كتاب «رمان مدرن» نوشته جس متز از نگاه مترجم
پُرسمانهاي مدرنساز رمان
آرش خوشصفا
جِس مَتز استاد ادبیات قرن بیستم و معاصر، نظریه روایی و دیگر موضوعات مرتبط در گروه زبان انگلیسیِ کالج کِنیون ایالات متحده آمریکاست. وی در کتابش با عنوان رمان مدرن، که در سال 2004، به چاپ رسید دست به بررسی تاریخی و واکاوی درونمایهایِ ادبیات داستانیِ عمدتا انگلیسی زبانِ قرن بیستم میزند و خوانشی متفاوت و در عین حال، ساده و آسانخوان در اختیار تمامی خوانندگان علاقهمند و دوستداران ادبیات داستانیِ مدرن فراهم میآورد. او که در این مجموعه مفاهیم گوناگونی همچون تاریخ پساجنگ، پسااستعمار و دنیای دیجیتال و پیوندش با ادبیات مدرن را نشانه میرود، میکوشد تا طرحی نو از شیوه خوانش رمان مدرن ارائه بدهد.
مَتز بر این باور است که رمان همیشه مدرن بوده ـ همیشه دغدغه زندگی معاصر را داشته و به همین ترتیب، همواره به دنبال نوینگرایی بوده است. ولی پیرامون سال 1900 (یا شاید هم 1910 یا 1922) مدرن بودن چیزی بیش از این بود زیرا به یکباره همه چیز تنها با معیار مدرنگرایی تعریف شد. گویی دنیا دو نیم شد و تمام پیوستگیهای گذشته تا حد ممکن فشرده شدند و شخصیت انسان و زندگیاش دستخوش تغییری دمادم قرار گرفتند. به همین دلیل، رمان هم برای عقب نماندن از قافله بايد به سرعت رشد میکرد و به دو نیم تقسیم میشد ـ تا از میدان تغییر دور نماند؛ و از این رو نامش را «رمان مدرن» نهادند.گونهای که با گذشته کاری نداشت، خودش را دمبهدم نو میکرد تا بدینوسیله در مسیر مدرنیته به آینده بشتابد.
درواقع، موضوع اصلیِ چالش رمان مدرن پیش رو چِرایی و چگونگیِ فرآیند یادشده در بالاست. این مجموعه، درکل، پیشدرآمدی است پیرامون قالبها و کارکردهای رمان مدرن که تمام خاستگاهها، روشها، پرسمانها و پیشبردهای در پیوند با آن را شامل میشود. این کتاب با یک تعریف کارآمد و طرحهای کوتاهی از اهداف اصلی نگارش رمانهای پیشین آغاز میشود. پس از آن، با اشاره به نمونههایی از برخی از مهمترین آثار موجود به شرح و توصیف ویژگیهای مدرنسازِ رمان میپردازد. بهدنبال آن، پرسمانها و نقدهای مربوطه بررسی میشوند و سپس، فرآیندی که رمان مدرن از سال 1910 و 1922 پیموده مورد مطالعه قرار میگیرد ـ به عبارت دیگر، اینکه پیشرفتهای اخیر چگونه در واپس نشاندن و یا پیشبرد رمان مدرن نقش بازی کردهاند و چگونه چنین فرآیندی تا امروز ادامه پیدا کرده است.
گفتنی است تمامی مطالب یاد شده، در اصل، در قالب درآمدی کوتاه در این کتاب ارائه شدهاند. درواقع، رمان مدرن نمایی کلی است که بر آن است تا نقشه راهی برجسته و ساده در اختیار خوانندگان قرار بدهد تا بتواند اکتشافات بعدی در طی سالیان آینده این وادی را نیز آشکار کند. مَتز عمدا در این مجموعه به برخی نکات (پیشینههای تاریخی، بسیاری از نویسندگان مطرح و رمانهایی که به زبانهایی غیر از انگلیسی نگاشته شدهاند) اشاره نكرده و تمام تلاشش بر آن بوده تا صرفا به خودِ مفهوم رمان مدرن پرداخته و تا جای ممکن تعریف این گونه ادبی به آشکارترین شکل ممکن بیان شود.
