حريمي كهشكسته شد
داريوش خانلري
چرا جنگلهاي زاگرس به چنين وضعيتي افتاده است؟ دانستن واقعيت هر اتفاقي از راه تاريخ آن منابع شدني است. سه عامل موجب تخريب و بروز چنين وضعيت اسفناكي در جنگلهاي زاگرسي بيدفاع و شدت يافتن حريق درختان و گياهان علفي و از بين رفتن حياتوحش اين منطقه منحصر به فرد در جهان شده است! اول: وجود كوه دنا با سلسلهجبال و قلههاي بلند، حوزههاي آبخير عميقش با ديوارههاي سنگي و همچنين پوشش گياهي (درختي و علفي) انحصاري در جهان كه پايگاه مبارزين تاريخساز منطقه بود. كوه دنا با ارتفاع 4هزار و 400 متري از سطح دريا و با قلهها، بلنديها و درههاي ويژه با غارهاي عظيم و يخچالهاي گسترده تامينكننده نزديك به نيمي از آب كشور با هفت رودخانه بزرگ است. اين منطقه با جنگلهاي انبوهش در طول تاريخ همواره محل مبارزان ايراني ضد استعمار غرب بود و به گواه تاريخ اين مكان طي مبارزات طولاني، ضربات سختي به استعمار غرب زده است. با چنين پيشينهاي طبيعي بود اين مكان از درختان و پوشش انبوه خارج ميشد تا دسترسي به مبارزان آسان شود و چنين شد. با ايجاد تنگناي اقتصادي و ترفند آزادي عمل حسابشده به بوميان منطقه؛ موجب تقسيمات عرفي جنگلها و گسترش دامداري و كشاورزي آن هم در عرصه جنگل شدند كه پيامدش حذف پوشش درختي به ويژه پوشش علفي اتصالدهنده ذرات بسيار ريز مواد معدني خاك بود. متعاقب آن ايجاد فضاي باز و شدت گرمايش موجب آزادسازي ريزگردها شد و از سوي ديگر با بارش تند شاهد بروز سيل و حمل خاك عرصه جنگل به پاييندست و مناطق مسكوني و خسارات جاني و مالي بوديم.
دوم: رها شدن جنگلهاي وسيع زاگرس از پيرانشهر متصل به حوضه آبخيز كردستان تا فيروزآباد شيراز و نبود بيش از يك قرن حفاظت فيزيكي و نيز نبود حمايت علمي از جنگلهاي زاگرس. با رها شدن جنگلهاي زاگرسي از جانب متوليان جنگلهاي وقت كشور از زمان شكلگيري جنگلباني در ايران يعني دهه 30 شمسي تاكنون، شاهد بيتوجهي به ضرورت آمايش سرزمين و طراحي جامع حفاظت (با معيار فيزيكي) و حمايت از درختان (با معيار علمي) براي هريك از حوزههاي آبخيز هستيم. پيامد اين امر سبب شده در جنگلهاي زاگرسي فاقد زمانبندي اجرايي و بيلان مالي طرح مدون با چارچوب تخصصي باشيم. علاوه برآن تعهد تامين مالي و پرسنل مورد نياز بر حسب شدت بحران منطقه و نيازهاي ساكنان بومي در جنگل از جمله: ايجاد اشتغال و نياز مكان تحصيل و نيروي آموزشي، مكان بهداشتي و رفاهي و نيروي پزشك و ماما و... وجود ندارد و همچنين شاهد طرح مدوني براي ممانعت از دستبرد به جنگلها جهت ارتزاق بوميان منطقه نيستيم. سوم: نبود جنگلشناسي بومي جنگلهاي زاگرسي و طراحي جامع جنگلداري به تفكيك هر يك از حوضههاي آبخيز. به اين موضوع واقف و آگاهيم كه تفاوت در نوع اقليمها و عوارض فيزيوگرافي (دامنههاي شيب، جهت، ارتفاع از سطح دريا) و تمايز در عرض جغرافيايي و نيز تفاوت در نوع گونههاي درختي، علفي، حياتوحش و ... باعث ميشود هيچ جنگلي مشابه ديگري نباشد. بنابراين جنگلداري و جنگلشناسي بومي جنگلهاي زاگرس در الزام بوده و هست تا از اين طريق بتوانيم عوامل زايش و رويش پوشش گياهي و حيات وحش يعني اقليمهاي ثابت و گذرا و نقش هر يك در ايجاد و تحويل رويشگاههاي جنگلي، سنگهاي مادري متنوع و نيز نقش كانيهاي متفاوت در بروز پديدههاي رويشي متنوع، همچنين خاكهاي متنوع و نقش عمق و بافت و ساختمان خاك در پايداري درختان و معرفهاي علفي را مورد كنكاش و پژوهش قرار دهيم. تمامي اين موارد بسيار مهم در طرحهاي جنگلداري بومي و جامع متناسب هر يك از حوضه آبخيز در الزام بوده و هست. اين اتفاق مهم طي دهههاي اخير به هيچوجه در آموزههاي مراجع دانشگاهي و تحقيقاتي و اجرايي سازمان جنگلها و مراتع كشور درباره جنگلهاي زاگرسي ديده نشده است. حاصل اين بيتوجهي اين ميشود كه جنگلهاي زاگرس از سه جهت مورد هجوم و بيتوجهي قرار گرفته و تنها كاري كه در مواجهه با آن كردهايم درختشناسي آنهم شناخت نام فارسي و علمي درخت بوده و لاغير. حال آنكه تشخيص نياز و پيام درخت، همچنين نياز و پيام گياهان علفي در تكليف جنگلشناس بود. در نبود جنگلداري، جنگلشناسي و اكولوژي بومي جنگلهاي زاگرسي به ويژه نبود طرح مدون حفاظت و حمايت از جنگلهاي زاگرسي كه از راه طراحي جامع حفاظت و حمايت منابع طبيعي (جنگلها، مراتع، حياتوحش) به دست ميآيد شاهد وضعيت كنوني جنگلها هستيم. اين نكات كارشناسي كه كلياتي درباره لزوم دانش بومي براي مديريت جنگلهاي زاگرس است به دولتمردان و متوليان حاضر جنگلهاي كشور يادآور ميشود تا از وضعيت بسيار بد جنگلهاي زاگرس مطلع شوند و بدانند خط قرمز جنگلهاي زاگرسي سالهاست شكسته شده است و نفس آخر اين منابع عظيم شنيده ميشود.