «هفت كودك يهودي» نوشته كاريل چرچيل
كودك و تاريخ نگاري
زهرا هدايتي
نمايشنامه «هفت كودك يهودي» كه در ايران هم ترجمه شده و روي صحنه رفته است واكنش نمايشنامهنويس كاريل چرچيل است به جنگ غزه در سال 2009 كه منجر به قتل عام فلسطينيان به خصوص كودكان فلسطيني شد. اين نمايش هفت قطعه كوتاه شعر گونه است كه هر قطعه دوره معيني از تاريخ يهود را نشان ميدهد. درآمد اجراي نمايش براي كمك پزشكي به كودكان غزه اختصاص يافت. صحنه اول در زمان هولوكاست و جنگ جهاني دوم اتفاق ميافتد. اين صحنه درباره خانوادهاي است كه بايد يك دختر بچه را پنهان كنند و تصميم بگيرند چه به او بگويند تا امنيت او را تأمين كنند. صحنه دوم زمان بعد از هولوكاست است. صحنه سوم چند سال بعد در زماني كه يهوديان از انگليس و امريكا به اسراييل ميروند و صحنه چهارم خانوادهاي را نشان ميدهد كه به اسراييل رسيدهاند و صحنه پنجم جنگ بين اسراييل و فلسطينيان را نشان ميدهد. صحنه ششم اشغال زمينهاي فلسطينيان و صحنه هفتم روزهاي جنگ در غزه را به نمايش ميكشد. كل نمايش ۵۰ سال خشونت را در 10 دقيقه به تصوير ميكشد. اما آنچه كه در اين نمايش حائز اهميت است نقش كودك و مساله تاريخنگاري و روايتگري است. كودكان در صحنه غايب هستند و با ضمير مونث از آنها ياد ميشود. كودك ظاهرا عامليت و قدرتي ندارد و فقط از طريق جملات امري بزرگسالان است كه موجوديت او را ميشناسيم. او حتي حضور فيزيكي ندارد و سوژگي خود را از دست داده است و با جنسيتي شناخته ميشود كه معمولا منفعل است و ظاهرا فقط دريافتكننده اطلاعات است. دانش او از خود بيگانه و اطلاعاتي كه به او داده ميشود متناقض است. اين اطلاعات توسط والدين به او داده ميشود اما حتي والدين خود مستقيما اطلاعات تاريخي را به او نميدهند. والدي بزرگسال با بزرگسال ديگري صحبت ميكند و به او اطلاعات را منتقل ميكند. بنابراين ظاهرا اين بزرگسالان هستند كه تصميم ميگيرند چطور يك موقعيت تاريخي و سياسي را براي كودكان توضيح بدهند. اما اين كنترل رويايي بيش نيست. آنها حتي قدرت صداي خود را از دست دادهاند؛ شخص ديگري بايد اين كار را براي آنها انجام دهد. شخصيت والد شخصيتي مضطرب است كه پيامهاي خود را با نوعي خشونت به كودك تحميل ميكند. در حقيقت مونولوگهاي بزرگسالان در جهت حمايت و حفاظت از كودكان و حفاظت از حكومت اسراييلي است اما كمكم خود كلام تبديل به خشونت ميشود. درست است كه تكرار زباني و لحن كلام تاثير آرامبخشي مانند لالايي دارد اما اين زبان محتواي خشن نمايش را ميپوشاند. ما با نوعي روايت از تاريخ روبهرو هستيم كه با زبان ملايم سعي در پوشاندن حقيقت خشونت دارد. «او را نترسان» اين جمله در نمايش تكرار ميشود. در حقيقت زبان خود كرداري نمايشي است كه بر شخصيتها اعمال قدرت ميكند. چرچيل بدين نحو خشونت را روي صحنه برجسته ميكند. زبان تصويري از وحشت و ترس به وجود ميآورد كه خود از وحشت و ترس واقعي ترسناكتر است.
و اين كودكان هستند كه دريافتكننده اين خشونتند. كودكان مجبور ميشوند كه بار يك نفرت قديمي را بر دوش بكشند. حتي پنهان كردن اطلاعات از كودكان نوعي اعمال خشونت بر آنان است. چون عامليت كودكان را كاهش ميدهد. چرچيل اين شخصيتهاي كودك را از محتواي درام خارج كرده و از قدرت تئاتر استفاده ميكند تا احضار روحي انجام دهد. آنها در هر خط نمايش حضور دارند و درست است كه كودكان در اين نمايش يك ساخت زباني هستند كه توسط بزرگسالان ساخته ميشوند اما كودك حاضر غايب است؛ ظرفيتي است كه وراي خوانش بزرگسال از او حركت ميكند. هويتسازي اين كودكان به قول استاكتون ممكن است در محور رشد خطي قرار نگيرد و ممكن است كه به بزرگسالاني متفاوت تبديل شوند. آنها ممكن است روايتگر تاريخ متفاوتي باشند. آنان در آينده تصميم خواهند گرفت كه از اين صداهاي ناهمگون و متناقض بينشي كسب كنند و سر از كلاف در هم پيچيده تناقضات درون كلام بزرگسالان درآورند.