محسن آزموده|اسفند 1331 خورشيدي، آنتون ايدن، وزير امور خارجه بريتانيا با كشتي ملكه اليزابت دوم به كانادا سفر ميكرد. 8 اسفند 1331 خورشيدي، سفارت امريكا در لندن پيامي را به نقل از ايدن به واشنگتن مخابره ميكند به اين مضمون: «وزارت امور خارجه (بريتانيا) بعدازظهر امروز از دريافت پيامي از ايدن از ملكه اليزابت خبر داد كه بيانگر نگراني از آخرين تحولات مربوط به شاه بود و براي ترغيب او به عدم خروج از كشور ابراز اميدواري ميكرد.» در انتقال اين پيام به خطا پيام ايدن به علت حضورش در كشتي ملكه بريتانيا، به خود ملكه بريتانيا منسوب ميشود، يعني امريكاييها تصور ميكنند كه ملكه جوان بريتانيا نميخواهد كه محمدرضاشاه از ايران خارج شود و بنابراين به سرعت اين پيام را به لوي هندرسون، سفير امريكا در تهران منتقل ميكنند. هندرسون نيز در تهران از دربار ايران تقاضايي براي ديدار و انتقال اين پيام به محمدرضاشاه ميكند، اما دربار ايران به او اطلاع ميدهد كه شاه وقت ملاقات با او را ندارد و در نتيجه هندرسون پيام مذكور (يعني عدم تمايل ملكه بريتانيا به خروج شاه از ايران) را تلفني به دربار اطلاع ميدهد. شاه كه بنا بود 9 اسفند ايران را ترك كند، در ايران ميماند، البته هيچ دليل مستندي در دست نيست كه علت تغيير تصميم او (اگر واقعا چنين قصدي داشته) اين پيام اشتباهي است يا عوامل ديگري در كليت ماجرا دخيل بودند، بهويژه كه وقايع بحثبرانگيز 9 اسفند 1331 يكي از نقاط عطف اساسي در رويدادهاي منتهي به 28 مرداد 1332 است. يك روز بعد از ارسال پيام، سفارت امريكا متوجه خطاي خود ميشود و در پيامي اشتباه مذكور را اصلاح ميكند، اما اين اصلاحيه به دليل يا دلايلي كه نميدانيم، به تهران ارسال نميشود. اين داستان، دستمايه ساخت مستند«ملكه و كودتا» شده كه يكشنبه شب، از كانال 4 تلويزيون بريتانيا پخش شد. به علت حساسيت موضوع و ربط مستقيم آن به ايران و28 مرداد 1332 گفتوگويي با مجيد تفرشي، مورخ و سندپژوه ايراني صورت داديم كه از نظر ميگذرد.
نخست براي آشنايي مخاطبان فارسيزبان بفرماييد كه اصولا اين مستند چيست و به چه موضوعي ميپردازد؟
مستند «ملكه و بريتانيا» يكشنبه 25 خرداد ساعت 9 شب به وقت بريتانيا براي اولينبار از كانال 4 تلويزيون بريتانيا (Channel 4) پخش شد. بنيان اين مستند برمبناي سندي است درمورد كشتي ملكه اليزابت كه آنطور كه بيان ميشود، در آن زمان به اشتباه چنين تلقي شده كه اين سند از سوي خود ملكه جوان تازه به تخت نشسته بريتانيا به محمدرضا پهلوي پادشاه جوان ايران ارسال شده و محتواي آن نيز آن است كه ملكه از شاه ايران ميخواهد در ايران بماند و بريتانيا از او در برابر خطرات دولت مصدق و اختلافنظرهايي كه ميان شاه و مصدق در وقايع مربوط به 9 اسفند 1331 وجود داشته، حمايت ميكند. بنابراين اصل اين مستند در مورد نامه است كه اشتباها ارسال و بعدا نيز مشخص ميشود كه اشتباه ارسال شده است، اما سفارت امريكا در تهران كه حافظ منافع بريتانيا بوده، تصميم ميگيرد كه اين اصلاح را انجام ندهد و شاه را كماكان در آن اشتباه باقي بگذارد كه ملكه جوان از او حمايت كرده كه در ايران بماند و احتمالا به مقابله و مخالفت با مصدق ادامه دهد. بقيه مستند حواشي و گفتوگوهايي است كه با افراد مختلف صورت ميگيرد. در اين مستند با دو استاد انگليسي و يك استاد امريكايي و دو فرد ايراني گفتوگو صورت ميگيرد. در اين مستند همچنين از فيلمهاي آرشيو و چندين برگ سند قبلا ديده شده در مورد تحولات ماههاي پاياني حكومت دكتر مصدق است كه عمدتا از زمان روي كار آمدن وينستون چرچيل به عنوان نخستوزير دولت جديد محافظهكار و كنار رفتن كلمنت اتلي از حزب كارگر آغاز ميشود و بعد از آن با به قدرت رسيدن حزب جمهوريخواه در ايالاتمتحده و دوايت آيزنهاور همراه ميشود و تا رويدادهاي منجر به كودتاي 28 مرداد 1332 را شامل ميشود. در واقع بنمايه اصلي اين مستند 47 دقيقهاي، همان يك فقره سند است و بقيه اسناد و فيلمها و مصاحبهها در جهت تكميل و حواشي آن هستند كه ميتوان آنها را روايتهاي تكراري خواند.
