سالگرد پرواز غسان كنفاني
غلامرضا امامي
دوست گرامي: از من خواستهايد كه در سالگرد پرواز «غسان كنفاني» نويسنده بزرگ جهاني و خواهرزادهاش «لميس» سخني بگويم. در اين روزها كه مرگ مظلومانه «جورج فلويد» جهاني را به جنبش درآورده، سخن گفتن از وي كه نويسنده بزرگ ستمديدگان جهان بود، كاري است شايسته... هرچند كه اين روزها در سرزمين فلسطين، زادگاه غسان جواني فلسطيني با نام «اياد الحلاق» در قدس جان سپرد اما كمتر به مرگ مظلومانه وي پرداخته شد. «اياد الحلاق» معلول ذهني بود، در قدس به سوي مدرسه ميرفت اما سربازان به وي فرمان ايست دادند، «اياد الحلاق» ترسيد و بر سرعتش افزود، گلولهاي قلبش را شكافت و به خون غلتيد. سربازان گفتند گمان ميكرديم او مسلح است اما چنين نبود و اين حركت جنبشي از سوي صلحدوستان را در ميهنش برانگيخت...
هر ستمديدهاي كه در هر گوشه جهان به خاك و خون ميغلتد گويي فرشتگان ميگريند. ستم همچون سياهي شب است، در همه جاي جهان در همه زمانها و سرزمينها ستم است...
آشنايي من با «غسان كنفاني» به سالهاي دير و دور برميگردد، آن زمان، به سال 1349 كه در كار پيريزي كتاب «موج» بودم. نخستين كتاب كه نوشته او بود با نام «شعر مقاومت در فلسطين اشغال شده» به ترجمه زندهياد «سيروس طاهباز» نشر يافت. البته در آن چاپ سيروس نام مستعار «كوروش مهربان» را برگزيده بود، كتابي بود با ديباچهاي زيبا از غسان درباره ادبيات مقاومت در فلسطين اشغالي و دربرگيرنده سرودههايي از شاعران شهره فلسطين همچون: محمود درويش، سميع القاسم، توفيق زياد، سالم جبران و فدوي طوقان... البته اخيرا اين كتاب با نام «درخت زيتون» با نام سيروس طاهباز و با افزودن سرودههاي شاعران نامي ايران درباره فلسطين به همت نشر روزبهان منتشر شده است؛ شاعراني همچون: سيمين بهبهاني، م.ع. سپانلو، م.آزاد، قيصر امينپور و م.آينده (اسماعيل شاهرودي). هنوز از ياد نميبرم كه ما در كانون بوديم، به سال 1351 كه پرواز مظلومانه غسان كنفاني همراه خواهرزادهاش لميس رخ داد. سيروس با كرواتي سياه و چشماني اشكبار خبر را به من داد. پس از آن در سفري كه به نمايشگاه كتاب قاهره رفتم، كتاب زيباي وي را يافتم. كتابي با عنوان «قنديل كوچك»، نوشته و نقاشي غسان كنفاني كه ميخواست در سالروز تولد خواهرزادهاش «لميس» به وي هديه كند. در ميان دستنوشتههاي بازمانده وي اين كتاب يافت شد و در آن آمده بود: لميس، به تو قول داده بودم كه در سالروز تولدت هديهاي به تو پيشكش كنم. اين هديه براي تو، بخوان تا بزرگ شوي. اما دريغا كه هشتم ژوئن 1972 با بمب دستي موساد، غسان و لميس هر دو به آسمان پر كشيدند. كتاب قنديل كوچك نوشته و نقاشي غسان كنفاني به فارسي ترجمه شد و از سوي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان آن سالها نشر يافت، دريغا كه در چاپ جديد نميدانم از چه روي به جاي نقاشيهاي صميمانه كنفاني نقاشي ديگري آمده است. پس از نشر كتاب «قنديل كوچك» كه با استقبال فراوان همميهنان عزيزم رويارو شد، در پي قصههاي كوتاه وي برآمدم و دريافتم چگونه اين نويسنده يگانه با شعور و بيشعار به زيبايي و رواني داستان زندگي مردمش را بازميگويد. داستانهايي كه از رنج و آلام نه تنها مردم فلسطين بلكه همه بيصدايان جهان سخن ميگويد. كتاب «قصهها» حاصل اين كار بود كه به همت نشر روزبهان به زيبايي و نفاست نشر يافت و در شب «غسان كنفاني» كه به همت مجله بخارا و علي دهباشي برگزار شد عرضه گرديد. غسان زاده فلسطين بود اما در نوجواني از فلسطين رانده شد، تحصيلات خويش را پي گرفت، با ادبيات جهان به خوبي آشنا شد. نويسنده و روزنامهنگاري كه ميهن ما را دوست داشت و در نخستين قصهاش كه برنده جايزه ادبي ادبيات عرب شد با نام «چيزي كه از بين نميرود» به سفر رويايياش به ايران و نيشابور و زيارت مزار خيام پرداخت. اين قصه در آغاز كتاب «قصهها» آمده است. غسان عاشق انسان و زيبايي بود. عشق به زمين و زمانش را از ياد نبرد. پس از پروازش نامههاي عاشقانه وي به «غاده السمان» نشر يافت و جهانيان دريافتند چه انديشه بلند و چه دل عاشقي را از كف دادهاند. هرچند كه اين نويسنده يگانه 36 سال بيش نزيست اما كتابهايش به بيش از 30 زبان ترجمه شده و جوايز جهاني را نصيبش ساخت. در ايران بر پايه داستان بلند وي زندهياد «سيفالله داد» فيلم ماندني «بازمانده» را ساخت. بر اثر انفجار بمب در خودروي غسان پيكر وي و لميس تكه تكه شد اما انگشتانش بر بالاي درختي ماند، رو به آسمان، گويي كه همچنان غسان مينويسد...