چه توفيقي از اين بهتر
آلبرت كوچويي
هيچ اشاره انگشتي، فراگيرتر از دو انگشت بالا گرفته كاريكاتور كاكا توفيق، بر جبين روزنامه توفيق در دنياي رسانهاي نبود: دوچيز يادت نره، يكياش البته توفيق بود. پنجشنبهها در ميآمد و ما بچههاي شهرستاني، البته آبادانيها، خوششانستر از بسياري بوديم كه يكشنبهها دستمان ميرسيد. حالا جاي دو انگشت كاكا توفيق را اين انگشت «لايك» فضاي مجازي در، دنياي رسانهاي پركرده است. در همان دوران كاكا توفيق، اين البته، شصت رو به بالا، بلانسبت، «بيلاخ» معني ميداد. همان بيلي كه هانيبال الخاص، دشمن آوانگارديسم جاعلان هنرهاي تجسمي، براي يك چنين نمايشگاهي در گلدان گذاشت و روي آن نوشت«آخ» هديه پركنايه الخاص به نمايشگاهي كه پر از نشانههاي آوانگارد ساختگي بود: «بيل وآخ.»
هانيبال الخاص در هنر نقاشي و البته در زندگي هم كمطنازانهتر از كاكا توفيق نبود! تصويركردن لطيفههاي عبيد زاكاني و نهادن آنها، در قابهاي پنهان آينه، همان شيرينكاري «توفيقانه» بود. در زير پلههاي دفتر توفيق، براي اشاره به بالاي پلهها همين بيلاخ آمده بود. تازه بالاي پلهها، آن انگشت باندپيچي شده ميگفت گردش به راست ممنوع كه بر ديوار چسبانده بودند. با مرگ حسن توفيق، سومين مديرمسوول و در واقع، آخرين آنها، مرثيه و مرگ بر او، غريب و نامتجانس ميآيد، او كه هر پنجشنبه، با كاريكاتورها و طنازيهايش، كام مردم ايران را شيرين ميكرد و به نوشتهاي در دشوارترين و تلخترين ايام، اكسير لبخند و شادماني را روانه خانههاي مردم ميكرد. نشريهاي شيرين و مردمي. تجربهاي يگانه و عبرت آموزملي.
شيريني و طنازي را حسن توفيق، از عباس و محمدعلي توفيق، دريافت. محمدعلي كه پيش از كودتاي 28 مرداد هرچه داشت عليه چپ و راست كرد و فراري شد. خسته از فرار و پنهان بودن، زنگ ميزند به تيمسار دادستان، فرماندار نظامي كه دنبال من نگرديد، خودم با پاي خودم ميآيم، فقط نميدانم با لباس اين دنيا بيايم، يا آن دنيا؟ تيمسار ميگويد با لباس اين دنيا بيا، لازم شد، خودمان لباس آن دنيا، برات تهيه ميكنيم!
محمدعلي توفيق ميگويد آنچه من مينوشتم شوخي بود، شما همه آنها را جدي گرفتيد. دادستان ميگويد: حالا هم بهطور شوخي زندان تشريف ببريد! پس از خاموشي محمدعلي، توفيق، زيرنظر برادران حسن و حسين و عباس در آمد و
بر چهارده سال توفيق محمدعلي، سايه سنگين انداخت. دوره سوم توفيق، در 29 اسفند 1329 به مديريت حسين توفيق و همكاري برادرانش، حسن و عباس تا سال 1350
در آمد: حسن، حسين و عباس دوزنده كه نامشان پيش از آن به توفيقي تغيير داده شده بود. روي جلد نخستين شماره، حاجي فيروزي بود به نام كاكاتوفيق كه با ترديد و دو دلي ميرقصد و ميخواند: اينجا بشكنم يار گله داره، اونجا بشكنم، يار گله داره. روي جلدها، بيشتر كار حسن توفيق بود و بعد لطيفي و پاكشير هم. حسن توفيق، كاريكاتوريست برجستهاي بود و صاحب سبك. امتياز دوره سوم توفيق به نام او صادرشد، طنز هم با نامهاي مستعار «شرمسارخشن» و «ميرزا قشمشم» مينوشت. از كاريكاتورهايش كه سانسور شد، به نخستوزيري رسيدن«علم» بود. كاريكاتور، «علم»را كشيده بود سوار ملت.
روي هر دو نوشته بود «مردم» روي علم و ملت نوشته بود: حكومت مردم به مردم. روزنامه توفيق، سه دوره انتشار داشت. نخستين ادب تعليمي و طنزهاي اخلاقي داشت، دوم، غلبه سياست بر نوشتهها بود. بيان سياسي در اين دوره فائق بر نوشتهها شد. اما دوره سوم به سبب حضور حسن توفيق، كاريكاتورها دوره درخشاني داشتند. در يك نگاه به اين دوران،
به گونهاي مكتب توفيق، دبستان طنز ايراني شد. روزنامهاي با چهل و چهار سال سابقه انتشار. در اين دوره، نسلي از كاريكاتوريستها، در ايرانزاده شد. ز حق توفيق خدمت خواستم دل گفت پنهاني چه توفيقي از اين بهتر كه خلقي را بخنداني