گويا اين مستند يك روز پس از سالروز رسمي تولد ملكه بريتانيا منتشر شده است، آيا انگيزه و هدف اصلي از پخش اين مستند همين موضوع است؟
ملكه اليزابت دوم روز 21 آوريل 1926 (معادل 31 فروردين 1305 خورشيدي) به دنيا آمده است، ولي در تقويم رسمي بريتانيا، 14 ژوئن (25 خرداد) روز رسمي تولد او اعلام شده و در بريتانيا اين روز را جشن ميگيرند، بنابراين مناسبت پخش اين مستند همين موضوع است. كساني كه فيلم را به طور زنده ديدهاند، ميدانند كه پيش از آن يك مستند يك ساعته در مورد تولد ملكه و كاخ و دربار او پخش شد. در واقع اين فيلم ميخواست به نحوي نشان دهد كه اگرچه از ملكه به اشتباه در مورد عمليات براندازي مصدق استفاده شده است، اما خود او به هيچوجه از اين ماجرا خبر نداشت و دخالتي در اين ماجرا نداشت. به عبارت ديگر فيلم هدفي دو سويه داشت؛ نخست تاييد و تاكيد بر نقش بريتانيا در عمليات براندازي دكتر مصدق و دولت او و دوم مبرا دانستن شخص ملكه جوان از اين ماجرا. به همين دليل است كه روز پخش اين مستند، روز تولد رسمي تقويمي ملكه است.
به اختصار بفرماييد كه ملكه اليزابت كيست و در ادامه شرح دهيد كه آيا پيش از اين درباره نقش و حضور ايشان در وقايع موسوم به كودتاي 28 مرداد بحث و سخني بوده است يا خير؟
وقتي ملكه اليزابت در 25 سالگي در اوايل فوريه 1953 به طور ناگهاني بر اثر مرگ پدرش به مقام پادشاهي در بريتانيا ميرسد، 6 ماه به 28 مرداد 1332 (19 آگوست 1953) به كودتا و سرنگوني دولت دكتر مصدق مانده است. حتي تاجگذاري ملكه نيز در ژوئن همان سال اتفاق ميافتد كه تنها دو ماه قبل از سقوط دكتر مصدق است. در اين زمان ملكه جوان آنقدر تجربه و اختيار و اقتداري ندارد كه بخواهد بهطور مستقيم در تحولات بينالمللي و بهخصوص اين عمليات گسترده مشترك با امريكاييها حضور و نفوذ داشته باشد. بنابراين ميتوان گفت كه ملكه جوان در كودتاي 28 مرداد نقش چنداني نداشت و نقش اصلي در وهله اول برعهده سازمانهاي
امنيتي در بريتانيا يعني MI6 (Secret Intelligence Service) و در وهله دوم دولت مجددا و تازه به قدرت رسيده محافظهكار بريتانيا به رهبري وينستون چرچيل پير و در وهله سوم وزارت امور خارجه بريتانياست. البته بايد توجه داشت كه در اين زمان چرچيل چندان سلامت نيست و دولتش را اطرافيان تندتر از خود او اداره ميكردند و از اين حيث ميتوان او را با قوام در 30 تير 1331 مقايسه كرد، يعني آنچنان اقتداري نداشت، اما اطرافيانش او را اداره ميكردند. در واقع اين سه محور يعني دولت، دستگاه امنيتي و وزارت امور خارجه بريتانيا بودند كه در ماجراي كودتا با سازمان سيا (CIA) همكاري داشتند. در برنامهريزي كودتا، انگليسيها نقش اصلي را داشتند، اما در عمليات امريكاييها نقش بيشتري داشتند. ضمن اينكه خواه در اين روايت و خواه در روايتهاي ديگر از جمله روايت آقاي آبراهاميان و فيلم مستند اخير