گفتنی است در بیشتر مواقع مدرن بودن با دشوار بودن یکی تلقی میشده که نتیجه چنین برداشتی نیز معمولا مفهومی وحشتانگیز از این پدیده پدید آورده. در حالی که رمان مدرن بر آن است تا جای ممکن از این وحشت یادشده بکاهد ـ تا بلکه تعریفی از رمان مدرن ارائه بدهد که هر خوانندهای با هر پیشینه ادبی بتواند به درکی درست از آن دست پیدا کند. به هر روی، مدرنیته همچون وضعیت خود ما در روزگار فعلی رماننویس مدرن را با سیلی از وقایع و انبوهی از مفاهیم و آواها و دادهها روبهرو میکند. از همینرو، رماننویس مدرن چارهای جز آن نداشته که به گزینشی بودنِ ادبیات داستانی رو بیاورد و شرایط را به یکسری احساسات، تجلیات و ساختارها محدود کند. زمانی که ویرجینیا وولف به جزيیات واقعگرایانه رمانهای رایج روزگار خودش نگاه کرد و از دوستان رماننویسش خواست تا همه چیز را تا جای ممکن به الزامات مورد نیاز محدود کنند، امید توانمندسازی ادبیات داستانی در گذار از تجربه مدرنیته و دستیابی به یک هدف غایی را در سر میپروراند. خب طبیعی است که چنین امیدی، امروز و با یورش اطلاعات از هر سو، بهمراتب، پررنگتر مینماید. چهبسا بومشناسی ادبیات داستانیِ مدرن و شگردهای چیرگیاش بر مدرنیته به افزایش توان فشردهسازی و نفوذش در آینده نیز کارساز واقع شوند، همانگونه که احساسگراییِ آن: دی. اِچ. لارِنس بر این نکته آگاه بود که مدرنیته به معنای جداییِ هوش انتزاعی از زندگی جسم است و بدیهی است که منبع نگرانی وی، امروزه و در عصر اطلاعات، به مشکلی بزرگتر بدل شده است. توقع لارِنس از رمان ـ اینکه در نهایت بهکمک پیرنگها و شخصیتهای وابسته به زندگیهای جدی، میتواند ذهن را درگیر کالبدهای جسمی و واقعی کند ـ نیز همان چیزی است که میباید همواره از ریخت اثر نیز توقعش را داشت.
اما در این میان نمیتوان واقعیات درونی را نیز نادیده انگاشت: شاید استعداد اصلیِ رمان مدرن و نکته مهمی که همه ما در پی نگهداشت آن هستیم، توانمندی چنین پدیدهای در زیر پرسش بردن حواشی و درونیات خود است. چیزی که به فردیت رنگ میدهد، البته اگر اصلا چنین چیزی واقعیت داشته باشد، دغدغه همیشگیِ ادبیات داستانی مدرن بوده است. آنچه فردیت را از جهان پیرامون جدا میکند و به شخص این اجازه را میدهد که خود را از هنجارها جدا کند و یا از عاملیت فردی لذت ببرد؛ آنچه زاویه دید ویژه شخصی منحصربهفرد را تعریف میکند؛ همانچیزی که چگونگی پیوند درونیات به دست خودآگاهی را رقم میزند: اینها همگی پرسشهای مهمی هستند که ادبیات داستانیِ مدرن در طول این برهه در اختیار ما گذاشته تا بلکه بتوان چیستیِ فردیت را، به بهترین صورت ممکن، تعیین کنیم. اگر در حال حاضر فردیت قرار است در سطح جهان گسترده شود ـ با مهاجرت فرهنگها، اختلاط آدمهای گوناگون با یکدیگر و نقش رسانهها و فنآوریهای اطلاعاتی در تبدیل ذهن به یک شبکه ـ باز هم میتوانیم بهخوبی از پس کشف و تشریح فردیت به شیوه ادبیات داستانیِ مدرن برآییم. شاید ما نیز تصمیم بگیریم با شکست و شکلدهی دوباره به توانمندیهای ادبیات داستانی مدرن به فردیتمان ریختی تازه ببخشیم و سپس شاهد بازتاب نتایج آن با توجه به نیازهای روزگار و زندگی امروزین خود باشیم.
البته در اینجا باید احتمال پیشآمد هرگونه شگرد و نگرانی را در نظر بگیریم و نیز به خاطر داشته باشیم که هدف ، نام بردن تکتک این گزینهها نیست بلکه باید صرفا مسیرهایی را یادآوری کنیم که جامعه امروزی ما در برجستگی اهمیت رمان مدرن میپیماید. آینده رمان مدرن آن اندازه که به ستایش ما از کمک چنین پدیدهای در رشد تخیل فرهنگیِ مدرن جامعه وابسته است، به نمونههای نوشتاریِ آیندهای که صرفا در قالب رمان مدرن جای میگیرند بستگی ندارد و در همین راستا میتوانیم خاطرنشان شویم که این گونه ادبی ما را نسبتبه رویاروییمان با مدرنیته آگاه کرده ـ و نیز زنگ هشدار رویارویی همیشگی با آن را نیز به صدا درآورده ـ و ما را در جریان دگرگونی و گسست پیوسته آن و نیز وابستگیِ بقای فرهنگ به تخیلی مجهز به قدرت ارائه و توانایی دگرگونی قالب ریختهای تازه قرار داده است.