به فرداي ايران اميدوار بود
رضا مختاري اصفهاني
عزتالله سحابي آرمانگرايي عملگرا بود. براي آرمانهايش طعم تلخ حبس را بارها تجربه كرد، اما عرصه اجتماع را رها نكرد. او دينداري را با وطندوستي و همراهي با هموطنانش قابل جمع ميدانست. تولد در خانه يدالله سحابي و انس با كساني چون مهندس مهدي بازرگان و آيات سيدمحمود طالقاني و مرتضي مطهري به او شخصيتي چندوجهي بخشيده بود. البته در حوزه سياست به جز مدت كوتاهي در دوره پس از پيروزي انقلاب، بيشتر تحتتاثير مهندس بازرگان قرار داشت. حضور مداوم و طولانياش در سياست از نهضت مقاومت ملي تا آخرين لحظات زندگي او را مرجع فكري دغدغهمندان ايران ساخته بود. سحابي از پي سالها مبارزه و حضور در صحنههاي مختلف دريافته بود نبايد اسير و شيفته جو زمانه شود. او كه خود در سال 1358 به همراه افرادي چون محمدعلي رجايي، حسن حبيبي، محمدمهدي جعفري و علي دانشمنفرد تحتتاثير فضاي انقلابي و چپ آن سالها به دليل اختلاف با مهندس بازرگان از نهضت آزادي جدا شده بود، به اين ضربالمثل پارسي تمثل ميجست: «آنچه در آينه جوان بيند، پير در خشت خام بيند.» مهندس سحابي دچار مطلقانديشي نبود. او با وجود آنكه همچنان به انديشه عدالتخواهانه (چپ) پايبند بود، از نقد خود به جهت مواجهه با بازرگان ابايي نداشت. او به حوادث گذشته نگاهي منصفانه داشت و هيچگاه در صدد توجيه رفتارهاي خود برنميآمد. بزرگي رفتار و شخصيت سحابي آنگاه برجسته ميشود كه عملكرد و نظر او در مقام رييس سازمان برنامه و بودجه در آن زمان دانسته و سنجيده شود. عدالتخواهي سحابي به معني آشفتگي و انقلابيگري در سيستم برنامهنويسي و بودجهريزي نظام برآمده از انقلاب نبود. چه دريافته بود فقدان نظم مالي و اداري ميتواند نظم سياسي و اجتماعي را با بحران و آسيب مواجه سازد. هرچند در اين باره چه در دولتِ شوراي انقلاب و چه بعدا در مجلس اول همراه چنداني نداشت. با اين همه، سحابي با وجود ناملايماتي كه ديد، از پاي ننشست. به همانهايي كه روزگاري برايش روي تُرُش ميكردند و رگ گردنكلفت، مشاوره ميداد و به گاهِ رهايي از زندان به فعاليت اجتماعي ميپرداخت. عرصه مطبوعات برايش فرصت و مجالي جهت بيان انديشههايش بود. او كه از دوره دانشجويي با مشاركت در راهاندازي مجله «گنج شايگان» قلم به دست گرفته بود، در ميانسالي و پيرانهسري هم با انتشار مجله «ايران فردا» از دغدغههايش براي فرداي ايران نوشت؛ فردايي كه با عدالت و آزادي روشن مينمود. ايران فردا همچنين تريبوني براي رواياتي از انقلاب توسط انقلابيون محذوف بود؛ رواياتي كه در مقابل روايات رسمي، منبعي براي محققان تاريخ انقلاب شد. مهندس سحابي همچنين با وجود جدايي از نهضت آزادي، باور به تشكل را فرونگذاشت. راهبري ائتلاف ملي - مذهبيها و عضويت در شوراي ملي صلح نشان از اين باور داشت. او كه در ميان اعضاي نهضت آزادي از حيث انديشه و تجربه زندان در دوره سلطنت پهلوي انقلابيتر از ديگر يارانش شناخته ميشد، در تمام سالهاي پس از انقلاب يك اصلاحطلب بود؛ اصلاحطلبي كه زندان و بيمهريها اگرچه جسم و جانش را خليد، اما اين باور را فرونريخت. با چنين باوري بود كه در انتخابات دوره نهم رياستجمهوري با وجود مصايب پيشين، از اكبر هاشميرفسنجاني در مقابل محمود احمدينژاد حمايت كرد. او در اين باره نشان داد منافع ملي برايش در حد شعار و مقالات ايران فردا نيست. در سالهاي آخر عمر با تكيدگي جسم و رنجيدگي جان اما صبر و اميد در دلش زنده بود. او كه همواره از دغدغههايش براي ايران فردا مينوشت، به فرداي ايران نيز اميدوار بود.