آقاي اميراني، به طرز عجيبي تحولات داخلي و نقش تقابل ميان نيروهاي سلطنتطلب و ملي و چپ و مذهبي در ايران در شكلگيري براندازي دولت دكتر مصدق كمرنگ جلوه داده شده يا به شكلي كاملا غيرحرفهاي تقريبا به آن پرداخته نشده است. البته اين يكي از نواقص اين فيلم و مستندات ديگري است كه در خارج از ايران در اين باره ساخته شده است. حتي كتابها و فيلمهاي قديميتري كه در خارج از ايران نوشته يا ساخته شده، مثل فيلم «پايان امپراتوري» كه برايان لپينگ در اوايل 1980 ميلادي ساخته نيز اين مشكلات را دارد. اين آثار به دليل عدم دسترسي يا عدم وقوف به مسائل داخلي، به شكل عجيبي از پرداختن به مسائل داخلي غفلت ميورزند. همانطور كه كتابهايي كه در داخل راجع به 28 مرداد و صنعت نفت نوشته شده، نسبت به منابع خارجي نسبتا فقير هستند.
در اين مستند چه نكته يا نكات جديد و ناگفتهاي در زمينه كودتاي 28 مرداد مطرح شده است؟
آنچه در اين مستند بارز و مشخص است، براي اولينبار اشاره به مساله ملكه اليزابت جوان است كه در زمان به قدرت رسيدن 25 سال داشته و در زمان وقوع كودتا 26 سال داشته و تنها دو ماه از تاجگذاري او ميگذشت. در اين فيلم به صراحت بيشتري به مساله دخالت دولت و سازمانهاي امنيتي و وزارت خارجه بريتانيا در لزوم براندازي مصدق اشاره ميشود و به طرحهايي كه از بدو ملي شدن صنعت نفت خانم آن لمبتون داشته و بعد نماينده بريتانيا در ايران يعني پروفسور رابرت زينر و بعد از او آقاي سم فال به عنوان دبير شرقي سفارت بريتانيا در ايران اشاره ميشود. خاطرات فال تحت عنوان «My Lucky Life» (زندگي خوشبخت من) منتشر شده است. من با او پيش از درگذشتش گفتوگوي مفصلي كردهام. او انسان جالبي بود و من در پنجاهمين سالگرد كودتا يك سخنراني راجع به آقاي سم فال انجام دادم. به هر حال اين مستند بر دو نكته تاكيد دارد: يكي اينكه بر دخالت بريتانيا در كودتا تاكيد ميكند و دوم اينكه ملكه را از ماجرا مبرا ميكند. بايد توجه كرد كه برخلاف امريكاييها، در بريتانيا به استثناي جك استراو، تقريبا هيچ مقام رسمي هيچوقت دخالت بريتانيا در عمليات براندازي مصدق را برعهده نگرفته است. به اين نكته در اين فيلم بهطور تلويحي اشاره شده است. از اين حيث مستند حاضر حايز اهميت است كه تمركز را بر نقش و جايگاه بريتانيا ميگذارد، اما همانطور كه گفتم، منابع فيلم، به استثناي گزارشي كه مربوط به ملكه است و به اشتباه ارسال شده، اسناد خيلي جديدي نيست. البته آب و رنگ و به اصطلاح نخود و لوبيا و ادويهجات ماجرا زياد است، اما در كل اسناد جديدي وجود ندارد. ضمنا فيلم جذاب ساخته شده و براي مخاطب خارج از ايران جالبتوجه است. همچنين شبكه 4 يك كانال روشنفكري و منتقد محسوب ميشود و از اين حيث، فيلم نوعي ضدكليشه محسوب ميشود، زيرا در روزي كه بايد تولد ملكه جشن گرفته شود، نوعي ساختارشكني و رفتار نامتعارف به حساب ميآيد.
يكي از تخصصها و فعاليتهاي شما، اشتغال به آخرين مدارك و اسنادي است كه از سوي مراكز آرشيوي و سندي منتشر ميشود. دو پژوهشگري كه اين مستند برمبناي تحقيقات آنها صورت گرفته، يعني ريچارد آلريك و روي كورمك، كيستند و تكيه و مبناي آنها بر چه اسناد و مداركي است؟
بد نيست در مورد همه اشخاصي كه در اين مستند حضور دارند و صحبت ميكنند، اطلاعاتي داشته باشيم. در اين مستند با 5 نفر صحبت ميشود؛ 3 نفر غيرايراني و 2 ايراني. ريچارد آلريك و روي كورمك، اساتيد دانشگاههاي
به ترتيب ناتينگهام و واريك هستند و هيچ كدام از اين دو متخصص مسائل ايران و حتي خاورميانه و حتي نفت نيستند. هر دو متخصص مسائل امنيتي بينالمللي هستند. نفر سومي كه در مستند با او صحبت ميشود، پروفسور اسكات لوكاس يك استاد امريكايي در دانشگاه برمينگام است كه بسيار معروف به ديدگاههاي چپ است و با ايران نيز ارتباط داشت و تا سال 1388 به ايران رفت و آمد داشت و حتي در ايران هم تدريس كرده است. او تا حدودي در مورد مسائل داخلي ايران صحبت ميكند، اما بيشتر صحبتهاي آقايان آلريك و كورمك در مورد مسائل بينالمللي است و چنانكه گفتم اين از نقاط ضعف اين فيلم است كه به مسائل داخلي كمتوجه است. حتي فيلمهايي كه از مسائل داخلي ايران نمايش داده ميشود، غلط است، يعني فيلم كاملا جنبه تزييني دارد. مثلا جايي در مورد 9 اسفند 1331 و وقايع مربوط به آن صحبت ميكند، اما فيلمي كه نمايش ميدهد، مربوط به وقايع پيش از 30 تير 1331 است و كنار دكتر مصدق، اميرتيمور كلالي نشسته كه اول وزير كار بود و سپس وزير كشور شد و بعد از 30 تير 1331 هيچوقت در دولت مصدق حضور نداشت. همچنين عكسي كه از مصدق جلوي مجلس به مناسبت انتخاب او به نخستوزيري نشان داده ميشود، در اصل مربوط به چندين ماه بعد است. اشتباهات متعدد ديگر فراوان است. در نقل جزييات و رويدادهاي تحولات داخلي اشتباهات فراوان است. دو نفر ايراني فيلم يعني آقايان مهرداد خوانساري و فرخ نگهدار هستند. مطالبي كه اين دو مطرح ميكنند، ضمن آنكه بسيار عمومي هست، ارزش افزوده چنداني ندارد و نكته جديد و متفاوتي عرضه نميكنند، الا اينكه انگار نشان ميدهد كه سازندگان خواستهاند نشان دهند كه با ايرانيها هم صحبت كردهايم. به نظر ميرسد در مجموع گفتوگوها با خارجيها براساس موضوعات تكراري و معدود اسناد تازه به دست آمده است، همينطور تحليل آقاي اسكات لوكاس تا حدودي متفاوت از دو فرد ديگر است.
به نظر ميرسد مهمترين ادعا يا نكته مطرح شده در اين مستند آن است كه نشان ميدهد، ملكه اليزابت، «بدون اينكه اطلاع داشته باشد» در سرنگوني دولت دكتر مصدق نقش داشته است. ارزيابي شما از اين ادعا چيست؟
در اين فيلم اشاره ميشود كه ملكه از ارسال پيام كوچكترين اطلاعي نداشته است. متاسفانه در فيلم خلطي صورت گرفته و آن اين است كه دو مساله از هم تفكيك نشده است، اينكه ملكه از برنامهريزي و عمليات سرنگوني دولت مصدق اطلاع نداشته ، يك دروغ محض است، يعني امكان ندارد كه ملكه يك كشوري، هيچ اطلاعي از اين اقدامي به اين اهميت و يك عمليات بينالمللي با مشاركت امريكاييها نداشته باشد. اما اينكه از يك نامهاي كه به اشتباه به تهران فرستاده نشده، اطلاع نداشته، درست است. اين نامه در اصل در مورد كشتي ملكه اليزابت بوده و به خطا تصور كردهاند كه در مورد خود ملكه است و حاوي دستورالعمل يا توصيهاي از سوي ملكه بريتانيا به شاه ايران براي ماندن در ايران است. بنابراين هيچ دليلي نداريم كه ملكه از اصل عمليات بريتانيا مطلقا بياطلاع باشد، اما دليلي مبني بر اينكه ملكه مستقيما در اين عمليات نقش و دخالت داشته نيز در دست نداريم. البته دخالت او ضرورتي هم ندارد، زيرا جايگاه سلطنت در بريتانيا اين است كه بالاترين مقام و شخص اول مملكت است و در همه امور مطلع است، اما لزوما در همه امور دخالت نميكند. بنابراين خلط اينكه چون نامه اشتباه فرستاده شده، پس او اطلاعي از اصل كودتا نداشته، در اين فيلم يك رويكرد اشتباه است. ما دليلي مبني بر عدم اطلاع ملكه از كودتا نداريم و تاكنون هم چنين ادعايي صورت نگرفته و اين فيلم نيز نميتواند اين ادعا را ثابت كند.
در مستند گفته ميشود كه براساس اشتباه مهمي (يعني اشتباه امريكاييها)، ايشان (يعني امريكايي) در بحبوحه مناقشات سياسي در ايران در اواخر سال 31 به شاه جوان ايران پيام دادند كه ملكه جوان بريتانيا نميخواهد كه او (شاه ايران) از ايران خارج شود و اين پيام را هندرسون، سفير امريكا در ايران به صورت تلفني به دربار رسانده است. آيا واقعا ميتوان علت عدم خروج شاه در اسفند 31 و ماجراي معروف 9 اسفند را همين موضوع دانست؟
اين نكته از مواردي است كه سازندگان و نويسندگان مستند كمتر به آن توجه داشتهاند. واقعه 9 اسفند 1331 يك واقعه مهمي در رويدادهاي منتهي به 28 مرداد 1332 است كه اگر به آن در دل تحولات داخلي توجه نشود، گمراهكننده خواهد بود. درست است كه در اين فيلم به درستي اشاره ميشود كه اين نامه اشتباها فرستاده ميشود و هندرسون سفير امريكا در تهران تعمدا حاضر نميشود اشتباه را تصحيح كند و به شاه وانمود ميكند كه بريتانياييها پشت سر او هستند. اما واقعيت اين است كه در داخل نيز اتفاقاتي به وقوع پيوسته و ميپيوندد يعني مساله تغيير جدي رويكرد روحانيت تهران به رهبري آيتالله سيدابوالقاسم كاشاني و آيتالله سيدمحمد بهبهاني و نگراني از نزديك شدن حزب توده به مصدق و نگراني از خروج شاه و در دست گرفتن قدرت توسط نيروهاي چپ و بيارادگي رهبري جبهه ملي و دولت مصدق باعث ميشود كه طرفداران شاه و مخالفان مصدق با حضور خودشان و تظاهرات گسترده و فشار به او، شاه را وادار كنند كه در ايران بماند و آن را ترك نكند. همين طور بايد فعاليتهايي را در نظر گرفت كه از سوي ديگر جناح تندروي جبهه ملي به رهبري دكتر فاطمي يا مهندس حسيبي صورت ميگرفت و ايشان تلاش ميكردند كه فشار به شاه و دربار را بيشتر كنند. در اين فيلم آن جنبههاي مهم و تاثيرگذار و سرنوشتساز داخلي كمتر ديده شده است. همين طور بايد مساله تظاهرات گسترده نيروهاي جنوب شهر تهران را در نظر گرفت كه با چوب و چماق جلوي دربار حاضر ميشوند و مانع خروج شاه ميشوند. گفته ميشود كه بهبهاني گفته كه شاه بايد از روي جنازه ما رد شود اگر بخواهد ايران را ترك كند. در اين مستند همه اين وقايع و اقدامات ناديده گرفته ميشود و تنها به آن نامه اشاره ميشود كه البته مهم است اما چندين جنبه مهم داخلي ماجرا در كل فيلم ناديده گرفته شده و به عناصر داخلي تاثيرگذار در تقابل ميان مصدق و ديگر نيروها، به خصوص دربار، كم توجهي شده است به ويژه در ماجرا و حادثه 9 اسفند 1331 اين غفلت ديده ميشود. واقعهاي كه ميتوان آن را نقطه عطف دولت مصدق و آغازي بر پايان آن در 6 ماه بعد در 28 مرداد 1332 دانست. در اين فيلم كمترين توجهي به اين تحولات نشده و تنهابه ماجراي ربوده شدن سپس قتل سرتيپ محمود افشارطوس، رييس شهرباني دولت مصدق اشاره ميشود كه البته ماجراي بسيار مهمي بود اما مستقيما در قضيه 9 اسفند دخالت نداشت.
پرسش فرعي كه پديد ميآيد، اين است كه آيا اصولا ميتوان كودتايي برنامهريزي شده و مناقشاتي ريشهدار را صرفا به يك پيام «اشتباهي» منتسب كرد و آيا اين كار نوعي سادهسازي كل ماجرايي پيچيده نيست كه اكنون پس از گذشت 67 سال از آن هنوز محل مناقشه است و به طور جدي در روابط ايران و غرب اثرگذار است؟
در اين مستند به جنبههاي مهمي توجه شده و به برخي ابعاد مهم نيز توجه نشده است. طبيعتا اين اشكال بر همه مستندات تاريخي وارد است كه نميتوانند به همه موضوعات در يك فيلم نيم ساعته تا يك ساعته بپردازند. به اين صورت كه زمان وجود ندارد و نوع نگارش اين مجموعهها يا مستندات به گونهاي است كه ممكن نيست به همه موارد پرداخت و هر مستندي صرفا به يك خط خاصي ميپردازد. اما بايد توجه داشت كه يكي، دو مورد مهم است كه در اين مستند به خوبي به آن پرداخته شده و در برخي آثار مثل نوشته آقاي آبراهاميان كمتر به آن توجه و اساسا اين موضوع انكار شده است. قبل از روي كار آمدن چرچيل، نقشههاي براندازي دولت مصدق در بريتانيا عمدتا معطوف به مساله نفت و پس گرفتن آنچه بريتانياييها ادعا ميكردند، ملك و دارايي بريتانياست كه همانا شركت نفت انگليس و ايران و كلا نفت ايران بود. امريكاييها نيز اگرچه در دولت دموكرات ترومن علاقهمند به براندازي نبودند و در اين فيلم نيز تاكيد ميشود كه در زمان دولت او با اين موضوع همراهي نميكردند اما خطر اصلي را مساله نفت نميدانستند بلكه خطر اصلي از ديد ايشان مساله جنگ سرد و قدرت گرفتن و برتري گرفتن اتحاد جماهير شوروي و بركشيدگان آنها يعني عمدتا حزب توده در ايران و افتادن ايران در دست شوروي بود. با روي كار آمدن چرچيل محافظهكار در بريتانيا و آيزنهاور جمهوريخواه در ايالات متحده به تدريج اين دو نظر به هم نزديك شد. يعني از يك سو بريتانياييها توانستند، امريكاييها را مجاب كنند كه مساله نفت هم مهم است و از سوي ديگر امريكاييها نيز توانستند، بريتانياييها را متقاعد كنند كه مساله جنگ سرد و خطر شوروي حايز اهميت است. با نزديك شدن اين دو ديدگاه و روي كار آمدن دو نيروي تندروتر نسبت به اتلي و ترومن در بريتانيا و امريكا عمليات براندازي تسريع شد. اين نكتهاي درست است. اما به هر حال در داخل ايران نيز تحولاتي رخ داد كه اين روند را تقويت كرد و به نوعي دولت مصدق هم كه تا حد زيادي به استيصال رسيده بود، توان ادامه ماجرا را نداشت. دشمنان و مخالفان مصدق هم قويتر شدند يعني دربار و جناح مذهبي كه به طور خاص نگران افتادن ايران به دست كمونيسم و حزب توده و شوروي بودند. روحانيون طرفدار مصدق تضعيف و روحانيون ضد مصدق قوي شدند و روحانيان بيطرف نيز با احساس نگراني تصميم گرفتند كه مانع سرنگوني مصدق نشوند. اينها عوامل مهمي بود ضمن آنكه نزديكتر شدن تدريجي حزب توده به دكتر مصدق كه در 6 ماه پاياني دولت او اتفاق افتاد خيلي همه را نگران كرده بود، يعني هم درباريان و روحانيان را مصمم كرده بود كه تغيير ناگهاني ايجاد شود و هم امريكاييها و بريتانياييها را متحد و مصمم كرده بود كه اين عمليات را به انجام برسانند. واقعيت اين است كه دولت مصدق هم ديگر توان و انگيزه زيادي براي مقابله با اين ماجرا نداشت و نتوانست مردم را آرام كند. به ويژه كه آخرين تير اين تركش را هم خود مصدق و دولتش زد با انحلال مجلس هفدهم و سازوكار نادرست و غيرقانوني در انحلال آن كه عملا راه را براي عمليات براندازي باز گذاشت. بنابراين در اين فيلم به برخي از اين موارد به خوبي پرداخته شده و به برخي ديگر اصلا پرداخته نشده است. به نظر ميرسد كه فيلم از جهت نشان دادن اولويتهاي انگيزه بريتانيا در ابتدا و يكسان شدن و يك سو شدن اين اولويتها و انگيزهها در دوران چرچيل و آيزنهاور خوب عمل كرده و شايد از معدود مواردي است كه به طور جدي تا حدي واكاوي شده است.
به طور كلي ارزيابي شما از اين مستند از حيث ساخت و نحوه روايت چيست و آن را در روايت منصفانه و بيطرفانه و مستند و مستدل تاريخي چگونه ديديد؟
به گمان من در مجموع اين مستند منصفانهاي است اما بيطرفانه نميتوانم بگويم اما مستدل است. اما به دلايل مختلفي كه مهمترين آنها كمبود اطلاعات نويسندگان و محققان و سازندگان مستند است، ابعادي كه در آن مورد بررسي واقع شده خيلي محدود است و به رغم ظاهر زيبا و فريبندهاي كه اين مستند دارد و فيلمهاي جذاب و اسنادي كه استفاده كرد، مستند ارزاني است و به نظر ميرسد كه براي پژوهش و گفتوگو با متخصصان بيشتر خواه ايراني يا غيرايراني تلاش و هزينه چنداني صرف نشده است. بنابراين فكر ميكنم در مجموع و البته در مقياس انگليسي با توجه به امكانات و محدوديتهايي اين مستند كه به صورت نسبتا ارزان و جمع و جور ساخته شده اين مستند موفق است كه يك نگاه نسبتا منصفانه و تا حدي بيطرفانه به قضيه داشته باشد. ضمن اينكه تلاش اين مستند مثل بقيه كارهاي پژوهشي و رسانهاي كه در سالهاي اخير در امريكا و بريتانيا صورت گرفته اين است كه نشان دهد و ثابت كند، ماجراي 28 مرداد و براندازي مصدق نظر كل بريتانيا نبوده و يك مورد استثنايي است و در واقع در دولت و حكومت بريتانيا، آدمها يا جناحهاي خوب و بدي حضور داشتند كه يك عده از آنها كه بد بودند، اين كار را كردند و چوبش را كل كشور ميخورد. البته اين حرف درست است و به هر حال كساني بودند كه در بريتانيا با كودتا مخالف بودند اما اين نگاه و اين مستند اشاره نميكند كه شاكله قطعي و كامل حكومت و نظام(establishment) بريتانيا يعني از دربار گرفته تا نخستوزير و وزارت خارجه و پارلمان همه در آخر موافق كودتا بودند و اين تقسيمبندي شايد در وهله قبل از نخستوزيري وينستون چرچيل و حزب محافظهكار درست باشد اما بعد از آن تقريبا به يكپارچگي ميرسد. تنها خانم آن لمبتون و ديگران نبودند كه خواهان براندازي بودند در 6 ماه آخر اين اجماع وجود داشته است. كما اينكه در امريكا نيز اين اجماع ايجاد ميشود. بخشي از اين اجماع به علت فعاليت دولت مصدق و اپوزيسيون او در داخل ايران است، بخشي هم ناشي از تحولات بينالمللي است. البته نكته بسيار مهمي كه در اين مستند به آن هيچ اشاره نميشود، مساله مرگ استالين و درگرفتن جنگ قدرت در اتحاد جماهير شوروي در اين مدت است كه بر تشت تصميمگيري شوروي و حزب توده و تسريع در سياستهاي امريكا و بريتانيا عليه مصدق تاثير ميگذارد. نكته بعدي كه در اين فيلم به درستي به آن پرداخته شده و در گفتوگوي آقاي نگهدار به خوبي به آن پرداخته ميشود، اين است كه به هر حال كودتاي 28 مرداد در شكلگيري مناسبات ايران و غرب و نگاه ايرانيان به امريكا به خصوص بريتانيا تاثير مستقيم و مشخصي دارد و نه تنها در همان زمان بلكه تا سالهاي منتهي به انقلاب اسلامي 1357 و تا همين امروز اين نگاه وجود دارد. به همين دليل است كه هم اپوزيسيون جمهوري اسلامي ايران و هم خود حكومت، هر دو، البته هر يك از منظري، بريتانيا و امريكا را در آنچه در ايران گذشته، مقصر ميدانند. بنابراين 28 مرداد خواسته يا ناخواسته يك نقطه محوري يا نقطه عطف تاريخي براي شكلگيري نگاه ايران و ايرانيان به غرب به خصوص امريكا و بريتانيا شده است.
اصولا فكر ميكنيد، پخش اين مستند در شرايط امروز چه اهميتي ميتواند داشته باشد و آيا توجه به اين مستند و مستندات و كتابها و گفتارهايي از اين دست صرفا از حيث علاقه به تاريخ و مسائل تاريخي اهميت دارد يا ميتواند در وضعيت امروز تاثيري بگذارد؟
اگر قائل به اين باشيم كه روابط ايران و غرب بايد بهبود يا تغيير رويه يابد يا بايد اين انسداد نسبي فعلي ادامه يابد در هر 3 صورت بايد توجه كنيم كه توجه به گذشته به خصوص آنچه از سالهاي ملي شدن صنعت نفت به بعد گذشته در تاريخ ايران ضروري است. ما نميتوانيم خودمان را از اين گذشته رها كنيم. البته همه ميگويند كه بايد گذشته را رها كرد اما اين امر عملا ممكن نيست بنابراين ساخت چنين مستندهايي يا نگارش كتابهايي از اين دست ميتواند به بازنگري و بازانديشي به آنچه در تحولات حدود 70 سال اخير بين ايران و غرب رخ داده، كمك كند و طبيعتا بدون توجه و كالبدشكافي و شناخت عوارض و مشكلاتي(diagnose) كه وجود داشته و ارزيابي نقادانه و دقيق، چه از سوي ايران و غرب، نميتوان آينده بهتري را در اين مناسبات رقم زد. اين مستند كمكي اگرچه اندك در اين مسير ميكند. به هر حال هر فعاليت رسانهاي و پژوهشي در اين زمينه ميتواند به شناخت بهتر روابط ايران و بريتانيا و غرب ياري برساند. در اين شرايط امثال اين مستند بسيار مستند هستند، اگرچه نبايد در ميزان تاثيرگذاري آنها اغراق كرد. البته چنانكه در بدو سخن گفتم، وجه اصلي اين مستند پرداختن به يك جنبه شخصي و ناشناخته اليزابت دوم، ملكه جوان بريتانياست كه او را تا حدي از دخالت در براندازي دولت مصدق مبرا كنند كه در زمينه اجرا درست است اما در زمينه اطلاع كاملا دقيق نيست و حتما دربار از جريان براندازي مصدق و پايان دادن به دولت او مطلع بوده است.
ملكه جوان در كودتاي 28 مرداد نقش چنداني نداشت، اما دليلي مبني بر عدم اطلاع او از كودتا نداريم و تاكنون هم چنين ادعايي صورت نگرفته و فيلم نميتواند اين ادعا را ثابت كند.
در آن زمان به اشتباه چنين تلقي شده كه اين سند از سوي خود ملكه به پادشاه جوان ايران ارسال شده و محتواي آن نيز آن است كه ملكه از شاه ايران ميخواهد در ايران بماند.